جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: رس . [ رَ ] (اِ) درخت انگور. (ناظم الاطباء). ظاهراً صورتی است از رز. || ریسمان و طناب . (ناظم الاطباء) (برهان ). رسن . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). در ضرورت شعری مخفف رسن (تناب ) استعمال میشود. (فرهنگ نظام ) : بگرد دانا گرد و رکاب دانا بوس رکاب میر چه بوسی مگر همی ز رسی . ناصرخسرو. ظاهراً مخفف ریس است (ریسمان ) و در این صورت بکسر اول باید باشد. || کمند. (ناظم الاطباء) (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). || گلوبند زنان و گردن بند. (ناظم الاطباء). گلوبند باشد. (فرهنگ اوبهی ). گلوبند زنان . (از برهان ) (از آنندراج )(انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری ). || زر گداخته . (ناظم الاطباء). || میوه ٔ خام و شراب خام که قابل خوردن نباشد. (آنندراج ). || گل ناشکفته . (از آنندراج ). || هر فلزی که آن را کشته باشند. (ناظم الاطباء). طلا و نقره و مس و سیماب و سرب و آهن و هر چیز از فلزات که آنرا کشته باشند. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). هر یک از فلزات کشته را رس می گویند و جمع آن رساین . (برهان ) (آنندراج ). || (ص ) پوسیده و فاسدشده . || مفسد و مخرب . (ناظم الاطباء). مفسد و فاسدکننده . (از برهان ). || فتنه انگیز. || صلب و سخت و استوار و محکم و مضبوط. (ناظم الاطباء). محکم و سخت . (برهان ) : وردینج آماس دموی است که اندر پلک چشم آید و سبب آن بسیاری ماده است که از دماغ فرودآید، گاه باشد که این آماس رس گردد، و گاه باشد که بژه ها بر پشت پلک برآید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || پرخوار و شکم پرست و اکول . (ناظم الاطباء). آنرا گویند که بر خوردن حریص باشد و عرب آن را اکول گویند. (فرهنگ سروری ). شکمخواره و پرخور و حریص در چیز خوردن را گویند و به عربی اکول خوانند و بدین معنی بضم اول نیز آمده است . (برهان ). گلوبنده . شکمخواره . (لغت فرس اسدی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔنخجوانی ) (فرهنگ فارسی معین ). گلوبنده بود یعنی رژدبه خوردن . (لغت فرس اسدی ). گلوبنده و بسیارخواره بود. (حاشیه ٔ لغت فرس اسدی نسخه ٔ کتابخانه ٔ نخجوانی ). بسیارخوار. (از شعوری ج 2 ص 23) : رسی بود گویند شاه رسان همه ساله چشمش به چیز کسان . ابوشکور بلخی (از فرهنگ سروری ). و رجوع به رُس شود. clay طين، صلصال، طفل، وحل، فخار kil argile ton arcilla argilla خاک رس، گل، سفال، خاک کوزه گری
کلمه "رس" در زبان فارسی دارای چند معنا و کاربرد مختلف است. برای نگارش صحیح و استفاده درست از این کلمه، رعایت چند نکته دستوری و نگارشی اهمیت دارد:
معانی مختلف:
"رس" میتواند به معنای گل یا مادهای که برای ساخت سفال و دیگر مصنوعات استفاده میشود باشد.
همچنین این کلمه در برخی از اصطلاحات علمی و فنی نیز کاربرد دارد.
نقطهگذاری:
هنگامی که "رس" در جملات به کار میرود، باید دقت شود که به کارکرد syntactic آن در جمله توجه شود. مثال: "این زمین برای کشاورزی مناسب نیست زیرا دارای رس زیادی است."
کاربرد در ترکیبها:
"رس" میتواند در ترکیبهای خاص مانند "رسوبات" یا "رسچینی" مورد استفاده قرار گیرد. در این موارد، بایستی به قواعد مربوط به ترکیبهای زبان فارسی توجه شود.
نحوهٔ طنز و کنایه:
در متنهای ادبی میتوان از "رس" بهصورت طنز یا کنایهآمیز استفاده کرد. در این موارد، دقت به لحن و بافت متن ضروری است.
استفاده صحیح در جملات:
صحیح است که در جملات از "رس" بهصورت مؤنث و مذکر استفاده کنیم، اما باید توجه کنیم که توافق در نوع و جنس کلمه با سایر کلمات در جمله حفظ شود.
در نهایت، برای تسلط بر نگارش و استفاده از کلمه "رس"، مطالعهٔ بیشتر و تمرین در نوشتار میتواند مفید باشد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "رس" در جملات آورده شده است:
وقتی به دریا نگاه میکنم، در افق خطی از رسهای نرم و زیبا میبینم.
پس از باران شدید، رس روی سطح زمین تشکیل شده و گل و لای زیادی به وجود آورده است.
رسهای دشت برای کشاورزان بسیار مفید هستند و به رشد محصولات کمک میکنند.
در کارگاه سفالگری، هنرمند با استفاده از رس، ظروف زیبایی میسازد.
مواد تشکیلدهنده این خاک شامل رس، شن و ذرات ریز دیگر است.
اگر به مثالهای بیشتری نیاز دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم!
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر