جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×
لطفا در ایجاد سرویس های جدید لام تا کام همراه ما باشید. شرکت در نظرسنجی


0
0
685
اطلاعات بیشتر واژه
واژه ریش
معادل ابجد 510
تعداد حروف 3
تلفظ riš
نقش دستوری اسم
ترکیب (بن مضارعِ ریشیدن) [قدیمی]
مختصات (اِ.)
آواشناسی riS
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت‌نامه دهخدا
نمایش تصویر ریش
پخش صوت

ریش . (اِ) جراحت . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ) (زمخشری ) (دهار). زخم و جراحت . (ناظم الاطباء) (انجمن آرا)(آنندراج ). قرحه . (زمخشری ) (نصاب الصبیان ). دمل . (منتهی الارب ). قریح . قرح . (یادداشت مؤلف ) :
گفت فردا نشتر آرم پیش تو
خود بیاهنجم ستم از ریش تو.
رودکی .
چه گوییم واین را چه پاسخ دهیم
یکی تا برین ریش مرهم نهیم .
فردوسی .
از او یاد نارد توانگر دمی
نسازد مرآن ریش را مرهمی .
فردوسی .
در این اندیشه مانده رام بیدل
چو ریشی بود آلوده به فلفل .
(ویس و رامین ).
چو پشت خر دلم ریش است از بس
که برمن می نشیند بار گندم .
اثیر اومانی .
از دروغ تست جانم در ازیغ
وز جفای تست ریشم پر ستیم .
ناصرخسرو.
ایوب غسل کرد و شفا یافت از آن ریشها و کرمان . (مجمل التواریخ و القصص ).
به استقبال تیر چشم ترکان
کهن ریشت به پیکان تازه گردان .
نظامی .
که شیرین گرچه از من دور بهتر
ز ریش من نمک مهجور بهتر.
نظامی .
کی تراشد تیغ دسته ٔ خویش را
رو به جراحی ببر این ریش را.
مولوی .
گه نهم بر ریش خامت تا پزد
یا بسوزد ریش خامت یا پزد.
مولوی .
نخواهد که بیند خردمند ریش
نه بر عضو مردم نه بر عضو خویش .
(بوستان ).
مصلحت ندیدم از این بیش ریش درویش را به ملامت خراشیدن و نمک پاشیدن . (گلستان ).
ریشی درون جامه داشتم و شیخ هر روز بپرسیدی که چونست . (گلستان ).
- ریش چغز ؛ ریشی که تا آن را چاک نکنند به ْ نشود. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء).
- ریش روان ؛ ناسور. ناصور. (بحر الجواهر).
- ریش و دارو هردو به دست کسی بودن ؛ هم درد و هم درمان در اختیار او بودن . (امثال وحکم دهخدا) :
ترا هم ریش و هم دارو به دست است
چرا درد تو از دارو گسسته است .
(ویس ورامین از امثال و حکم ).
|| اثر زخم . || ریم و چرک . || آبله . بثره . || داغ . (ناظم الاطباء). داغ دل . رنجش و زخم درونی . آزار. آزردگی : اگر حدیث ... در دل وی مانده است این حدیث طی باید کرد، بی حشمت وی علی تکین را برنتوان انداخت ... و اگر نشاط رفتن کند مقرر گردد که آن ریش نمانده است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 344).
دلم زین به صد گونه ریش اندر است
که راهی درازم به پیش اندر است .
اسدی .
خان مان چون خرقه و این حرص ریش
حرص هرکس بیش باشد ریش بیش .
مولوی .
|| شوربای هریسه پیش از کفچه زدن که هنوز نپخته باشد. (ناظم الاطباء) (از برهان ). شوربای غلیظ که بالای کشک و شوله وامثال آن ریزند. (انجمن آرا). || (ص ) مجروح و زخمدار و خسته و بطور ترکیب استعمال می گردد، مانند: دل ریش ؛ یعنی کسی که دل او مجروح و خسته باشد. (از ناظم الاطباء). قرحه دار. آنکه ریش دارد. زخم دار. صاحب قرحه . قریح . مقروح . (یادداشت مؤلف ). مجروح . (انجمن آرا) (غیاث اللغات ). زخمی و مجروح و با لفظ کردن مستعمل است . (آنندراج ). زخمی . (غیاث اللغات ) :
خورم من کنون زان فزون پیش تو
که روشن شود زان دل ریش تو.
فردوسی .
همی رفت خواهند از پیش من
ز تن برکنند این دل ریش من .
فردوسی .
سخن گر نگویی مرانم ز پیش
که من خود دلی دارم از درد ریش .
فردوسی .
بود یک هفته بنزدیکی بیگانه و خویش
ز آرزوی بچه ٔ رز دل او خسته و ریش .
منوچهری .
وهم را بین که نیز برگشتست
پر بیفکنده پای ز آبله ریش .
انوری .
حرز عقل است مرهم دل ریش
تیغ روز است صیقل شب تار.
خاقانی .
صد هزاران دیده بایستی دل ریش مرا
تا به هریک خویشتن بر خویشتن بگریستی .
خاقانی .
چون نامه نویسم به تو از درد دل ریش
جان تو که از ضعف نوشتن نتوانم .
خاقانی .
خواجه داند که مرا دل ریش است
مرهمی بر سر ریشی پوشد.
خاقانی .
یکی مشت سنگ آوریدند پیش
که سم ستوران این است ریش .
نظامی .
برنهم پنبه گرت مرهم نیست
که دل ریش کردی افکارم .
اثیرالدین اومانی .
که این رفع چوب از سر و گوش خویش
نیارست تا ناتوان مرد و ریش .
سعدی .
حذر کن ز دود درونهای ریش
که ریش درون عاقبت سر کند.
سعدی (گلستان ).
نگار من چو درآید به خنده ٔ نمکین
نمک زیاد کند بر جراحت ریشان .
سعدی (گلستان ).
یکی امروز کامران بینی
دیگری را دل ازمجاهده ریش .
سعدی (گلستان ).
سایه ای بر دل ریشم فکن ای گنج روان
که من این خانه به سودای تو ویران کردم .
حافظ.
ز آستین طبیبان هزار خون بچکد
گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش .
حافظ.
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی .
حافظ.
ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
حق نگه دار که من می روم اﷲ معک .
حافظ.
کار ایشان به دست خویش بساز
مرهم سینه های ریش بساز.
اوحدی .
بگفتم جان من گفتی دل ریش
بگفتم از که نالم گفت از خویش .
زلالی خوانساری (از آنندراج ).
- پشت ریش ؛که پشتش زخم باشد. که پشت مجروح داشته باشد :
بدان صفت که خر پشت ریش را بر ریش
تفو زنند به ریش تو صدهزار تفو.
سوزنی .
خورد کاروانی غم بار خویش
نسوزد دلش بر خر پشت ریش .
(بوستان ).
- دل ریش ؛ خسته خاطر. آزرده خاطر. (یادداشت مؤلف ) : ... تا بدان جایگاه که همه ٔ اعیان درگاه بسبب وی دل ریش و درشت
گشتند. (تاریخ بیهقی ).
در سمج کند مرا و دل ریش کند
پس هر ساعت عذاب را بیش کند.
مسعودسعد.
می گفت امام مستمند دل ریش
ای کاج من از پس بدمی او از پیش .
سعدی .
رجوع به دل ریش شود.
- روی ریش ؛ که روی او مجروح باشد. خراشیده روی :
رحیل آمدش هم در آن هفته پیش
دل افکار و سربسته و روی ریش .
سعدی (بوستان ).
- ریش آمدن دل ؛ مجروح شدن دل . به مجاز نگران و مضطرب شدن :
چو باز آن چنان کار پیش آمدش
دل از بیم سهراب ریش آمدش .
فردوسی .
- ریش دل ؛ دل ریش . آزرده خاطر.
- ریش دلی ؛ دل ریشی . آزردگی خاطر.
1- جراحت، خستگي، زخم، والانه 2- لحيه، محاسن
beard,whisker,ulcer,barb,sore
لحية
sakal
barbe
bart
barba
barba

تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "ریش" در زبان فارسی به معنای موی صورت در ناحیه چانه و گونه‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد. در نگارش و استفاده از این کلمه، برخی نکات و قواعد خاص وجود دارد:

  1. هجی صحیح: کلمه "ریش" با "ر" شروع می‌شود و به "ش" ختم می‌شود. در نوشتن این کلمه، باید به حرف‌های ظاهری دقت کرد.

  2. مفرد و جمع: "ریش" به صورت مفرد است و جمع آن "ریش‌ها" می‌باشد. در نوشتن جمع، حتماً باید "ها" به انتهای کلمه افزوده شود.

  3. کاربردهای مختلف:

    • می‌توان از "ریش" به عنوان اسم استفاده کرد (مثلاً: او ریش بلندی دارد).
    • در برخی اصطلاحات و ترکیبات، مثلاً "ریش سفید" (که به معنای فرد با تجربه یا سالخورده است) نیز به کار می‌رود.
  4. علامت‌گذاری و نگارشی:

    • در جملات، اگر کلمه "ریش" در وسط جمله بیاید، باید به قواعد نگارشی مانند استفاده از ویرگول و نقطه توجه شود.
    • همچنین در نگارش رسمی، رعایت قواعد زبانی و دقت در معنی و کاربرد حروف اضافه ضروری است.
  5. توجه به تفاوت‌های لهجه‌ای: در برخی مناطق، ممکن است تلفظ یا نوشتار این کلمه با تفاوت‌هایی مواجه شود.

در مجموع، برای استفاده درست و نگارش صحیح کلمه "ریش"، باید به مفهوم، قواعد جمع و مفرد، و نگارش صحیح توجه شود.


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری


کپی