جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: زبل . [ زِ ] (ع اِ) سرگین .(اقرب الموارد) (دهار) (متن اللغة) (بحر الجواهر). سرگین اسب و غیره . (غیاث اللغات ). زبل سرگین (سرجین ). و در حدیث عمر است که زنی ناشزه را بفرمود تا در زبلدان زندانی کنند. (از نهایه ابن اثیر). زبل و زبیل سرگین است و مزبله جای افکندن آن . (شرح قاموس ). سرگین . سرجین . سرقین . (مقدمة الادب چ لایپزیک ص 22). به لغت سریانی جنس او (افکنده ٔ حیوانات ) را «ازبلادها» گویند... و آنچه از سگ پیدا آید، بسریانی «ازبلاد کلبا» گویند و خر و سوسمار را «ازبلادخودانا» و خر موش را «ازبلادعفیرا» گویند. ارحانی گوید: افکنده ٔ جمله حیوانات که بپارسی او را سرگین گویند. خشک کننده است مر جراحتها را از مزاج ، و عضو که مجاور او شود، گرم کند. (از صیدنه ٔ بیرونی ذیل : خرو). زبل بپارسی سرگین گویند و مختلف بود بسبب اختلاف حیوانات و اختلاف اشخاص ... و مجموع زبلها محلل و مسخن و مجفف بود. (اختیارات بدیعی ). افکنده . (ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی ). بعر. اختیارات . بشک . (صیدنه ). (بشکل ). پلیدی . (مقدمة الادب ). پیخال . چلغوز. (برهان قاطع): خثاالبقر؛ زبل گاو است . (اختیارات بدیعی ). ضریر. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (ترجمه ٔ صیدنه ). ذرق . (اختیارات بدیعی ). عذرة. (مقدمة الادب زمخشری ). غائط. (مقدمة الادب ). فضلة. گندگی : زبل گشته قوت خاک از شیوه ای ز آن غذا زاده زمین را میوه ای . مولوی (مثنوی ). چموش، زبردست، زرار، زرنگ، زيرك، شيطان چلمن، دست وپاچلفتي clever ذكي، فطن، بارع، ماهر، حاذق، رشيق، لبق، حكيم akıllı intelligent clever inteligente intelligente
کلمه "زبل" در زبان فارسی به معنای زیرک، مکر، یا باهوش است و معمولاً در توصیف شخصیتهای که دارای ویژگیهای زیرکی و فریبندگی هستند، به کار میرود. در ادامه، نکات نگارشی و قواعد مربوط به استفاده از این کلمه را بررسی میکنیم:
استفاده صحیح: کلمه "زبل" به عنوان صفت، باید در جملات به درستی به کار رود. مثلاً:
او شخصی زبل و باهوش است.
در این داستان، زبلترین شخصیت قهرمان قصه است.
تطابق جنس و عدد: در مورد تطابق این کلمه با دیگر اجزای جمله، اگر بخواهید این صفت را برای مؤنث یا جمع به کار ببرید، باید تغییرات لازم را بدهید:
زبل (مفرد مذکر)
زبل (مفرد مؤنث، بدون تغییر)
زبلها (جمع)
مورد استفاده در ادبیات: این کلمه میتواند به عنوان یک واژه توصیفی در شعر و نثر فارسی به کار رود. مثلاً:
"زبل و زیرک به تزویر میزند"، که در اینجا به ویژگی فریبندگی و زیرکی اشاره دارد.
فعل مناسب: معمولاً برای توصیف ویژگیهای افرادی که زبل هستند، از افعالی مانند "بودن"، "کردن" و "ساختن" استفاده میشود.
او همیشه در تلاش است تا زبلتر از دیگران باشد.
جملات امری: میتوان از "زبل" در جملات امری نیز استفاده کرد:
"زبل باش و همیشه آماده."
زمینههای فرهنگی: در برخی از فرهنگها استفاده از این کلمه ممکن است بار منفی یا مثبت داشته باشد، پس در استفاده از آن به زمینه فرهنگی و اجتماعی توجه کنید.
با رعایت این نکات، میتوان به طور صحیح و مؤثر از کلمه "زبل" در نوشتار و گفتار فارسی استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "زبل" در جملات مختلف آورده شده است:
او همیشه زبل و زیرک است و راحت میتواند از هر موقعیتی بهرهبرداری کند.
زبل بودن او باعث شد که به راحتی از چالشها عبور کند و مشکلات را حل نماید.
کودک زبل رفتارهای دوستانهای با حیوانات داشت و میتوانست به سرعت با آنها ارتباط برقرار کند.
زبلترین فرد در گروه، رهبر تیم شد و توانست همه را سازماندهی کند.
اگر به جملات بیشتری یا موضوع خاصی نیاز دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!