جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: زجر. [ زَ ] (از ع ، مص ) در اصل بمعنی بازداشتن است لیکن در محاوره ٔ فارسیان بمعنی لازم که ضرب و سرزنش باشد مستعمل است . (غیاث اللغات ). ایذا و اذیت و ضرب و شکنجه و کتک . (ناظم الاطباء). آزار و اذیت . و این معنی مخصوص فارسی است . (فرهنگ نظام ) : درشود بی زخم و زجر و درشود بی ترس و بیم همچو آذرشت به آتش ، همچو مرغابی به جوی . منوچهری . فضل است اگرم خوانی عدل است اگرم رانی قدر تو ندارد آن کز زجر تو بگریزد. سعدی . گر بنوازی بلطف ور بگدازی بقهر حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست . سعدی . جان بیگانه ستاند ملک الموت بزجر زجر حاجت نبود عاشق جان افشان را. سعدی . رجوع به زجر بردن ،زجر دادن ، زجر کردن ، زجرکش کردن و زجر کشیدن شود. || سیاست . (ناظم الاطباء). تنبیه . کیفر دادن و سخت گرفتن . به شدت و خشونت رفتار کردن : و زجر متعدیان و آرامش اطراف بسیاست منوط. (کلیله ودمنه ). و از برای تقدیم وتعریک مفسدان و قمع و تأدیب متعدیان و زجر و تشدید جاهلان عقل و اجتهاد دارد. (سندبادنامه ص 3). با او رفق و ملاطفت کردندنی و زجر و معاقبت روا نداشتندی . (گلستان سعدی ). هارون ارکان دولت را گفت جزای چنین کس چه باشد. یکی اشارت بکشتن کرد و دیگری بزبان بریدن و دیگری بزجر و نفی . (گلستان سعدی ). رجوع به نکال ، کیفر، معاقبت ، عقوبت و جزا شود : زجر استادان بشاگردان چراست خاطر از تدبیر ما گردان چراست . مولوی . || سرزنش و این معنی از لوازم معنی اصلی لغت زجر که باز داشتن و منع است میباشد و فارسیان آنرا بکار برند. (از غیاث اللغات ). سرزنش . (ناظم الاطباء) : مضمون خطاب را به زجر و توبیخ از وی مستخلص کردن . (گلستان ). برون رفتم از جامه در دم چو سیر که ترسیدم از زجر برنا و پیر. سعدی (بوستان ). || جور و ستم و زور. (ناظم الاطباء) : نه کوتاه دستی و بیچارگی نه زجر و تطاول بیکبارگی . سعدی . دلم رفت و ندیدم روی دلدار فغان از این تطاول آه از این زجر. حافظ. || زحمت . رنج کشیدن . زجر بردن : گدایی متمول را گویند که نعمتی وافر اندوخته بود بزجر. (گلستان ). آزار، اذيت، تعب، رنج، سختي، شكنجه، عذاب torture, torment, persecution, maceration, sadness تعذيب، عذاب، تحريف، تمثيل، تشويه، الم معنوي، تعذب، عذب، نكل، حرف، شوه، تألم، يعذب cefa souffrance leiden sufrimiento sofferenza شکنجه، زحمت، ازار، غرامت، اذیت، لاغری
کلمه "زجر" در زبان فارسی به معنای آزار و اذیت یا شکنجه است. برای نگارش و استفاده صحیح از این کلمه، چند نکته قواعدی و نگارشی را میتوان مدنظر قرار داد:
نوشتار صحیح: همواره از شکل درست کلمه "زجر" استفاده کنید و دقت کنید که املای آن درست باشد.
استفاده در جملات: این کلمه معمولاً در جملات توصیفی یا توجیهی به کار میرود. به عنوان مثال: «او از زجرهای زندگی رنج میبرد.»
جدا کردن از ترکیبات: در ترکیب با دیگر واژهها، دقت کنید که چه واژههایی مناسب هستند. مثلاً میتوانید از عبارات مانند "زجر کشیدن" یا "زجر دادن" استفاده کنید.
جلوگیری از ابهام: اگر قصد دارید از این کلمه در متنهایی استفاده کنید که ممکن است ابهام ایجاد کند، سعی کنید با جملاتی روشنتر و توضیحات بیشتر، مفهوم را واضح کنید.
قافیه و وزن: در شعر و نثر ادبی، توجه به قافیه و وزن در جایی که کلمه "زجر" به کار میرود، اهمیت دارد.
زبان محاورهای و رسمی: استفاده از این کلمه در زبان محاورهای و نیز رسمی ممکن است متفاوت باشد. در محاوره به دلیل بار عاطفی بالا، ممکن است کمتر استفاده شود.
با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "زجر" به درستی و به طور مؤثر در نوشتار و گفتار استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در ادامه چند جمله با کلمه "زجر" ارائه میدهم:
او در طول بیماریاش زجر زیادی تحمل کرد و هر روز حالش بدتر میشد.
زجر ناشی از جدایی دوستانش، باعث شد که به شدت احساس تنهایی کند.
این فیلم به تصویر کشیدن زجر انسانها در دوران جنگ، تأثیر زیادی بر من گذاشت.
او تلاش کرد تا زجر ناشی از شکستهایش را فراموش کند و دوباره شروع کند.
زجر کشیدن برای رسیدن به هدف، یکی از بارزترین ویژگیهای شخصیت او بود.
اگر به جملات بیشتری نیاز دارید یا موضوع خاصی مدنظرتان است، خوشحال میشوم کمک کنم!