جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: زرافشان . [ زَ اَ / زَ رَ ] (نف مرکب ) نثارکننده ٔ زر.افشاننده ٔ زر. پخش کننده ٔ طلا و سکه ٔ زر : چو بر گاه باشد زرافشان بود چو در جنگ باشد سرافشان بود. فردوسی . این همی گفت فرخی را دوش زر بداده ست شاه زرافشان . فرخی . روز کوشش سر پیکانش بود دیده شکاف روز بخشش کف او بدره بود زرافشان . فرخی . که داد سیم به ابرو که داد زر به باد که ابر سیم فشانست و باد زرافشان . فرخی . اگر سخاوت باید کفش به روز عطا چو بحر گوهرپاش است و ابر زرافشان . فرخی . تا آمد از دیار خراسان به ماورا النهر، نهر دولت او گشت چون بحار بر فرق اهل فضل زرافشان شود هوا هرگاه از آن بحار شود بر هوا بخار. سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ابری و در و درم باران تو رعد صیت تو، زرافشان برق تو. سوزنی (ایضاً). غنچه عقیق یمن ، کرد برون از دهن گشت زرافشان چمن ، چون کف صدر کبار. خاقانی . لفظ گهربار او غیرت ابربهار دست زرافشان او طعنه ٔ باد خزان . خاقانی . نثره به نثار گوهرافشان طرفه طرفی دگر زرافشان . نظامی . - کلک زرافشان ؛ قلم هنرزا. قلمی که آثار پرارزش بمانند زر از آن تراود: به نوک کلک زرافشان و عدل و سیرت و احسان سمرقند چو جنت را به عدل شاه معمارم . سوزنی . || بمجاز، تابنده چون زر. درخشنده با انوار طلائی : چو تیغ گیرد بهرام دیس شورانگیز چو جام گیرد خورشیدوار زرافشان . فرخی . کیخسروانه جام می خون سیاوش رنگ وی چون آتش کاووس کی کرده زرافشان صبح را. خاقانی . شب فراز کوه از اشک شور جمع و نور شمع ابر درافشان و خورشید زرافشان دیده اند. خاقانی . شه اختران زآن زرافشان نماید که اکسیر زرهای آبان نماید. خاقانی . || (ن مف مرکب ) که خجکهای زر بر او باشد. که خالها و نقطه های زرین دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زرافشانده . دارای ریزه های زر. (فرهنگ فارسی معین ) : جام زرافشان به خاقانی دهید خاطرش را درفشان یاد آورید. خاقانی . ای صبا بر ساقی بزم اتابک عرضه دار تا از آن جام زرافشان جرعه ای بخشد بمن . حافظ. سرمست در قبای زرافشان چو بگذری یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کن . حافظ. - قبای زرافشان ؛ قبای زربفت . رجوع به زربفت شود. - کاغذ زرافشان ؛ که ذرات اکلیل بر آن افشانند. کاغذهای ترمه گاهی زرافشان است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (حامص مرکب ) نثارکردن زر. (آنندراج ) زرافشانی . شاباش . نثار کردن جواهر. (فرهنگ فارسی معین ) : سران عرب از زرافشان او سر آورده بر خط فرمان او. نظامی (از آنندراج ). زرافشانت همه ساله چنین باد چو تیغت حصن جانت آهنین باد. نظامی . zarafshan زاراف zarafşan zarafchan zarafshan zarafshán zarafshan
کلمه "زرافشان" یک ترکیب فارسی است که به معنای "جلوه درخشان" یا "نوری که درخشش دارد" به کار میرود. برای استفاده صحیح از این کلمه در نوشتار فارسی، نکات زیر را مد نظر قرار دهید:
تلفظ صحیح: زرافشان به طور صحیح به این شکل تلفظ میشود: /za-ra-f-shān/.
نحو و ساختار جمله: این کلمه معمولاً به عنوان صفت به کار میرود و میتواند در جملات مختلف به کار گرفته شود. مثلاً:
"آسمان در غروب زرافشان بود."
"چشمهای او زرافشان بودند."
استفاده از علائم نگارشی: در زمان استفاده از زرافشان در جملات، لازم است از علائم نگارشی به درستی بهره ببرید. مثال:
"او با لبخند زرافشان خود، همه را مجذوب کرد."
نقطهگذاری: وقتی از کلمه زرافشان در انتهای جمله استفاده میشود، حتماً یک نقطه گذاشته شود:
"شب، زرافشان و آرام بود."
اجتناب از تکرار بیمورد: سعی کنید از تکرار کلمه زرافشان در یک متن اجتناب کنید و معانی مشابه یا توصیفهای دیگر را به کار ببرید تا متن شما متنوعتر باشد.
امیدوارم این نکات به شما در به کارگیری و نگارش صحیح کلمه "زرافشان" کمک کند!
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "زرافشان" آورده شده است:
چشمهای زرافشان او همچون دو ستاره در آسمان شب میدرخشید.
ما در باغی نشسته بودیم که عطر گلهای زرافشان آن فضای عاشقانهای خلق کرده بود.
دست او به آرامی بر روی نقاشی زرافشان کشید و حس زیبایی را در دل من زنده کرد.
در جشنواره هنرهای تجسمی، نقاشیهای زرافشان دستاوردهای خلاقیت و زیبایی هنرمندان را به نمایش گذاشت.
اگر نیاز به مثالهای بیشتری دارید یا در موضوع خاصی به کمک نیاز دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم!
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر