جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: ساقی .(اِخ ) نام او حاج محمد زمان متخلص به ساقی فرزند کلبعلیخان جلایر کلاتی است که پدرانش در کلات خراسان حکومت داشتند. وی در جوانی به تحصیل فنون پرداخت و در جاده ٔ طریقت گام نهاد و به محمد اسماعیل ازغدی متخلص به وجدی دست ارادت داد. آنگاه به اعتاب مقدسه شتافت وخدمت بسیاری از بزرگان علم و عمل را دریافت . رضاقلیخان هدایت که از معاصران و معاشران اوست گوید «سالهابه مسلک طریقت بوده تا بمقام اعلی فائز شده » از اشعارش نیز پیداست که مردی کامل بوده و آثاری از خود بیادگار گذاشته است . از آن جمله یکی «نفحات غیبیه » و دیگر «درج اللاَّلی و برج المعالی » است که بگفته ٔ هدایت بنظم و نثر و مشتمل بر مقالات ارباب طریقت است . و دیگر دیوان وی که مشتمل بر قصائد و غزلیات و مراثی ائمه و ترجیعات و رباعیات و قطعات و مثنوی های الهی نامه و ساقی نامه در سیر و سلوک و عرفان و مثنوی در ذکر ارباب طریقت و سلاسل آنهاست . ساقی بسال 1286 هَ . ق . درهشتاد و شش سالگی درگذشت . یک نسخه ٔ خطی از دیوان وی در کتابخانه ٔ مجلس شورای ملی موجود است . او راست : بار خدایا به محض لطف و عنایت طینت ما را بدست خویش سرشتی با ید قدرت برین صحیفه ٔ هستی احسن تقویم را تمام نوشتی بنده ٔ کویت چه مسجدی چه کلیسی عاشق رویت چه دوزخی چه بهشتی از سرتعظیم برسجود تو ساید جبهه ٔ محرابی و جبین کنشتی نیست غم از خوب و زشت چون به تو دارند قاطبه ٔ زشت و خوب ، خوبی و زشتی فیض تو هر قطره راست دریا دریا جود تو هر ذره راست کشتی کشتی باهمه و بی همه تو بودی و هستی ساقی بزم شهود خویش تو گشتی . ### بشتاب که عمر رایگان رفت دریاب که فرصت از جهان رفت گلهای بهار زندگانی در باغ بغارت خزان رفت دل رفت و قرار رخت بربست از جان جهان ، جهان جان رفت از منظر جلوه گاه خوبان آن سخت کمان سبک عنان رفت جان در پی کاروان روان شد دل همره آرزوی جان رفت بی دوست دمی نمیتوان بود بی دوست رهی نمیتوان رفت با حسن و جمال و جلوه ٔ دوست بس طایر دل ز آشیان رفت در بادیه ٔ خیال حیران آواره شدیم و کاروان رفت پرواز گرفت طایر دل با حسرت و غم ز بوستان رفت افسوس که روزگار عشرت با حسرت و درد توأمان رفت 1- اياغچي، چماني، شرابدار، قدح پيما، سبوكش، نوشگر ميگسار، شرابخوار
1- محبوب، معشوق
2- پير، مراد
3- خدا butler, cupbearer, drawer, musician, tapster, belly كبير الخدم، ساق، وصيف، بتلر barmen le barman der barkeeper el camarero il barista ابدارباشی، پیشخدمت سفره، ناظر، کشو، نقاش، برات کش، نوازنده، موسیقی دان، خنیاگر، ساز زن، نغمه پرداز، پیشخدمت میخانه
کلمه "ساقی" در زبان فارسی به معنای شخصی است که مشروبات را میریزد و در شعر و ادبیات فارسی به عنوان نمادی از عشق و زیبایی به کار میرود. برای استفاده صحیح از این کلمه و نگارش آن، چند نکته و قاعده وجود دارد:
نقطهگذاری: اگر "ساقی" در جملهای قرار میگیرد که نیاز به نقطهگذاری دارد، باید به قواعد عمومی نگارش دقت کنید. مثلاً اگر جملهای با "ساقی" ختم میشود، باید نقطهگذاری مناسب در انتهای جمله رعایت شود.
شیوهی نوشتار: "ساقی" به صورت "ساقی" و نه "ساqi" یا به صورتهای دیگر نوشته شود.
استفاده در شعر: در شعر فارسی، "ساقی" معمولاً به عنوان نماد عشق، زیبایی، و کامروایی به کار میرود. شاعران معروف مانند حافظ و سعدی از "ساقی" به طرز زیبایی استفاده کردهاند.
اسم خاص یا عام: "ساقی" در بسیاری از متون به عنوان اسم عام به کار میرود، اما در موارد خاص ممکن است به شخص یا شخصی خاص اشاره کند.
جنبه مجازی: در برخی از متون، "ساقی" به صورت مجازی برای اشاره به کسانی که احساسات یا شادی را در زندگی دیگران به ارمغان میآورند، استفاده میشود.
با رعایت این قواعد میتوانید به درستی از کلمه "ساقی" در نگارشهای خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در زیر چند مثال برای کلمه "ساقی" در جمله آورده شده است:
ساقی به هر گوشه میرفت و مکافات نوشیدنیها را در دل محفل پخش میکرد.
با صدای خوش ساقی، همه مهمانها جذب موسیقی گشته و به رقص در آمدند.
ساقی با هنر خود، قلیان را به بهترین نحو برای مهمانان میچید.
در دیوان حافظ، نام ساقی به عنوان نماد عشق و دلباختگی بارها تکرار شده است.
ساقی، با لبخند دلنشین و دوش یک جام شراب به دست، به جمع نزدیک شد.
اگر نیاز به مثال یا توضیحات بیشتری دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!