جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

sepo(a)rdan
deposit  |

سپردن

معنی: سپردن . [ س ِ / س َ پ َ / پ ُ دَ ] (مص ) طی کردن و راه رفتن . (برهان ) (آنندراج ). طی کردن مسافت . رفتن راه :
بکامی سپرد از ختا تا ختن
بیک تک دوید از بخارا به وخش .
شاکر بخاری .
اگر کوه آتش بود بسپرم
از این ننگ خواریست گر نگذرم .
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 550).
پی رخش رستم زمین بسپرد
ز توران کسی را بکس نشمرد.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 653).
کسی که راه خلافش سپرد تا نبرید
مخالفت کند او را حواس و هفت اندام .
فرخی .
چو راهی بباید سپردن بگام
بود راندن تعبیه بی نظام .
عنصری .
ملوک روزگار که با یکدیگر دوستی بسر برند و راه مصلحت سپرند وفاق و ملاحظات را پیوسته گردانند. (تاریخ بیهقی ).
همی تا توان راه نیکی سپر
که نیکی بود مر بدی را سپر.
اسدی .
لاجرم نسپرند راه خطا
لاجرم دل بدیو نسپارند.
ناصرخسرو.
کاری که نه کار توست مسپار
راهی که نه راه توست مسپر.
ناصرخسرو.
چرا نسپری راه علم حقیقت
به بیهوده ها جان و دل چون سپاری ؟.
ناصرخسرو.
بر سلیمان علیه السلام اسب عرض کردند، وی گفت شکر خدای تعالی را که دو باد را فرمان بردار من کرد... تا بیکی زمین می سپرم و به یکی هوا. (نوروزنامه ).
و با رعایا طریق خوب سپردی [ هرمزبن نرسی ] (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 66). و چندانکه به ابتدای عهد طریق عدل میسپرد بعاقبت سیرت بگردانید. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 170). چون این پسر بپادشاهی بنشست و رعیت شاد شدند و سیرتی نیکو سپرد... (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 73).
زمانکی پسرا گر ره وفا سپری
ز من نخواهی تیر جفات را سپری .
سوزنی .
خود کوی سودا نسپرم خود روی زیبا ننگرم
بر دام خوبان مگذرم چون مرغ ایشان نیستم .
خاقانی .
روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز.
حافظ.
|| پیچیدن و لفافه کردن و با هم پیچیدن . (ناظم الاطباء). || طی کردن زمان . گذراندن :
تا گرفتم صنما وصل تو فرخنده بفال
جز بشادی نسپردم شب و روز و مه و سال .
فرخی .
حشمت مبین و سلطنت گل که بسپرد
فراش باد هر ورقش را بزیر پی .
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 295).
... ادامه
765 | 0
مترادف: 1- سفارش كردن، توصيه كردن 2- تسليم كردن، تفويض كردن 3- به امانت دادن 4- محول كردن، تحويل دادن، واگذار كردن 5- طي كردن، درنورديدن 6- پايمال كردن، لگدكوب كردن
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (مصدر متعدی) [قدیمی]
مختصات: ( ~ .) (مص م .)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 316
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
deposit | entrust , consign , commit , intrust , depute , surrender , award , confide , reposit , delivery
ترکی
devretmek
فرانسوی
remettre
آلمانی
aushändigen
اسپانیایی
entregar
ایتالیایی
devolvere
عربی
الوديعة | تأمين , رواسب , ترسب , عربون مقدم , طبقة , ركاز معادن , تراكم طبيعى , دفع تأمين , دفع عربون , حقل , ودع فى مصرف , أقر , رسب , خلف , استقر , إيداع
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه «سپردن» به معنی واگذار کردن یا تسلیم کردن است و در زبان فارسی قواعد و نکاتی برای استفاده و نگارش آن وجود دارد:

  1. صرف فعل: «سپردن» یک فعل است و به شکل‌های مختلفی صرف می‌شود. برای مثال:

    • من سپردم
    • تو سپردی
    • او سپرد
    • ما سپردیم
    • شما سپردید
    • آن‌ها سپردند
  2. قید و مفعول: این فعل معمولاً به مفعولی نیاز دارد. مثلاً:

    • من کتاب را به دوست‌ام سپردم.
    • او راز را به من سپرد.
  3. استفاده از حرف اضافه: به‌طور معمول، کلمه «به» قبل از مفعول (شخص یا شیء که کار سپردن به او انجام می‌شود) می‌آید:

    • من کارم را به او سپردم.
    • او مسئولیت را به شرکت سپرد.
  4. مشتقات: از «سپردن» مشتقات مختلفی نیز وجود دارد، مانند «سپردگی» که به معنای وضعیت سپرده شدن است.

  5. ترکیب‌ها: کلمه «سپردن» می‌تواند در ترکیب با دیگر کلمات نیز به کار برود، مانند:
    • سپردن یک مسئولیت
    • سپردن وکیل برای انجام یک کار قانونی

این نکات می‌تواند به شما در استفاده صحیح از کلمه «سپردن» در جملات فارسی کمک کند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. من کتابم را به دوست‌ام سپردم تا چند روز دیگر آن را به من برگرداند.
  2. او تصمیم گرفت که مسئولیت پروژه را به همکاری که بیشتر تجربه داشت، سپردن.
  3. ما برنامه سفر را به آژانس مسافرتی سپردیم تا همه جزئیات را هماهنگ کند.

واژگان مرتبط: گذاشتن، ذخیره سپردن، تهنشین کردن، کنار گذاشتن، به حساب بانک گذاشتن، واگذار کردن، بامانت سپردن، تسلیم کردن، امانت گذاردن، ارسال کردن، مرتکب شدن، اعزام داشتن برای، متعهدبانجامامری نمودن، نمایندگی دادن به، نمایندگی کردن، تسلیم شدن، رها کردن، تحویل دادن، اعطا کردن، اعتماد داشتن به، محرمانه گفتن، اطمینان کردن، ودیعه گذاردن، جابجا کردن

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری