جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

sepid
white  |

سپید

معنی: سپید. [ س َ / س ِ ] (ص ) اسپید. اسفید. سفید. سپی . اوستا «سپئتا» (سپید)، پهلوی «سپت » ، شکل جنوب غربی «سئتا» از «ست » ، ارمنی عاریتی و دخیل «سپیتاک » ، هندی باستان «سوِت » (درخشان ، سفید) کردی عاریتی و دخیل «سپی » ، افغانی «سپین » ، بلوچی «ایسپت » و «سَنِث » ، سریکلی «سپئید» ، سنگلیچی «ایسپد» ، شغنی «سوفد» ، منجی «سوپی » ، گیلکی «سفید» ، فریزندی «ائسپج » ، یرنی «ائسپه » ، نطنزی «ائسپی » ، سمنانی «اسپی » ، سنگسری «ائسبی » ، سرخه ای «ائسبی » ، لاسگردی «ایسبی » ، شهمیرزادی «ائسبه » ، دزفولی «اسبد» ، گمشچه «اسبه ». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بمعنی سفید و بعربی بیضا خوانند. (برهان ) (آنندراج ). ضد سیاه . (شرفنامه ). ابیض . (غیاث ): اَغَرّ؛ سپید از هر چیزی . (منتهی الارب ). کالِح . (منتهی الارب ) :
تن خنگ بید ارچه باشد سپید
بترّی و نرمی نباشد چو بید.
رودکی .
سرخی خفچه نگر از سرخ بید
مُعْصَفَرگون پوستش او خود سپید.
رودکی .
هشیوار با جامه های سپید
لبی پر ز خنده دلی پر امید.
فردوسی .
گرچه زرد است همچو زرّ پشیز
یا سپید است همچو سیم ارزیر.
لبیبی .
مادرتان پیر گشت و پشت بخم کرد
موی سر او سپید گشت و رخش زرد.
منوچهری .
مغزک بادام بوی با زنخدان سپید
تا سیه کردی زنخدان را چو کنجاره شدی .
؟ (از فرهنگ اسدی نخجوانی ).
که سفید و سیاه دفتر و جاه
دیده دارد سپید و نامه سیاه .
سنایی .
زین دو نان سپید و زرد فلک
فلکت ساز خوان نخواهد داد.
خاقانی .
دندان نکنی سپید تا لب
از تب نکنی کبود هر دم .
خاقانی .
من آن روز بر کندم از عمر امید
که افتادم اندر سیاهی سپید.
سعدی .
- چشم ِ سپید ؛ چشم خالی از نور. (آنندراج ).
- زمین سفید ؛ کنایه از خالی چون زمین خالی از عمارت . (آنندراج ).
- سپیدروز، روز سپید ؛ بمعنی روز روشن . منور :
شب سیاه بدان زلفکان تو ماند
سپیدروز بپاکی رخان تو ماند.
دقیقی .
شما را سوی من گشاده ست راه
بروز سپید و شبان سیاه .
فردوسی .
یکی سخت سوگند شاهانه خورد
بروز سپیدو شبان سیاه .
فردوسی .
میر جلیل سید یوسف کجا بفضل
پیداست همچو روز سپید اندرین جهان .
فرخی .
- سپید شدن چشم ؛ کنایه از نابینا شدن . (آنندراج ).
- || کنایه از بیهوشی . (آنندراج ).
- || کنایه از سرخ رو شدن . (آنندراج ).
و رجوع به سپید شدن چشم شود.
- کف سفید ؛ شخصی که بسبب بخشندگی در کف هیچ نداشته باشد. (آنندراج ).
... ادامه
598 | 0
مترادف: بياض، سفيد، سيمگون، شيرگون، نقره فام
متضاد: سياه
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم، صفت) [پهلوی: spēt] ‹اسپید› [قدیمی]
مختصات: (س یا سَ) (ص .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: sepid
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 76
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
white
ترکی
beyaz
فرانسوی
blanc
آلمانی
weiß
اسپانیایی
blanco
ایتالیایی
bianco
عربی
أبيض | طاهر , أشيب , غير مؤذ , برئ , متشح بالبياض , اللون الأبيض , ملابس بيضاء
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "سپید" به معنای رنگ سفید و به عنوان صفت در زبان فارسی به کار می‌رود. در زیر به برخی قواعد و نکات نگارشی، گرامری و معنایی مربوط به این کلمه اشاره می‌کنم:

  1. تطابق با اسم:

    • در جملات، صفت "سپید" باید با اسم مورد نظر از نظر جنس و شمار تطابق داشته باشد. مثلاً:
      • «گربه سپید» (مؤنث، مفرد)
      • «گربه‌های سپید» (مؤنث، جمع)
      • «پسر سپید» (مذکر، مفرد)
      • «پسران سپید» (مذکر، جمع)
  2. مکانیسم‌های توصیف:

    • "سپید" می‌تواند برای توصیف رنگ اشیاء، موجودات زنده یا حتی احساسات و حالات به کار رود. مثلاً:
      • «آسمان سپید»
      • «دل سپید» (به معنای دل پاک و خالص)
  3. استفاده در اشعار و نثر:

    • کلمه "سپید" در ادبیات فارسی بار معنایی عمیق و احساساتی دارد. شاعران و نویسندگان ممکن است از آن برای ایجاد تصاویری زیبا و وصف حال شخصیت‌ها استفاده کنند.
  4. نکات نگارشی:

    • در نوشتار، این کلمه معمولاً بدون هیج نشانه نگارشی خاصی به کار می‌رود، اما در صورت استفاده در قالب توصیف یا ترکیب، ممکن است نیاز به ویرگول یا علامت‌گذاری دیگر داشته باشد.
  5. استفاده در ترکیبات:
    • "سپید" می‌تواند در ترکیبات مختلف نیز به کار رود، مثلاً «سپیدنامه» به معنای متن پاک و بی‌غلط، یا «سپیدپوست» برای توصیف موجوداتی با پوست روشن.

با توجه به این نکات، "سپید" به عنوان یک کلمه توصیفی و زیبا، در زبان فارسی دارای کاربردهای گسترده‌ای است.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "سپید" آورده شده است:

  1. آسمان سپید در صبح زود، نوید یک روز خوب را می‌دهد.
  2. پرندگانی با پرهای سپید بر روی درختان نشسته‌اند.
  3. این لباس سپید به او ظاهری زیبا و خاص می‌بخشد.
  4. برف سپید زمین را پوشانده و منظره‌ای زیبا به وجود آورده است.
  5. چشم‌های او مانند سپیدۀ روز درخشان و دل‌نواز بود.

اگر مثال‌های بیشتری نیاز دارید، لطفاً بفرمایید!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری