جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: شک . [ ش َک ک / ش َ ] (از ع ، اِمص ، اِ) خلاف یقین . ج ، شُکوک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ریب . گمان . (دهار). مرادف شبهه . ج ، شکوک . و با لفظ افتادن و آوردن مستعمل . (آنندراج ). در عربی به معنی گمان باشد که در برابر یقین است ، و به زبان زند و پازند هم به این معنی است . (برهان ). || گمان و ظن و عدم تعین و شبهه وتردید. (ناظم الاطباء). خلاف یقین . (مهذب الاسماء). تساوی طرفین علم و جهل . ادراک نسبت بدون ترجیح یکی از طرفین وجود و عدم آن . تردید. گمان . دودلی . ریب . ریبه . ارتیاب . مریه . امتراء. ضد یقین . خلاف یقین . و آن درفارسی معمولاً مثل دیگر کلمات مشددالاَّخر بدون تشدید کاف استعمال شود مگر در مقام اضافه و عطف . (از یادداشت مؤلف ). شک سبب ریب است ، گویی کسی در چیزی اول شک میکند و بعد شک او در ریب قرار میگیرد، پس شک مبداءریب است چنانکه علم مبداء یقین است و از اینروست که گویند «شک مریب » و نمیگویند: «ریب مشک » و نیز گویند«رابنی امر کذا» و نمیگویند «شککنی ». (از اقرب الموارد). لحیص . ریب . لُبْسة. (منتهی الارب ) : رزبان گفت که این لعبتکان بی گنهند هیچ شک نیست که آبست ز خورشید و مهند. منوچهری . داند هر آنکه بازشناسد کم از یقین کاندر بزرگواری تو نیست هیچ شک . سوزنی (از جهانگیری ). یقین من تو شناسی ز شک مختصران که علم توست شناسای ربنا ارنا. خاقانی . «لا» زآن شد اژدهای دوسر تا فروخورد هر شرک و شک که در ره «الا» شود عیان . خاقانی . گر وقت آمد به یک عنایت این جامه ٔ من ز شک بپرداز. عطار. شک نیست که بوستان بخندد هرگه که بگرید ابر آذار. سعدی . - به شک افتادن ؛ ارتیاب . تردید نمودن . (یادداشت مؤلف ). - به شک انداختن ؛ دچار تردید و دودلی کردن . - به شک شدن ؛ امتراء. (مهذب الاسماء). - بی شک ؛ بدون تردید. بدون شک . بطور قطع و یقین . یقیناً : حور بهشتی گرش ببیند بی شک حفره زند تا زمین بیارد آهون . رودکی . هر کس به شبی صد ره عمرش نه همی خواهد بی شک به برایزد باشَدْش گرفتاری . منوچهری . هر آنک بزاید بی شک بمیرد. (از قابوسنامه ). یوز و باز سخن و نکته م را بی شک دل دانای سخن پیشه شکارستی . ناصرخسرو. او را اگر شناخته ای بی شک دانسته ای ز مولا مولا را. ناصرخسرو. گل نخواهد چید بی شک باغبان ور بچیند خود فروریزد ز بار. سعدی . عمر سعدی گر سر آید در حدیث عشق شاید کاو نخواهد ماند بی شک وین بماند یادگاری . سعدی . من فتنه ٔ زمانم وآن دوستان که داری بی شک نگاه دارند از فتنه ٔ زمانت . سعدی . چو بی شک نوشته ست بر سر هلاک به دست دلارام خوشتر هلاک . (بوستان ). خر که کمتر نهند بر وی بار بی شک آسوده تر کند رفتار. (گلستان ). و رجوع به ماده ٔ بی شک شود. - در شک افتادن ؛ استرابة. (یادداشت مؤلف ). - در شک افکندن ؛ ارابة. (یادداشت مؤلف ). - در شک انداختن ؛به شک انداختن . دچار شک و دودلی ساختن . (یادداشت مؤلف ). - شک آوردن ؛ تردید کردن . شک کردن . دودلی نمودن : ... پیروی کنم و سر نزنم و اخلاص ورزم و شک نیارم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317). - شک افتادن ؛شک و تردید پیش آمدن : به میخوارگی تا نیفتد شکی کدویش بود جزء لاینفکی . ملاطغرا (از آنندراج ). - شک داشتن ؛ مردد بودن . در شک بودن . دودل بودن : در این هیچ شک ندارم و ریب ندارم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315). یکی اندر یکی را او ندارد هیچ یک یک شک قدر را با قضا بندد قضا را با قدر دارد. ناصرخسرو. - شک و ریب ؛ از اتباع : کلید گنج سعادت قبول اهل دل است مباد آنکه درین نکته شک و ریب کند. حافظ. || (اصطلاح فقه ) تجویز دو امر باشد که مزیتی برای هیچیک از دو طرف نباشد از جهت وجود دو امارت متساوی یا عدم امارت در هر دو یا جهتی دیگر، و شک نوعی از جهل است و اخص از جهل است که هر شکی جهل است بدون عکس . (از فرهنگ علوم تألیف سجادی ). || شک اطلاق بر مطلق تردد هم شود. (از فرهنگ علوم سجادی ). || شک اطلاق برمقابل علم هم شود. (از فرهنگ علوم سجادی ). || شک بر دو اعتقاد که یکی مرجح باشد، بدون آنکه به سرحد علم برسد نیز گویند. در فقه از مسائل مختلف آید و شقوق و فروضی دارد. اغلب مورد توجه شکوک در نماز است ... اگر شک در صحت عبادات حاصل شود بنا را بر صحت گذارند، اگر شک بعد از فراغ از فعلی باشد چنانکه بعد از ورود در ذکر رکوع شک کند که حمد و سوره را خوانده است یا نه ، حمل بر صحت و انجام فعل کند، همین گونه است شک بعد از وقت که مثلاً در موقع نماز مغرب شک کند که آیا نماز عصر را خوانده است یا نه ، بنابر صحت و انجام عمل گذارد. شک گاه در اصل نماز باشد و گاه در شرایط آن و گاه در اجزاء و رکعات آن ، در صورتی که شک در اصل نماز باشد بعد از وقت حمل بر انجام فعل کند و اگر در اثناء فعل نماز باشد باید انجام دهد و شک در افعال نماز هم اگر قبل از شروع باشد باید انجام دهد چنانکه شک در رکوع کند و حال آنکه ایستاده باشد یا شک در سجده کند و حال آنکه داخل در قیام یا تشهد باشد و اگر بعد از شروع در فعل دیگر باشد باید بنا را بر صحت گذارد. (از فرهنگ علوم تألیف سجادی ). || رسوایی . (ناظم الاطباء). || کفتگی است خرد در استخوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دارویی است که موش را میکشد و از معدن فضه ٔ خراسان حاصل شود و آن دو نوع است سپید و زرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سم الفار. (ناظم الاطباء). و رجوع به شُک شود. || زرنیخ . (ناظم الاطباء). 1- تذبذب، تردد، ترديد، دودلي، ريب، ريبت، شبهه
2- بدگماني، سوء ظن
3- احتمال، اشكال، ظن، وسواس يقين doubt, skepticism, uncertainty, dubiety, self-doubt شك، ريب شك، احتراس، ارتاب، إختلط عليه الأمر Şüphe doute zweifeln duda dubbio تردید، گمان، دو دلی، نا معلومی، شک گرایی، فلسفه شکاکی وبدبینی، انتقاد مضر و از روی بدبینی، چیز نامعلوم، بلاتلکیفی، عدم اعتماد بنفس، عدم ایمان بنفس
کلمه "شک" در فارسی به معنای تردید و عدم اطمینان است و در جملات مختلف کاربردهای متنوعی دارد. در اینجا چند قاعده و نکته نگارشی و دستوری مربوط به کلمه "شک" آورده شده است:
جناس و معانی:
"شک" به معنای تردید است، اما همچنین میتواند به معنی شکستگی و ترک خوردگی نیز باشد. در برخی متنها احتمالاً به این معانی متفاوت اشاره میشود.
حالتهای گوناگون:
"شک" میتواند به عنوان اسم، فعل و صفت در جملات استفاده شود. مثلاً:
اسم: "او در کارش شک دارد."
فعل: "او شک کرد که آیا باید برود یا نه."
صفت: "شک او به شدت احساس میشود."
ترکیبها:
"شک" میتواند با کلمات دیگر ترکیب شده و عبارات جدیدی بسازد. مانند:
"شک و تردید"
"شک نکردن"
فعل و قید:
از "شک" میتوان به عنوان فعل نیز استفاده کرد؛ مثلاً "شک میکنم" یا "شک کرده است".
نحو و ساختار جملات:
معمولاً بعد از "شک" از جملات شرطی یا توصیفی برای بیان احساسات یا نظرات شخص استفاده میشود. به عنوان مثال: "اگر شک نداشت، تصمیم بهتری میگرفت."
حرف اضافه:
"شک" معمولاً با حرف اضافه "در" همراه میشود. مثلاً: "شک در او."
نگارش:
در نگارش رسمی و علمی، به جای استفاده از "شک"، ممکن است از واژهها و عبارات دقیقتری مانند "تردید" استفاده شود.
با رعایت این نکات و قواعد، میتوان از کلمه "شک" به طور مؤثر و صحیح در نگارش و گفتار استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "شک" در جمله آورده شده است:
من در مورد صحت اطلاعاتی که به من دادهاند، شک دارم.
او به تواناییهای خود شک کرده و احساس ناامیدی میکند.
پس از دیدن شواهد، هیچ شکی در درستی ادعای او باقی نمانده است.
برخی افراد در مورد تاثیرات تغییرات اقلیمی شک و تردید دارند.
وقتی او به دروغگویی متهم شد، در وجودش شک و تردید ایجاد شد.
اگر به مثالهای بیشتری نیاز دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: تردید، گمان، دو دلی، نا معلومی، شک گرایی، فلسفه شکاکی وبدبینی، انتقاد مضر و از روی بدبینی، چیز نامعلوم، بلاتلکیفی، عدم اعتماد بنفس، عدم ایمان بنفس