جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: صبر. [ ص َ ] (ع مص ، اِمص ) شکیبیدن . شکیبایی . شکیبایی کردن . پائیدن . نقیض جزع . و در کشاف اصطلاحات الفنون آرد: صبر بفتح و سکون بابمعنی شکیبائی است . سالکان گفته اند: تصبر واداشتن نفس است بر مکاره و تجرع مرارت ؛ یعنی اگر آدمی صبر رامالک نبود بایست که بکوشد و نفس خود را بصبر واداردو صبر ترک شکایت است از جز بسوی خدا. سهل گوید صبر انتظار فرج خداست و آن فاضلترین خدمت و برترین آن است ، و جز سهل گوید: صبر آن است که در صبر صابر باشی ومعنی آن اینکه ؛ در بلاها و شدائد خروج از آن نبینی . و گفته اند صبر آن است که بنده را اگر بلا برسد ننالد،و رضا آنکه بنده را اگر بلا برسد ناخوش نگردد دهنده و ستاننده خداست ترا در این میان چکار است . و بعضی گویند اهل صبر بر سه مقامند: اول ترک شکایت و این درجه ٔ تائبان است دوم رضا بمقدور و این درجه ٔ زاهدان است سوم محبت آن است ، که مولی با وی کند و این درجه ٔ صدیقان است و گفته اند صبر ترک شکایت از الم بلوی است جز بسوی خدا چه خدا ایوب را بر صبری که کرد ثنا فرستاد و فرمود: انا وجدناه صابراً (قرآن 44/38). و ایوب در دفع مضرت از خود شکایت بخدا برده بود که فرماید:و ایوب اذ نادی ربه انی مسنی الضر و انت ارحم الراحمین (قرآن 83/21). و در تفسیر کبیر در ذیل قول خدا وبشر الصابرین (قرآن 155/2) آرد که صبر دو قسم است یکی بدنی و آن تحمل بدن است مشقات را و دیگر نفسانی وآن بازداشتن نفس است از مشتهیات طبع؛ و این قسم اگرصبر از شهوت باشد آن را عفت نامند و اگر بر احتمال مکروه باشد اسامی مختلف دارد چنانکه صبر در مصیبت راصبر نامند و اگر صبر در حال غنی باشد آن را ضبط نفس نامند و اگر در نبرد باشد شجاعت خوانند و اگر در کظم غیظ بود حلم نامند و اگر در نوائب باشد سعه ٔ صدر گویند و اگر در اخفاء کلام بود کتمان سر نامند و اگر در فضول عیش باشد زهد گویند و اگر بر مقدار کمی از مال بود قناعت خوانند و این همه را صبر نامند. قال اﷲ تعالی : و الصابرین فی البأساء و الضراء و حین البأس (قرآن 77/2). غزالی گوید: صبر از خواص آدمی است و بهائم را صبر نبود چه شهوت بر آنها مسلط است و عقلی که با شهوت معارضه کند ندارند و در ملائکه نیز صبر متصور نیست چه آنان شوق مجرد به حضرت ربوبیت اند و شهوت بر ایشان مسلط نیست تا آنان را از شوق بحق و میل بدرجه ٔ قرب بازدارد اما در آدمی شهوت و عقل هر دو موجود است و با یکدیگر معارض و هرگاه عقل سد راه شهوت شود آن را صبر نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به تعریفات جرجانی و نفائس الفنون شود : بشوی نرم هم بصبر و درم چون بزین و لگام تند ستاغ . شهید. همی نسازد با داغ عاشقی صبرم چنان کجا بنسازد بنانج باز بنانج . شهید. زمرد شکیبا بپرسید شاه که از صبر دارد بسر بر کلاه . فردوسی . بدیها بصبر از مهان بگذرد سر مرد باید که دارد خرد. فردوسی . دل تو بدین درد خرسند باد همان با خرد صبر پیوندباد. فردوسی . صبر نماندم چو این بدیدم گفتم خه که جز از مسککک (؟) نزدات مادر. ؟ زآرزوی بچه ٔ رز دل او خسته و ریش گفت کِم صبر نمانده ست در این فرقت بیش . منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 196). سیزده سال شهنشاه بماند اندر حبس کز همه نعمت گیتیش یکی صبر ندیم . ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ). و امیرالمؤمنین در نعمت و راحت ترزبان است بشکر الهی و برابری میکند با بلیه ٔ الم رسان با صبر بسیاری که خدا به او داده است ... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308). بدل پرصبر گشتم تا بمن بر چو بر ایوب زر بارید باران . ناصرخسرو. تخم ظفر نیست مگر صبر بر صبر چو زیتون و ظفر روغن است . ناصرخسرو. چو صبر تلخ باشد پند لیکن بصبرت پند چون صبرت شود قند. ناصرخسرو. باران بصبر پست کند گرچه نرم است روی آن که خارارا. ناصرخسرو. صبر از مراد نفس و هوی باشد این بود قول عیسی شعیا را. ناصرخسرو. یاری ز صبر خواه که یاری نیست بهتر ز صبر مر تن تنها را. ناصرخسرو. جز صبر تیر او را اندر جهان سپر نیست مرغی است صبر کو را جز خیر بال و پر نیست . ناصرخسرو. هیچ در صبر دل نبندم ازآنک دانم از صبر هیچ نگشاید. خاقانی . یک رشته ٔ جان بصد گره دارم صبرش گرهی گشادنتواند. خاقانی . ز آتش سینه مرا صبر چو سیماب پرید صبر پران شده را مرغ بپر می نرسد. خاقانی . کَه کَه شده ست صبرم و بر تو به نیم که جوجو شده ست جانم و بر تو به نیم جو. خاقانی . میندیش اگر صبر من لشکری شد دلت سنگ شد سنگ بر لشکر افکن . خاقانی . بر سر عقل آستینی میزنم از در صبر آستانی میکنم . خاقانی . زنهار تا نگوئی کاین غم بصبر ماند گر صبر غم نشاند پس زینهار من چه ؟ خاقانی . گفتی که بدرد دل ، صبراست طبیب اما امروز طبیبت شد بیمار نگه دارش . خاقانی . روزی هزار بار بخوانم کتاب صبر هوشم چو نیست لاجرم از بر نمی شود. خاقانی . ای صبر که کشته ٔ فراقی در معرکه ٔ بلات جویم . خاقانی . بدان تا دلم منزل فقر گیرد به از صبر منزل نمایی نبینم . خاقانی . عقل در آن دایره سرمست ماند عاقبت از صبر تهی دست ماند. نظامی . صبر از ایمان بسر یابد کله حیث لا صبر فلا ایمان له . مولوی . صبر تلخ آمد ولیکن عاقبت میوه ٔ شیرین دهد پرمنفعت . مولوی . رنج بدخویان کشیدن زیر صبر منفعت دادن بخلقان همچو ابر. مولوی . صبر چون پول صراط آنسو بهشت هست با هر خوب یک لالای زشت . مولوی . منشین ترش تو از گردش ایام که صبر گرچه تلخ است ولیکن بر شیرین دارد. سعدی . قرار در کف آزادگان نگیرد مال نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال . سعدی . گنج صبر اختیار لقمانست هرکرا صبر نیست حکمت نیست . سعدی (گلستان ). غرقه در بحر عمیق تو چنان بی صبرم که مبادا که ز دریام بساحل فکند. سعدی . تلخست دهان عیشم از صبر ای تنگ شکر بیار قندی . سعدی . صبر بسیاربباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید. سعدی . من صبر بیش از این نتوانم ز روی او چند احتمال کوه توان بود کاه را. سعدی . هاتف آن روز بمن مژده ٔ این دولت داد که بر آن جور و جفا صبر و ثباتم دادند. حافظ. || باز داشتن کسی را برای قتل . || بازداشتن کسی را برای یمین . || کفیل و پذرفتار شدن کسی را. || انبار کردن گندم را. (منتهی الارب ). - بی صبری ؛ صبر نکردن . تحمل نکردن : حمل بی صبری مکن بر گریه ٔ صاحب سماع اهل دل داند که تا زخمی نخورد آهی نکرد. سعدی . - صبر آمدن ؛ در تداول عوام عطسه کردن . رجوع به صبر کردن ... شود. - امثال : از صبر آدمی زاد گرگ آدم خوار پیدا میشود . صبر تلخ است ولیکن بر شیرین دارد . الصبر مفتاح الفرج ؛ شکیبائی کلید گشایش است : گفت ای نور حق و دفع حرج معنی الصبر مفتاح الفرج . مولوی . شکیبائیش مرغان را پر افشاند خروس الصبر مفتاح الفرج خواند. نظامی . 1- آرام، قرار
2- بردباري، تاب، تحمل، حلم، شكيبايي، شكيب
3- انتظار
4- عطسه بي شكيبي، بي قراري patience صبر، أناة، حلم، جلد، عمل دقيق جدا، ضرب من لعب الورق، لويحة صقل الأزرار، لعبة الصبر، الصبر sabır patience geduld paciencia pazienza شکیبایی، بردباری، طاقت، عزا
صبر|أناة , حلم , جلد , عمل دقيق جدا , ضرب من لعب الورق , لويحة صقل الأزرار , لعبة الصبر , الصبر
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "صبر" در زبان فارسی به معنای تحمل و بردباری است و در نگارش و به کارگیری آن در جملات قواعد خاصی وجود دارد. در ادامه به چند نکته دربارهی این کلمه و نحوهی استفاده از آن اشاره میکنیم:
معنی و مفهوم: "صبر" به معنی تحمل و بردباری در برابر مشکلات، سختیها و دشواریها است. همچنین در برخی از متون دینی به معنای صبوری در برابر امتحانات الهی نیز به کار میرود.
صرف و نحوهی استفاده: کلمه "صبر" یک اسم است و در جملات میتواند به عنوان فاعل، مفعول یا مضاف إليه قرار گیرد. به عنوان مثال:
صبر در زندگی ضروری است. (فاعل)
ما برای مشکلات به صبر نیاز داریم. (مفعول)
صبر انسان را قویتر میکند. (مضاف إليه)
قوانین نگارشی:
"صبر" معمولاً با حرف کوچک آغاز میشود مگر اینکه در ابتدای جمله یا در عنوان باشد.
از علامتهای نگارشی مناسب در جملات استفاده کنید، مانند نقطه، ویرگول و ...
در جملات توصیفی میتوان از صفات برای توصیف صبر استفاده کرد. به عنوان مثال: "صبر بینهایت"، "صبر عمیق".
تعبیرات و اصطلاحات: "صبر" در ترکیب با کلمات دیگر نیز به کار میرود:
صبر و شکیبایی
صبر بر سختی
صبر کردن (که به معنای انتظار کشیدن نیز هست)
استفاده در ادبیات و اشعار: کلمه "صبر" به وفور در اشعار فارسی و متون ادبی یافت میشود و بار معنایی عمیق و زیبایی دارد. برای مثال: "صبر کن و ببین که چه خواهد شد."
با توجه به این نکات، میتوان به درستی از کلمه "صبر" در نوشتارهای فارسی استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
صبر کلید موفقیت است و باید در برابر چالشها استقامت داشته باشیم.
او با صبر و حوصله به حل مشکلات خود پرداخت و بالاخره به نتیجه مطلوب رسید.
برای رسیدن به اهداف بزرگ، نیاز به صبر و شکیبایی داریم تا در مسیر پیشرفت ادامه دهیم.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر