صفیر
licenseمعنی کلمه صفیر
معنی واژه صفیر
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- آواز، آوا، بانگ، سوت، صوت، فرياد 2- هتك | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "صفیر" در زبان فارسی به معنای صدای زدن یا صدای سوت است و معمولاً در مورد صدای پرندگان یا دیگر موجودات هم به کار میرود. در نگارش و استفاده از این کلمه، چند نکته نگارشی و قواعدی وجود دارد:
در نهایت، از آنجایی که "صفیر" یک کلمه خاص است، در متون علمی یا ادبی باید در جای مناسب خود به کار رود تا باعث ایجاد ابهام نشود. | ||
واژه | صفیر | ||
معادل ابجد | 380 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | safir | ||
ترکیب | (اسم) [عربی] | ||
مختصات | (صَ) [ ع . ] (اِ.) | ||
منبع | لغتنامه دهخدا | ||
نمایش تصویر | معنی صفیر | ||
پخش صوت |
صفیر. [ ص َ ] (ع اِ) بانگ و فریاد مرغان یا عام است . (منتهی الارب ). آواز طائران و این معرب سبیل است . (غیاث اللغات ). سوت . هشتک . شاه فوت : کلمه "صفیر" در زبان فارسی به معنای صدای زدن یا صدای سوت است و معمولاً در مورد صدای پرندگان یا دیگر موجودات هم به کار میرود. در نگارش و استفاده از این کلمه، چند نکته نگارشی و قواعدی وجود دارد: استفاده در جملات: نوشتن: تلفظ: معادلها: در نهایت، از آنجایی که "صفیر" یک کلمه خاص است، در متون علمی یا ادبی باید در جای مناسب خود به کار رود تا باعث ایجاد ابهام نشود.
بلبل بشاخ سرو برآرد همی صفیر
ماغان به ابر نعره برآرند از آبگیر.
منوچهری .
درخت و مرغ شدند از پی تو باغ بباغ
یکی گشاده نقاب و یکی کشنده صفیر.
مسعودسعد.
بلبلی را که سینه بخراشد
از دم او صفیر نتوان یافت .
خاقانی .
صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری
نفیرفاخته و نغمه ٔ هزارآوا.
خاقانی .
بلبل اینک صفیر مدح شنو
گندنا سوی حقه باز فرست .
خاقانی .
گفت به دستور چه دم می زنند
چیست صفیری که بهم می زنند.
نظامی .
صفیر مرغ و نوشانوش ساقی
ز دلها برده اندوه فراقی .
نظامی .
شد صفیر باز جان در برج دین
نعره های لااحب الافلین .
مولوی .
هم صفیر و خدعه ٔ مرغان توئی
هم بلیس و ظلمت کفران توئی .
مولوی .
زآنکه صیاد آورد بانگ صفیر
تا فریبد مرغ را آن مرغ پیر.
مولوی .
حیف باشد صفیربلبل را
که زفیر خر ازدحام کند.
سعدی .
صفیر بلبل شوریده و نفیر هزار
برای وصل گل آمد برون ز بیت حزن .
حافظ.
من آن مرغم که هر شام و سحرگاه
ز بام عرش می آید صفیرم .
حافظ.
|| سوت سوتک . (مجله ٔ موسیقی شماره ٔ4 ص 68). || (مص ) آواز کردن مرغ . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || بانگ کردن . (منتهی الارب ). || بانگ کردن خر را وخواندن او را بسوی آب تا بخورد. (منتهی الارب ).
1- آواز، آوا، بانگ، سوت، صوت، فرياد
2- هتك