جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: طوف . [ طَ ] (ع مص ) طواف . طوفان .تطواف . (منتهی الارب ). مطاف . تجلس . گشت . شوط. دور گردیدن . گرد گردیدن . گرد برآمدن . (تاج المصادر). گرد ورآمدن . (زوزنی ). گرداگرد چیزی گردیدن . مطلق سیر و گشت . (غیاث ) (آنندراج ). گرد و پیرامون کعبه گشتن . (منتهی الارب ). گرد چیزی گشتن . (منتخب اللغات ) : و تاش بدان عزم است که حالی طوفی کند تا حشمتی افتد و هزاهزی در عراق افتاده است . (تاریخ بیهقی ص 367). طوف کردم گرد کوی او برای روی او ناگهان از چشمه های چشم من طوفان گرفت . سوزنی . عید ایشان کعبه وز ترتیب پنج ارکان حج رکن پنجم هفت طوف چار ارکان دیده اند. خاقانی . پس از میقات حج ّ و طوف کعبه حجار سعی و لبیک و مصلی . خاقانی . هست به پیرامنش طوف کنان آسمان آری بر گرد قطب چرخ زند آسیاب . خاقانی . به وقت حاجت پیرامن آن طواف کرده و تضرع و زاری نموده ... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 415). || بقضا حاجت شدن . (تاج المصادر) (زوزنی ). رفتن بیرون برای قضای حاجت . (منتخب اللغات ). غائط کردن . ریستن . به حاجت گاه شدن . پلیدی انداختن . || دور کردن برزنان و آن کنایه از آرمیدن باشد. (منتهی الارب ). || آمدن خیال در خواب . اقتحام، عاصفة، زوبعة، ضجة، انقضاض، وابل من القذائف، وابل من النيران، عصف، اقتحم، هاجم، نقض، هاجم بعنف، إندفع بعنف، ثور، لوم بقسوة