جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: غر. [ غ َ ] (ص ) زن فاحشه و قحبه . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (فرهنگ رشیدی ).زن فاحشه ، و آن را به تازی قحبه گویند : طمع چون بریدم من از مال خواجه زنش غر که خود را کم از خواجه داند. جهانگیری . حکیم سنائی غر بااول مفتوح به معنی قحبه و با اول مضموم به معنی دبه خایه در این بیت آورده : گشته پر باد سخت خایه ٔ غر مانده پر آب و سست آلت غر . غر اول به معنی دبه خایه و غر دوم به معنی زن فاحشه است .(از جهانگیری ). زن بدکار. جنده . زن تباهکار : تو گر حافظ و پشت باشی مرا به ذره نیندیشم از هر غری . منوچهری . ای پسر گیتی زنی رعناست بس غر بافریب فتنه سازد خویشتن را چون به دست آرد عزب . ناصرخسرو. در خم شد و گفت ای که ترا خواهر و زن غر کس از پی زر تن چه نهد خوف و خطر بر. سوزنی . هجو سهیل زین و زن غر همی کنم یک هجو گفته دارم و دیگر نمیکنم . سوزنی . گر شرط غری کردن بود آنکه تو کردی پس بر همه غرهای جهان نیست غرامت . حکیم علی شطرنجی (از انجمن آرا) (از آنندراج ). جرم خورشید را چه جرم بدانک شرق و غرب ابتدا شر است و غر است . خاقانی . گفت ای غر تو هنوزی در لجاج می نبینی این تغیر و ارتجاج . مولوی . || (مجازاً)به معنی بددل . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). مردم بیدل را غردل خوانند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ). || در خطاب به مرد به معنی عنین و خصی و مخنث نیز آمده : معذور است اگر با تو نسازد زنت ای غر زآن گنده دهان تو و زآن بینی فرخند. عماره . همچو چینی دلبری مهمان غر بانگ چنگ و بربطی در پیش کر. مولوی (مثنوی چ کلاله ٔ خاور ص 417). نیست لایق غزو نفس و مرد غر نیست لایق مشک و عود و کون خر. مولوی (مثنوی ). || (اِ) مخفف غرد عربی به معنی خانه ٔ چوبین که تنها با لفظ باد استعمال شده ، به معنی خانه ٔ چوبین تابستانی : که هر گه که تیره بگردد جهان بسوزد چو دوزخ شود بادغر. ؟ (از فرهنگ نظام ). رجوع به بادغر شود. - بادغر ؛ خانه ٔچوبین تابستانی . مرکب از باد + غر مخفف غرد عربی به معنی خانه ٔ چوبین ، لیکن تنها با لفظ باد استعمال شود. رجوع به غر شود. (فرهنگ نظام ). - مادرغر ؛ مادرجنده : آن زن و مادرغر از این یافه ها گفت سراسر هذیان و هدر. سوزنی (دیوان ص 122 نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). زخم تبر هجو من ای مادرغر دست پدرت برید و من سوزنگر. سوزنی . چه بازیها کنی در پیش فرعون تو با لجلاج مادرغر به یکجا. سیف اسفرنگی . کو که باشد هندی و مادرغری که طمع دارد به خواجه دختری . مولوی . گفت من هم بیخبر بودم از آن آگهم کردند این مادرغران . مولوی . 1- غرولند، نق
2- شكسته، فرورفته
3- فتق دار، فتقي nag تذمر، ضايق، ناكد، احتج، أزعج، فرس صغيرأو ضعيف، فرس صغير، جواد ردئ dırdır etmek harceler gaul rocín fastidio
کلمه "غر" در زبان فارسی دارای معانی مختلفی است و میتواند در جملات مختلف به کار رود. در اینجا چند نکته و قاعده نگارشی در ارتباط با این کلمه آورده شده است:
معنی و کاربرد:
"غر" به معنای سخن گفتن بیهدف، بلندگوی یا افاده کردن است. بسته به سیاق جمله، معنای آن میتواند متفاوت باشد.
نحوه استفاده در جملات:
میتوان از "غر" به عنوان اسم یا فعل استفاده کرد. مثلاً:
او همیشه در جلسهها فقط غر میزند و کاری انجام نمیدهد.
به نظر میرسد که او عادت به غر زدن دارد.
نکات نگارشی:
زمانی که "غر" در وسط جمله قرار میگیرد، معمولاً نیازی به علامت نگارشی خاصی نیست، مگر اینکه ترکیب آن با کلمات دیگر نیاز به ویرگول یا سایر علایم نگارشی داشته باشد.
اگر "غر" در پایان جمله بیاید، باید به نکات عمومی نگارش و املای صحیح کلمات در جملات پایانی توجه شود. مثلاً:
او فقط غر میزند.
توجه به لهجه و گویش:
در برخی لهجهها و گویشها، کلمه "غر" ممکن است تغییر کند یا معانی متفاوتی پیدا کند. لذا شناخت مخاطب و استفاده از واژه مناسب در بافت فرهنگی و زبانی مهم است.
ترکیبات و مشتقات:
میتوان واژههای مبتنی بر "غر" مانند "غر زدن" یا "غر غر" را نیز به کار برد که هرکدام معنا و استفاده خاص خود را دارند.
در نهایت، توجه به بافت جمله و صمیمیت کلام در انتخاب درست کلمه "غر" و نحوه نگارش آن نیز مهم است.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
او همیشه از شرایط موجود غر میزند و هیچ گاه تلاش نمیکند که تغییر کند.
در خانه، غر و شکایتهای پدرم باعث شده تا همه ما احساس ناراحتی کنیم.
اگر خواهان موفقیت هستید، باید به جای غر زدن، به دنبال راهحلها باشید.