جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: غرب . [ غ َ رَ ] (ع اِ) درخت پده . (منتهی الارب ) (برهان قاطع) . نام درختی است که هرگز بار و میوه ندهد. (برهان قاطع ذیل پده ). درخت پده که کبودرنگ باشد و بر لب رودخانه ها روید، و در صحاح به معنی درخت سپیدار نوشته . (آنندراج ) (از غیاث اللغات ). پُده ، و گویند سپیددار است . (مقدمةالادب ). کُوَن . (برهان قاطع).سفیددار. اسفیدار. ایطاماس . سفیددار را بعض عرب عشام خوانند. چوبش به عمارت به کار دارند، به سرکه آغشته خضاب را مفید است . (نزهة القلوب ). به یونانی اطار و به شیرازی وزک و به اصفهانی وشک و در تنکابن و دیلم اوجا گویند و او را خارها بود و قطران از او حاصل شود. (الفاظ الادویة). بید مجنون . (درختان جنگلی حبیب اﷲ ثابتی ). درخت قواق . (فرهنگ شعوری ). ابهل . و قطران را از آن گیرند. (تهذیب از تاج العروس ) (ترجمه ٔ صیدنه ) و درختی که آن را به تازی غرب گویند، و به پارسی پده گویند ثمره ٔ آن یک درمسنگ نافع است . این درخت را بعضی از اهل خراسان پده گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). حکیم مؤمن در تحفه آرد: غرب درختی است عظیم و در اصفهان وسک (وزک : اختیارات بدیعی ) و در تنکابن و دیلم اوجا نامند و گویا این اسم از آطا، یونانی (درخت آطا یا طا، اختیارات بدیعی ) باشد در دوم سرد و خشک و قابض و مجفف بی لدغ و شرب برگ او با فلفل رافع قولنج ایلاوس و مغص ، و با آب مانع حمل ، و گویند به تجربه رسیده است . و ضماد برگ تازه ٔ آن جهت جراحات تازه ، و آب فشرده ٔ آن جهت رفع سیلان چرک اعضاء باطنی و سده ٔ جگر، و غرغره ٔ آن جهت اخراج زلوئی که در حلق مانده باشد، و ذرور خشک آن جهت آکله و جراحات مزمنه مفید، و بیخ مسحوق آن که با عصاره ٔ برگ آن در روغن گل و پوست انار طبخ دهند به جهت درد گوش بغایت مؤثر و نطول طبیخ آن جهت نقرس و رفع نخاله ٔ موی سر، و شکوفه و پوست درخت آن جهت نفث الدم ، و ضماد پوست سوخته ٔ آن با سرکه جهت ثآلیل ، و ذرور شکوفه ٔ او جهت خشک کردن جراحات و صمغ و رطوبت سایله ٔ آن جهت جلای بصر و بیاض و رفع وشم و آثار، بیعدیل ، و چوب محرق مغسول آن قائم مقام توتیا، و مضر گرده ، و مصلحش صمغ عربی و بدلش نصف وزن آن اقاقیا است . - انتهی . و داود ضریر انطاکی گوید: غرب درختی است بلند مانند صنوبر، پوست آن سفید و برگ آن به برگ قطلب ماند و از آن قطران ضعیف میگیرند و آن در حقیقت نوعی از صفصاف است ولی مزیت آن بر صفصاف این است که با فلفل رافع مغص است ... (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 251). در اختیارات بدیعی آمده : غرب درختی است که آن را آطا (در نسخه ٔ دیگر: طا) خوانند و به شیرازی وزک خوانند و آن درخت بزرگ بود و صمغ وی نیکوترین پوده بود و تا زخم بر ساق وی نرسد که شکافته گردد آن صمغ بیرون نیاید و آن هیچ ثمری که شاید بخورند ندهد. (اختیارات بدیعی نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ لغت نامه مکرر). رجوع به کتاب مذکور شود. || گندم . (دزی ). || دانه ٔ جزایر قناری . قسمی از گرامینه ها؛ یعنی گیاهانی که فقط یک فلقه دارند و ساقه ٔ آنها شوم (کلش ) است (مانند گندم و جو و غیره ) که شامل ده قسم اروپائی و آمریکائی است . قسمی از ارزن . المستعینی در ذیل «دوسر» گوید: آن گیاهی است که برگ آن به برگ سنبل گندم ماند جز اینکه از آن نرمتر است و آن معروف به غرب است . (ابن بیطار ذیل دوسر). || مرهم الغرب ، مرهمی است که از عصاره ٔ برگ درخت غرب میگیرند . (دزی ج 2 ص 204). رجوع به مفردات ابن بیطار و رجوع به غرب شود. || می . || سیم یا جام از سیم . فضه . نقره . || زر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیرونی در الجماهرگوید: از جمله ٔ نامهای نقره ، غرب را نیز گفته اند زیرا در معدن پوشیده باشد، ولی این تغیب اختصاص به نقره ندارد تا وجه تسمیه ٔ آن باشد و آن درباره ٔ تمام جواهر مخزون صدق می کند و غرب را به طلا نیز اطلاق کرده اند اعشی گوید : اذاانکب ازهر بین السقاة تراموا به غرباً او نضاراً و نضار در بیت فوق زر است و اگر غرب نیز به زر اطلاق شود مستحسن نیست بنابراین غرب به معنی سیم است و در شعر فوق چنین است : سیم و زر، و باید دانست که غرب و نضار را به دو نوع از چوب که ظرفهای شراب از آنها ساخته شود تعبیر کرده اند. ابونواس گوید: فاستوثق الشرب للندامی و اَجَ راها علینا اللجین و الغرب در اینجا نیز خوب نیست که بگوید سیم وسیم ، و قول صحیح در هر دو بیت آن است که غرب به قدح شراب خشبی اطلاق شود، و نضار یا لجین نیز ذهب است ، وچون ظرفهای چوبی عموماً بزرگتر است تا ظرفهای زرین ،از این رو گوئی مقصود از آنها قدح کبیر و صغیر است .(از الجماهر چ 1 حیدرآباد ص 246). رجوع به کتاب مذکور شود. || کاسه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قدح . (اقرب الموارد). || بیمارئی است مر گوسفند را. نوعی بیماری گوسفند مانند سعف در شتر، که سبب ریزش موی بینی و چشمان وی می گردد. || آب که از دلو در حوض و چاه چکد و متغیر شود بوی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || به قول فریتاگ موضعی که در آن مخزن آبی زیرزمینی وجود دارد و این بدون شک مستخرج از کامل ابن اثیر (130، 19) است . (دزی ج 2 ص 204). || بوی گل و لای . || کبودی چشم اسب . || دانه ٔ انگور. (لسان العجم شعوری ). ولی در فارسی به این معنی غژب آمده است . || (مص ) سخت سیاه گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سیاه شدن روی ازسموم . (اقرب الموارد). || غرب زده گردیدن گوسفند. (منتهی الارب ) (آنندراج ): غربت الشاة؛ اصابهاداء الغرب . (اقرب الموارد). || اصابه سهم غرب (مضافةً و نعتاً)؛ یعنی رسید تیری که اندازه اش معلوم نیست . (منتهی الارب ). 1- باختر، مغرب
2- باخترزمين
3- ناپديدشدن خاور،
1- ، مشرق زمين West, Western countries, Occident, the west المناطق الغربية، الغرب نصف الكرة الغربي، الغرب batı l'ouest der westen el oeste l'ovest اروپا
کلمه "غرب" در زبان فارسی به چند شکل مختلف مورد استفاده قرار میگیرد و قواعدی برای نگارش و استفاده از آن وجود دارد. در ادامه به برخی از این قواعد و نکات اشاره میکنم:
نوشتار صحیح: کلمه "غرب" به همین شکل و بدون هیچ گونه تغییر در نوشتار، نوشته میشود.
معنی: "غرب" به معنای سمت مقابل شرق است و در جغرافیا به مناطقی اشاره دارد که در غرب یک مکان خاص قرار دارند.
قید مکان: در جملات، "غرب" میتواند به عنوان قید مکان به کار رود، مانند: "خانهام در غرب شهر واقع شده است."
استفاده در ترکیبها: این کلمه میتواند در ترکیب با دیگر کلمات نیز به کار رود، مانند "غربت"، "غربی" و "غروب".
تلفظ: در تلفظ این کلمه، تأکید بر روی حرف "غ" است و به صورت /ɣærob/ تلفظ میشود.
حالتهای صرفی: "غرب" به عنوان اسم، حالتهای صرفی زیادی ندارد و معمولاً در حالت مفرد و غیرمعدود به کار میرود.
توجه به گقتههای فرهنگی و تاریخی: در زمینههای فرهنگی، سیاسی و تاریخی، واژه "غرب" میتواند بار معنایی خاصی داشته باشد و در تحلیلهای اجتماعی و سیاسی مورد استفاده قرار گیرد.
به طور کلی، استفاده از "غرب" در زبان فارسی به سادگی امکانپذیر است، اما بستگی به زمینه و مفهوم دارد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در غرب شهر یک پارک بزرگ و زیبا وجود دارد که مردم از آن استفاده میکنند.
در فرهنگهای مختلف، مفهوم غرب همیشه با آزادی و پیشرفت همراه بوده است.
سفر به کشورهای غربی تجربهای جدید و هیجانانگیز برای من بود.