غرق
licenseمعنی کلمه غرق
معنی واژه غرق
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- خفه، غرقه، غريق، غوطه، فرورفته، مستغرق 2- گرفتار 3- شيفته، مجذوب | ||
انگلیسی | drowned, sunk, obsessed, drowning, shipwreck | ||
عربی | غرق، تركه يغرق، غمر بالماء، حجب بالماء، تخلص من | ||
ترکی | boğuldu | ||
فرانسوی | noyé | ||
آلمانی | ertrank | ||
اسپانیایی | ahogue | ||
ایتالیایی | affogato | ||
مرتبط | فرو رفته، غرق کشتی، کشتی شکسته شدن، کشتی شکستگی | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "غرق" در زبان فارسی به معنای "غوطهور شدن در آب" یا "غمر شدن" است و در زبان فارسی به عنوان یک فعل و همچنین به عنوان صفت به کار میرود. در اینجا به برخی از قواعد نوشتاری و نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
بهطور کلی، "غرق" یکی از واژههای غنی و کاربردی در زبان فارسی است که میتواند در معانی و زمینههای مختلف به کار رود. | ||
واژه | غرق | ||
معادل ابجد | 1300 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | qarq | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی: غرَق] | ||
مختصات | (غَ رْ) [ ع . ] (مص ل .) | ||
آواشناسی | qarq | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | لغتنامه دهخدا | ||
نمایش تصویر | معنی غرق | ||
پخش صوت |
غرق . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است به مرو، و آن تصحیف غزق به زای معجمه ٔ محرکه نیست . از آن ده است جرموزبن عبداﷲ محدث غرقی . (از منتهی الارب ). شهرکی است به ماوراءالنهر از حدود اسروشنه ، با کشت و برز و مردم بسیار. (حدود العالم ). یاقوت در معجم البلدان گوید: غرق و غزق دو قریه ٔ جداگانه از قراء مرو است و ابوسعد سمعانی گوید: در مرو قریه ای به نام غزق نمیشناسم و آنچه میدانم غرق است و شاید امیر ابونصربن ماکولا اشتباهاً به زاء آورده است . کلمه "غرق" در زبان فارسی به معنای "غوطهور شدن در آب" یا "غمر شدن" است و در زبان فارسی به عنوان یک فعل و همچنین به عنوان صفت به کار میرود. در اینجا به برخی از قواعد نوشتاری و نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود: استفاده به عنوان فعل: صرف فعل: استفاده به عنوان صفت: نکات نگارشی: بهطور کلی، "غرق" یکی از واژههای غنی و کاربردی در زبان فارسی است که میتواند در معانی و زمینههای مختلف به کار رود.
1- خفه، غرقه، غريق، غوطه، فرورفته، مستغرق
2- گرفتار
3- شيفته، مجذوب
drowned, sunk, obsessed, drowning, shipwreck
غرق، تركه يغرق، غمر بالماء، حجب بالماء، تخلص من
boğuldu
noyé
ertrank
ahogue
affogato
فرو رفته، غرق کشتی، کشتی شکسته شدن، کشتی شکستگی