جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

qol[l]
shackle  |

غل

معنی: غل . [ غ َل ل ] (ع مص ) دست وا گردن بستن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ): غل یده الی عنقه ؛ آن را با غل بست . (از منتهی الارب ). || طوق در دست و پای و گردن کسی نهادن . (منتهی الارب ). گذاشتن غل در گردن یا دست کسی . (از تاج العروس ). || غل در شی ٔ؛ در آورده شدن در آن . (از منتهی الارب ). داخل کردن در چیزی . (از اقرب الموارد). درآوردن . || غل در شی ٔ؛ درآمدن در آن . (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || غل مفاوز؛ درآمدن در بیابانها. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || غل آب در میان اشجار؛ رفتن آب در میان درختان . (از تاج العروس ) (المنجد). || غل چیزی ؛ بر گرفتن آن را در نهان ، و آن را در متاع خود پنهان کردن : غل فلان کذا؛ اخذه فی خفیة و دسه فی متاعه . (اقرب الموارد). || غل غلالة؛ پوشیدن آن را. (منتهی الارب ) پوشیدن شاماکچه را. (ناظم الاطباء). || غل بصر؛ از راستی میل کردن نگاه کسی . (از منتهی الارب ). منحرف شدن از راستی . (از تاج العروس ). || غل دهن در رأس ؛ در بن موی دررسانیدن روغن را. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || غل المراءة؛ حشاها. (منتهی الارب ) (تاج العروس ) : غل المراءة؛ جعل لها حشیة و لایکون الا من ضخم . (اقرب الموارد). صاحب شرح قاموس گوید: غل المراءة؛ یعنی پر کرد و آگند زن را با ذکر خود و این جز به سبب ستبری نباشد. || یقال : غل الکبش قضیبه من غیر ان یرفع الالیة. (منتهی الارب )؛ یعنی درآورد تکه نره ٔ خود را بی آنکه بلند کند دنبه را. (ناظم الاطباء). || غل ضیعة؛ غله کردن آب و زمین . (منتهی الارب ). غله آوردن آب و زمین . (ناظم الاطباء). || غل نوی به قت ؛ آمیختن خسته را با سپست . (از منتهی الارب ). آمیختن هسته را با سپست . (ناظم الاطباء). || ماله اُل َّ و غُل َّ دعائی است علیه کسی ؛ یعنی در قضاء افکنده شود و دیوانه گردد و در گردنش غل زده شود، دعاء علیه ؛ ای دفع فی قضاء و جن فوضع فی عنقه الغل . (اقرب الموارد) (تاج العروس ). صاحب منتهی الارب گوید: «و یقال ماله اُل ﱡ و غُل ﱡ ؛ ای شی ٔ من الیل ، و قید (شاید: قیل ) دعاء علیه . - انتهی . در شرح قاموس به فارسی و همچنین در صحاح جوهری تنها به ذکر عبارت مطابق ضبط اقرب الموارد کفایت شده است و در شرح ترکی قاموس چنین آمده : در قول عربها که در مقام دعای بد (نفرین ) گویند: ماله ال و غل ، اُل ، ماضی مجهول است به معنی : بقفای او زدند و او را پیش راندند، و غل نیز ماضی مجهول است به معنی : دیوانه گردیدو برگردن او طوق زدند. - انتهی . پس در معنی عبارت چنین میتوان گفت : او را چه شده است ؟ بر قفایش بزنند وپیش رانند و دیوانه گردد و غل بر گردنش بندند. و بنابراین قول ناظم الاطباء که گوید: «دعایی است ؛ یعنی هلاک کرده شود و برساد به وی تشنگی » ظاهراً غلط است .
... ادامه
466 | 0
مترادف: 1- غلا، قحط، كميابي 2- خشكسالي، قحطسالي
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [عربی: غلّ، جمع: اغلال و غلول]
مختصات: (غَ لّ) [ ع . ] (مص م .)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: qol
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 1030
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
shackle | roll , envy , hate , hatred , concentration
ترکی
ghol
فرانسوی
ghol
آلمانی
ghol
اسپانیایی
ghol
ایتالیایی
ghol
عربی
قيد | أصفاد , غل , عائق , عاق , صفد
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "غل" در زبان فارسی به معنای محدودیت یا قید است و در جملات مختلف می‌تواند به کار رود. در زیر به قواعد نگارشی و نکات مرتبط با این کلمه اشاره می‌شود:

  1. نوشتن صحیح: کلمه "غل" باید به صورت صحیح نوشته شود و از اشتباهات املایی دوری شود.

  2. استفاده درست: این کلمه معمولاً به عنوان اسم به کار می‌رود و ممکن است در جملات مختلف به معنای نوعی محدودیت، قید یا فشار به کار گرفته شود.

  3. جنس و عدد: "غل" یک اسم غیرقابل شمارش است و به همین دلیل به شکل جمع در نمی‌آید. در جملات می‌توان از آن به صورت مفرد استفاده کرد.

  4. تلفظ: تلفظ این کلمه باید به صورت صحیح و واضح باشد تا مفهوم آن به درستی منتقل شود.

  5. استفاده در عبارات: "غل" معمولاً همراه با سایر کلمات برای تشکیل عبارات کامل‌تر به کار می‌رود، مانند "غل و زنجیر" که نشان‌دهنده محدودیت‌های شدید است.

  6. جملات: به عنوان مثال، می‌توان گفت: "او در غل و زنجیر مشکلاتش گیر کرده است." این جمله نشان‌دهنده احساس بی‌نوازی و قید شدن فردی است.

با رعایت این نکات می‌توان به نحو صحیح و مؤثری از کلمه "غل" استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. غل زنجیر به پاهای او فشار می‌آورد و احساس آزادی را از او می‌گرفت.
  2. صدای غل و زنجیرها در تاریکی شب دل هر شنونده‌ای را می‌لرزانید.
  3. او در برابر غل سرنوشت مقاومت کرد و به دنبال تحقق آرزوهایش بود.

واژگان مرتبط: دست بند، پا بند، مانع، قید، نورد، گردش، فهرست، لوله، چرخش، حسادت، غبطه، رشک، غیرت، نفرت، تنفر، دشمنی، ستیز، اکراه، کینه، عداوت

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری