جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

qonj
ghost  |

غنج

معنی: غنج . [ غ َ ] (ع مص ) ناز. (مقدمة الادب زمخشری ). کرشمه کردن . (منتهی الارب ). ناز و عشوه و غمزه که آن حرکات چشم و ابرو باشد. (برهان قاطع). کرشمه و ناز، و در فرهنگی معتبر آمده : اعتدال حرکات معشوق . (از غیاث اللغات )(از آنندراج ). کَشی . (دستور اللغة) (مقدمة الادب زمخشری ). دلال . کشی کردن . رجوع به غُنج شود :
گه خرامش چون لعبتی کرشمه کنان
بهر خرامش از او صدهزار غنج ودلال .
فرخی .
نه ز آسایش خبر دارد نه ازرنج
نه از شادی فزاید او نه از غنج .
(ویس و رامین ).
بیاورد پس کاردها با ترنج
بر هر زنی کش بود لطف و غنج .
شمسی (یوسف و زلیخا).
گر تو همی صحبت زمانه بجوئی
آمدت اینک زمان غنج و دلاله .
ناصرخسرو.
زین و زآن چند بود با که و مه
مرترا کشی و فیریدن و غنج .
سوزنی .
مخمور دو چشم تو به یک غنج و کرشمه
صد بار در خانه ٔ خمار شکسته .
سوزنی .
رخ سرخ سیب اندرآید به غنج
به گردنکشی سر برآرد ترنج .
نظامی .
ز نارنج زرین و سیمین ترنج
فریب آمده با نظرها به غنج .
نظامی .
موکل کرده بر هر غمزه غنجی
زنخ چون سیب و غبغب چون ترنجی .
نظامی .
چونکه دید آن غنج برجست او سبک
چون تجلی حق از پرده ٔ تنک .
مولوی (مثنوی ).
غنج و نازت می نگنجد در جهان
باش تا که من شوم از تو جهان .
مولوی (مثنوی ).
عیب دل کردم که وحشی وضعو هرجائی مباش
گفت چشم شیرگیر و غنج آن آهو ببین .
حافظ.
میخواند درس قرآن در پیش شیخ شهر
وز شیخ دل ربوده به غنج و دلال خویش .
ملک الشعراء بهار.
|| (اِ) چوبدستی چوپان که بر سر آن صفحه ای است و با آن برای حیواناتی که از او دور میشوند کلوخ می اندازد. ج . اَغناج . (دزی ج 2 ص 228).
... ادامه
528 | 0
مترادف: 1- خوش، خوشي 2- عشوه، كرشمه، ناز 3- جوال، خورجين 4- سرين، كفل 5- غازه، گلگونه
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) ‹غنجه› [قدیمی]
مختصات: ( ~ .) (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: qanj
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 1053
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
ghost
ترکی
hazine
فرانسوی
trésor
آلمانی
schatz
اسپانیایی
tesoro
ایتالیایی
tesoro
عربی
شبح | روح , خيال , طيف , ظل , روح شريرة , زور
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "غنج" در زبان فارسی به معنای لذت، خوشی یا نشاط است و معمولاً در متون ادبی و شعرها به کار می‌رود. در اینجا به برخی قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره می‌کنم:

  1. زبان و ادبیات: "غنج" بیشتر در متون ادبی و شاعرانه استفاده می‌شود و به همین دلیل باید در کاربرد آن دقت شود که به سیاق متن بیفزاید.

  2. عددی و بسته بودن: "غنج" به عنوان یک اسم مفرد و غیر قابل شمارش به کار می‌رود و به تنهایی مفهوم خاصی از لذت یا شادی را منتقل می‌کند.

  3. قید و صفت: در صورت نیاز می‌توان از صفت‌ها و قیدها برای توصیف بیشتر غنج استفاده کرد، مانند "غنج شدید" یا "غنج دلنشین".

  4. استفاده در جملات: این کلمه می‌تواند در جملات مختلف به کار رود. به عنوان مثال:

    • "در دل شب غنجی جانفرسا در جانم حس کردم."
    • "صدای خنده و غنج کودکان در پارک فضایی شاداب خلق کرده بود."
  5. مکانیسم تلفظ: تلفظ صحیح "غنج" به صورت /ɡændʒ/ است که در آن حرف "غ" یک صدای حلقی و صدای "نج" به صورت نازک و لطیف ادا می‌شود.

با رعایت این نکات، می‌توان از کلمه "غنج" به درستی و به شکل مؤثری در نوشتار استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. در هوای بهاری، دخترک با غنج و ناز، روی چمن‌ها می‌دوید.
  2. صدای غنج پرنده‌ها در صبحگاه، نویدبخش روزی خوب و شاداب بود.
  3. او با غنج و دلربایی، دل همه را به دست آورد.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری