جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

farmān
command  |

فرمان

معنی: فرمان . [ ف َ ] (اِ) در زبان پهلوی فرمان ، در پارسی باستان فرمانا ، در ارمنی عاریتی و دخیل هرمن ، معرب آن نیز فرمان و جمع عربی آن فرامین است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). حکم . امر. دستور. اجازه . (یادداشت به خط مؤلف ) :
به کار آور آن دانشی کت خدیو
بداده ست و منگر به فرمان دیو.
بوشکور.
ای امیر مهربان این مهرگان خرم گذار
فر و فرمان فریدون ورز با فرهنگ و هنگ .
منجیک .
همه حکمی به فرمان تو رانند
که ایزد مر تو را داده ست فرمان .
دقیقی .
من آنچه شنیدم بگفتمت راست
تو به دان کنون رای و فرمان تو راست .
فردوسی .
چو دوری گزیند ز پیمان تو
بریزند خونش به فرمان تو.
فردوسی .
نرفت ایچ با من سخن ز آشتی
ز فرمان من روی برگاشتی .
فردوسی .
قضا رفت و قلم بنوشت فرمان
تو را جز صبر کردن چیست درمان ؟
فخرالدین اسعد.
او را سوگند داده بودند که در فرمان و طاعت ما باشد. (تاریخ بیهقی ). به فرمانی که هست واجب کند که بر این نام که دارد بماند. (تاریخ بیهقی ). شمایان را فرمان نبود جنگ کردن . چرا کردید؟ (تاریخ بیهقی ).
نگاه کن که چو فرمان دیو ظاهر شد
نماند فرمان در خلق خویش یزدان را.
ناصرخسرو.
آنجا که به فرمانش پیمبر بنشستی
فرزندش امروز نشسته ست به فرمان .
ناصرخسرو.
چون توفرمان محمد را همی منکر شوی
سنت و اجماع و تعلیم جماعت چیست پس ؟
ناصرخسرو.
فرمان آمد که یا میکائیل بر زمین رو و یک قبضه خاک بیاور. (قصص الانبیاء). فرمان چیست ؟ و از کدام سو برآیم ، از جانب مغرب یا از جانب مشرق ؟ (قصص الانبیاء). طاوس گفت که فرمان نیست که کسی را در بهشت بگذارم برود. (قصص الانبیاء). که بندگان را از امتثال فرمان چاره نباشد. (کلیله و دمنه ). دمنه گفت فرمان ملک راست . (کلیله و دمنه ). با او سباع و وحوش بسیار همه در متابعت فرمان او. (کلیله و دمنه ).
چو ماندم بی زبان چون نای جان در من دمیداز لب
که تا چون نای سوی چشم رانم دم به فرمانش .
خاقانی .
بر خط او چو دایره ٔ جزم بشمرم
در گوش عقل حلقه ٔ فرمان شناسمش .
خاقانی .
درگوش زمانه حلقه ٔ حکم
بر دوش جهان ردای فرمان .
خاقانی .
جمله ٔ ذرات عالم گوش شد
تا تو فرمائی بر آن فرمان که هست .
عطار.
حامل دین بود او محمول شد
قابل فرمان بد او مقبول شد.
مولوی .
پیش خود مستشار گردانش
لیک کاری بکن به فرمانش .
اوحدی .
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما.
حافظ.
چرخ اگر گردد به فرمانت بر آن هم دل مبند
ای برادر کار طفلان است فرفر داشتن .
قاآنی .
- به فرمان ؛ مطیع. فرمانبردار. (یادداشت به خط مؤلف ) :
تا جهان باشد جبار نگهبان تو باد
بخت مطواع تو و چرخ به فرمان تو باد.
منوچهری .
- به فرمان آوردن ؛ مطیع ساختن . (یادداشت به خط مؤلف ).
- به فرمان کردن ؛ به فرمان آوردن . مطیع ساختن :
مگر نگین سلیمان به دست خسرو ماست
که چون سلیمان مر باد را به فرمان کرد.
مسعودسعد.
- بی فرمان ؛ بدون اجازه .بی دستور. (یادداشت به خط مؤلف ).
- بی فرمانی ؛ نافرمانی . اطاعت نکردن . مقابل فرمان برداری :
گرم از پیش برانی تو به شوخی نروم
عفو فرمای که عجز است نه بی فرمانی .
سعدی .
- رخش فرمان ؛ مرکبی که چون رخش رستم فرمان سوار خود برد و تیزرو باشد :
اعوجی کردار و دلدل قامت و شبدیزفعل
رخش فرمان و براق اندام و شبرنگ اهتزاز.
منوچهری .
- زیر فرمان آمدن ؛ مطیع شدن . اطاعت از کسی کردن :
بیغمی خوش ولایتی است ولیک
زیر فرمان کس نمی آید.
انوری .
- زیر فرمان آوردن ؛ به فرمان آوردن و مطیع ساختن . به فرمان کردن . کسی رابه اطاعت خود واداشتن . (یادداشت به خط مؤلف ).
- سر به فرمان آوردن ؛ اطاعت کردن .سر به فرمان نهادن .
- سر به فرمان نهادن ؛ اطاعت کردن . (یادداشت به خط مؤلف ) :
سر به فرمان بنهد خورشیدش
هرکه یک ذره تو را فرمان کرد.
عطار.
- نافرمان ؛ بی فرمان . سرکش : نفس نافرمان قضای شهوت خواهد. (گلستان ).
- نافرمانی ؛ سرکشی . سرپیچی : به تو گرویدیم و دیگر نافرمانی نکنیم . (قصص الانبیاء).
گرچه نافرمانی از حد رفت و تقصیر از حساب
هرچه هستم همچنان هستم به عفو امیدوار.
سعدی .
ترکیب های دیگر:
- فرمان آمدن . فرمان بر. فرمان بردار. فرمان برداری . فرمان بردن . فرمان بری . فرمان به جای آوردن . فرمان پذیر. فرمان پذیرفتن . فرمان پذیری . فرمان حق رسیدن . فرمان خواستن . فرمان دادن . فرماندار. فرمانداری . فرمانده . فرماندهی . فرمان ران . فرمان راندن . فرمان رانی . فرمانروا. فرمانروا شدن . فرمان روان . فرمانروایی . فرمان شدن . فرمان عنایت . فرمانفرما. فرمانفرمایی . فرمان کردن . فرمان گذار. فرمان گزار. فرمان نگه داشتن . فرمان نمودن . فرمان نیوش . فرمان نیوشی . فرمانی . فرمان یافتن . رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.
|| نوشته ای که در آن سِمت یا مواجبی برای کسی معین می شود. (یادداشت به خط مؤلف ). توقیع پادشاه . (ناظم الاطباء). حکمی که از جانب شخصی بزرگ صادر شود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). فرمان حکومت . منشور. || وسیله ٔ حرکت اتومبیل و دوچرخه و دیگر وسائط نقلیه به چپ یا به راست . رُل . (یادداشت به خط مؤلف ).
... ادامه
1706 | 0
مترادف: 1- امر، امريه، توقيع، حكم، دستور، رقم، سفارش، طغرا، فرمايش، منشور 2- رل، سكان 3- اجازه، پته، پروانه، فته
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [پهلوی: farmān، جمع: فرامین] ‹پرمان›
مختصات: (فَ) [ په . ] (اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: farmAn
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 371
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
command | decree , order , steering wheel , edict , mandate , commandment , word , handlebar , ordinance , instruction , charter , precept , errand , sanction , commission , bill , institute , ordonnance , rescript
ترکی
emretmek
فرانسوی
commande
آلمانی
befehl
اسپانیایی
dominio
ایتالیایی
comando
عربی
يأمر
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "فرمان" در زبان فارسی دارای کاربردها و معانی مختلفی است و در نگارش و قواعد مرتبط با آن نکات زیر قابل توجه است:

  1. معنی: فرمان به معنای دستور، فرماندهی یا حکمی است که از سوی مقام بالاتر صادر می‌شود. در برخی موارد به معنی وسیله‌ای برای هدایت (مانند فرمان خودرو) نیز به کار می‌رود.

  2. صرف و انصرف:

    • "فرمان" یک اسم نکره است و در جملات مختلف می‌تواند به عنوان فاعل، مفعول، یا متعلق به حرف جر استفاده شود.
    • این کلمه جمع نمی‌شود و به عنوان جمع "فرمان‌ها" نوشته می‌شود.
  3. استفاده در جملات:

    • برای جمله‌سازی، می‌توان از "فرمان" در زمینه‌های مختلفی استفاده کرد. مثلاً:
      • "فرمان جدید رهبر صادر شد."
      • "راننده باید به فرمان خودرو توجه کند."
  4. نگارش:

    • "فرمان" باید به صورت صحیح و بدون اشتباهات املایی نوشته شود.
    • در جملات رسمی، توجه به استفاده درست و به‌جا از کلمه "فرمان" ضروری است.
  5. ترکیب‌ها:
    • "فرمانبرداری": به معنای اطاعت از فرمان.
    • "فرماندهی": به معنای مدیریت یا رهبری.

با رعایت این نکات می‌توانید به درستی از کلمه "فرمان" در نگارش‌های خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. فرمانده ارتش برای بسیج نیروی انسانی به تمامی واحدها دستور صادر کرد.
  2. او با یک فرمان قاطع تصمیم به تغییر مسیر پروژه گرفت.
  3. ماشین جدید به سیستم فرمان پیشرفته‌ای مجهز شده است که کنترل آن را آسان‌تر کرده است.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری