جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: فغ. [ ف َ ] (اِ) بغ. از سغدی فَغ فُغ به معنی بت است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). به لغت فرغانه و ماوراءالنهر به معنی بت باشد که عربان صنم خوانند. || معشوق . یار. دوست . مصاحب . (از برهان ). || به کنایت زیبایان را گویند : ز سیمین فغی من چو زرین کناغ ز تابان مهی من چو سوزان چراغ . منجیک . کاخ او پربتان جادوفش باغ او پرفغان کبک خرام . فرخی . گفتم فغان کنم ز تو ای بت هزار بار گفتا که از فغان بود اندر جهان فغان . عنصری . فغ ماهرخ گفت کای ارجمند در این پرنیان از چه ماندی نژند؟ اسدی . یکی تخت عاج و یکی تخت چغ یکی جای شاه و یکی جای فغ. اسدی . ترکیب ها: - فغاک . فغستان . فغواره . رجوع به همین مدخل ها در ردیف خود شود. || کسی را که بسیار دوست دارند. || کنایه از جوانان خوب صورت و صاحب حسن هم هست . (از برهان ) : هرچند که درویش پسر فغ زاید در چشم توانگران همه چغز آید. ابوالفتح بستی . 1- بت، صنم
2- جميل، خوشگل، زيبا
3- دلارام، محبوب، معشوق، يار كدح، الكادح، عمل، خبث
کلمه "فغ" در زبان فارسی به عنوان یک واژهی مستقل و شناختهشده کاربرد ندارد و به نظر میرسد که ممکن است دچار اشتباه املایی شده باشید یا منظور شما کلمه دیگری باشد.
اگر منظور شما کلمهای دیگر است یا نیاز به توضیح خاصی دربارهی یک موضوع خاص دارید، لطفاً بیشتر توضیح دهید تا بتوانم به شما کمک کنم. اگر "فغ" به عنوان بخشی از یک ترکیب یا اصطلاح خاص در نظر گرفته شده، لطفاً اطلاعات بیشتری ارائه دهید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
فغ های شب در آسمان مانند ستارههای درخشان میدرخشیدند.
او همیشه با صدای فغ به داستانها گوش میداد و به خواب میرفت.
در دل دشتهای وسیع، فغ زندگی با آرامش و سکوت جریان داشت.