license
98
4931
100
معنی کلمه کامل معنی واژه کامل
معنی:
کامل . [ م ِ ] (اِخ ) (الملک ...)سیف الدین خلیل بن احمد. رجوع به الملک الکامل شود.مترادف 1- تام، تمام، جامع، درست، متكامل، مستوفا، مكمل، نيك
2- بي عيب، بي نقص
3- پر
4- خردمند، دانا، عالم، فاضل
5- جاافتاده، مسنمتضاد ناقص انگلیسی perfect, complete, full, thorough, whole, total, absolute, mature, stark, exhaustive, integral, exact, intact, unqualified, plenary, unmitigated, unabridged, culminant, orbicular, large, main, full-blown, full-fledgedعربی ممتلىءترکی tam doluفرانسوی completآلمانی vollاسپانیایی llenoایتالیایی pienoمرتبط تمام عیار، بی عیب، مکمل، اتم، مملو، انباشته، تمام و کمال، خیلی دقیق، از اول تا اخر، مجموع، همه، سراسر، سالم، کل، کلی، مطلق، قطعی، خالص، مستقل، استبدادی، بالغ، سررسیده شده، خشن، زبر، قوی، رک، شجاع، صحیح، بی کسر، دقیق، عینی، دست نخورده، صدمه ندیده، بی حد و حصر، فاقد صلاحیت، فاقد شرایط لازم، نا محدود، شامل تمام اعضاء، کاسته نشده، تخفیف نیافته، مشروح، کوتاه نشده، مختصرنشده، تلخیص نشده، در مرتفع ترین موضع، باوج رسیده، مدور، کروی، مستدیر، گرد، چرخی، بزرگ، وسیع، درشت، فراوان، حجیم، اصلی، عمده، مهم، نیرومند، با اهمیت، تمام شکفته، باز، پر باد، کاملا افراشته، تکامل یافته، رسیده
مترادف:
1- تام، تمام، جامع، درست، متكامل، مستوفا، مكمل، نيك
2- بي عيب، بي نقص
3- پر
4- خردمند، دانا، عالم، فاضل
5- جاافتاده، مسن
متضاد:
ناقص
ترکیب:
(صفت) [عربی]
مختصات:
(مِ) [ ع . ] (ص .)
الگوی تکیه:
WS
نقش دستوری:
صفت
آواشناسی:
kAmel
منبع:
لغتنامه دهخدا
معادل ابجد:
91
شمارگان هجا:
2
دیگر زبان ها
انگلیسی
perfect | complete , full , thorough , whole , total , absolute , mature , stark , exhaustive , integral , exact , intact , unqualified , plenary , unmitigated , unabridged , culminant , orbicular , large , main , full-blown , full-fledged
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)کلمه "کامل" در زبان فارسی به چند شکل مختلف میتواند به کار رود و قواعد نگارشی و دستوری خاصی دارد. در اینجا به برخی از این قواعد اشاره میکنیم:
نقشهای کلمه :
"کامل" میتواند به عنوان صفت به کار رود، به معنای "تمام" یا "بینقص". به عنوان مثال: "این پروژه کاملاً کامل است."
همچنین میتواند به عنوان قید هم کاربرد داشته باشد: "او درس را کامل خواند."
موضع استفاده :
در جملات، صفت "کامل" معمولاً قبل از اسم مورد نظر قرار میگیرد: "کتاب کامل".
همچنین میتواند با حرف اضافه "به" نیز به کار رود: "کامل به نیازهای او پاسخ داد."
نوشتار صحیح :
"کامل" همیشه باید به صورت صحیح نوشته شود و توجه به حروف کوچک و بزرگ در شروع جمله ضروری است.
توجه داشته باشید که در نوشتار رسمی، از کلمات و اصطلاحات درست و دقیق استفاده شود.
قواعد مربوط به نعت :
اگر "کامل" به عنوان صفت به کار رود، باید از نظر جنس و تعداد با اسم هماهنگ باشد. به عنوان مثال:
"کتابهای کامل" (کتابها جمع و صفت نیز باید جمع باشد).
"این کتاب کامل است" (در اینجا «کتاب» مفرد است و صفت نیز مفرد خواهد بود).
حروف اضافه :
میتوان از "کامل" در ترکیب با حروف اضافه مختلف نیز استفاده کرد: مثل "کامل از"، "کامل برای"، و غیره.
به عنوان مثال: "این گزارش کامل برای جلسه است."
در نهایت، برای نوشتار و گفتار رسمی و ادبی، رعایت نکات نگارشی و دستوری بسیار مهم است.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
پس از ماهها تلاش، او پروژهاش را به طور کامل تحویل داد.
کتابهای مورد علاقهام را به طور کامل مطالعه کردهام و از داستانهایشان لذت بردم.
برای برگزاری یک میهمانی کامل، به انتخاب غذاها و دکوراسیون توجه ویژهای کردم.
لغتنامه دهخدا واژگان مرتبط: تمام عیار، بی عیب، مکمل، اتم، مملو، انباشته، تمام و کمال، خیلی دقیق، از اول تا اخر، مجموع، همه، سراسر، سالم، کل، کلی، مطلق، قطعی، خالص، مستقل، استبدادی، بالغ، سررسیده شده، خشن، زبر، قوی، رک، شجاع، صحیح، بی کسر، دقیق، عینی، دست نخورده، صدمه ندیده، بی حد و حصر، فاقد صلاحیت، فاقد شرایط لازم، نا محدود، شامل تمام اعضاء، کاسته نشده، تخفیف نیافته، مشروح، کوتاه نشده، مختصرنشده، تلخیص نشده، در مرتفع ترین موضع، باوج رسیده، مدور، کروی، مستدیر، گرد، چرخی، بزرگ، وسیع، درشت، فراوان، حجیم، اصلی، عمده، مهم، نیرومند، با اهمیت، تمام شکفته، باز، پر باد، کاملا افراشته، تکامل یافته، رسیده