جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: که . [ ک َه ْ ] (اِ) مخفف کاه . (فرهنگ رشیدی ). مخفف کاه است که اسبان و شتران و گاوان خورند. (برهان ) (آنندراج ). کاه و تبن . (ناظم الاطباء) : کاهی است تباه این جهان ولیکن کَه ْ پیش خر وگاو زعفران است . ناصرخسرو. تو را بهره از علم خار است یا که مرا بهره از علم مغز مقشر. ناصرخسرو. وینها که نیند از تو سزای که و کهدان مر حور جنان را تو چه گویی که سزااند. ناصرخسرو. بد ز نیکان قیامتی نشود که ز بیجاده قیمتی نشود. سنائی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ز خرسپوزی من علک خای گردد خر نه که خورد نه سپوس و نه جو خورد نه گیا. سوزنی . بسی سنگ و بسی گوهر به جایند نه آهن را نه که را می ربایند. نظامی . وآلت اسکاف پیش برزگر پیش سگ که استخوان در پیش خر. مولوی . زآنکه تقلید آفت هر نیکویی است کَه ْ بود تقلید اگر کوه قوی است . مولوی . که که باشد تا بپوشد روی آب طین که باشد که بپوشد آفتاب ؟ مولوی . بشنو اکنون صورت افسانه را لیک هین از که جدا کن دانه را. مولوی . سر گاو عصار از آن در که است که از کنجدش ریسمان کوته است . سعدی (بوستان ). رجوع به کاه شود. that, than, as if, which, who, whom أن، لكي، على الرغم من، هذا، ذلك، الذي، هذه، تلك، ذاك، هؤلاء، إلى هذا الحد، إلى حد بعيد، الذي - التي o que das eso quello تا اینکه، مثل اینکه، همچنانکه، کدام، که این، این، چه کسی، کی، چه شخصی، چه اشخاصی، به چه کسی، چه کسی را، کسیکه، ان کسی که
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر