جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

[ku]
weevil  |

کو

معنی: کو. (موصول + ضمیر) مخفف که او. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). که او. که وی . (فرهنگ فارسی معین ) :
راهی کو راست است بگزین ای دوست
دورشو از راه بی کرانه و ترفنج .
رودکی .
خشم آمدش و هم آنگه گفت ویک
خواست کو را برکند از دیده کیک .
رودکی (احوال و اشعار ص 1088).
رودکی چنگ برگرفت و نواخت
باده انداز کو سرود انداخت .
رودکی .
پنداشت همی حاسد کوبازنیاید
بازآمد تا هر شفکی ژاژ نخاید.
رودکی .
دلی کو پر از زوغ هجران بود
ورا وصل معشوق درمان بود.
بوشکور.
نفرین کنم ز درد فعال زمانه را
کو داد کبر و مرتبت این کو نشانه را.
شاکر بخاری .
کسی کو را تو بینی درد سرفه
بفرمایش تو آب دوغ و خرفه .
طیان (از لغت فرس اسدی ).
از آن کردار کو مردم رباید
عقاب تیز نرباید خشین سار.
دقیقی .
به دادار کو این جهان آفرید
سپهر و دد و دام و جان آفرید.
فردوسی .
به ایرانیان گفت رستم کجاست
که گویند کو روز جنگ اژدهاست .
فردوسی .
پسر کو ز راه پدر بگذرد
دلیرش ز پشت پدر نشمرد.
فردوسی .
چو مرغ دانا کو گیرد از حباری سر
به گرد دنب نگردد بترسد از پیخال .
زینبی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 319).
که حسد هست دشمن ریمن
کیست کو نیست دشمن دشمن .
عنصری .
جهانداری که هرگه کو برآرد تیغ هندی را
زبانی را به دوزخ در به پیچد ساق بر ساقش .
منوچهری .
گفتم که ارمنی است مگرخواجه بوالعمید
کو نان گندمین نخورد جز که سنگله .
بوذر (از لغت فرس ).
هر آن کو زاغ باشد رهنمایش
به گورستان بود پیوسته جایش .
(ویس و رامین ).
نه جایی تهی گفتن از وی رواست
نه دیدار کردن توان کو کجاست .
اسدی .
هر آن کو به نیکی نهان و آشکار
دهد پند و او خود بود زشت کار
چو شمعی بود کو کم و بیش را
دهد نورو سوزد تن خویش را.
اسدی .
هر آن کو مهیا بود دولتی را
اگر او نجوید بجویدش دولت .
مظفر کوبانی دبیر ملکشاه .
ای فلک زودگرد وای بر آن
کو به تو ای فتنه جوی مفتون شد.
ناصرخسرو.
جز بدی نارد درخت جهل چیزی برگ و بار
برکنش زود از دلت زان پیش کو بالا کند.
ناصرخسرو.
بند کو برنهد تو تاج شمر
ور پلاست دهد دواج شمر.
سنائی .
آن چنان مهر کو کند پیوند
مادران را کجاست بر فرزند.
سنائی .
پس زبانی که راز مطلق گفت
بود حلاج کو اناالحق گفت .
سنائی .
این است همان درگه کو را ز شهان بودی
دیلم ملک بابل هندو شه ترکستان .
خاقانی .
بسا فرزانه را کو شیرزاده ست
فریب خاکیان بر باد داده ست .
نظامی .
یکی عذر است کو در پادشاهی
صفت دارد ز درگاه الهی .
نظامی .
خیز و رها کن کمر گل ز دست
کو کمر خویش به خون تو بست .
نظامی .
هر کو به غذی مغز شتر خورده نباشد
آلت زپی شیشه زدودن تبر آرد؟
اثیرالدین اخسیکتی .
هرکو نریخت خون ونشد جان شکر چو باز
بر دستگاه پایه ٔ سلطان نمی رسد.
جمال الدین اصفهانی .
هر کو چو روزگار ره غدر می رود
از روزگار هم بستاند سزای خویش .
کمال الدین اصفهانی .
عهد کردند آن همه کو سرور است
هم در این ره پیشرو هم رهبر است .
عطار (منطق الطیر).
هرکه او از خلق کلی مرده نیست
مرده او کو محرم این پرده نیست .
عطار (منطق الطیر).
دوستی دیگر گزین این بار تو
کو نمیرد هم نمیری زار تو.
عطار (منطق الطیر).
خوش بود پیغامهای کردگار
کو ز سر تا پای باشد پایدار.
مولوی .
از قیاسش خنده آمد خلق را
کو چو خودپنداشت صاحب دلق را.
مولوی .
گفت پیغمبر که هرکو سر نهفت
زود گردد با مراد خویش جفت .
مولوی .
در درد سرم زین دل سوداپیشه
کو را نبود بجز تمنا پیشه .
عبید زاکانی .
زین گونه که این شمع روان می سوزد
گویی ز فراق دوستان می سوزد
گر گریه کنیم هر دو با هم شاید
کورا و مرا رشته ٔ جان می سوزد.
عبید زاکانی .
دلی کو عاشق رویت نباشد
همیشه غرق در خون جگر باد.
حافظ.
در ازل هرکو به فیض دولت ارزانی بود
تا ابدجام مرادش همدم جانی بود.
حافظ.
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید.
حافظ.
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز مکر آنان که در تدبیر درمانند درمانند.
حافظ.
- هر آنکو ؛ هر آنکه او. و رجوع به هر آنکو شود.
- هرکو ؛ هر که او. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به هرکو شود.
... ادامه
369 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (شبه جمله، ضمیر) [پهلوی: kū]
مختصات: (کُ) (ص .)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: قید
آواشناسی: ku
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 26
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
weevil | ku
ترکی
ko
فرانسوی
ko
آلمانی
ko
اسپانیایی
ko
ایتالیایی
ko
عربی
كو
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "کو" در زبان فارسی به چند معنی و کاربرد مختلف استفاده می‌شود. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره می‌کنیم:

  1. کاربرد معنایی:

    • "کو" به معنای "کجاست" یا "کجا" به کار می‌رود. مثلاً: "کو کتاب؟"
    • در شعر و ادبیات فارسی، "کو" می‌تواند به عنوان لفظی بکار رود که به جستجوی چیزی اشاره دارد.
  2. نوشتار:

    • "کو" به صورت جدا نوشته می‌شود و در جمله‌ها به عنوان قید مکانی یا پرسشی به کار می‌رود.
    • در نگارش رسمی و ادبی، استفاده از "کو" به درستی و به جا مورد نظر قرار گیرد. به عنوان مثال، در جملات پرسشی باید به طور صحیح استفاده شود.
  3. تاکید:

    • در برخی مواقع، استفاده از "کو" ممکن است برای تأکید بر جستجو یا عدم وجود چیزی باشد. مانند: "کو آنچه وعده داده بودی؟"
  4. قواعد دستوری:

    • "کو" از نظر دستوری یک قید است و پس از آن معمولاً اسم یا مفعول می‌آید. به عنوان مثال: "کو باغ؟"
  5. استفاده در شعر:
    • در شعر فارسی، "کو" ممکن است به عنوان یک واژه زیبا و معنی‌دار برای جستجو یا دعوت به فکر استفاده شود.

با توجه به این نکات، می‌توان به کارایی و زیبایی "کو" در زبان فارسی پی برد. برای استفاده مناسب از این کلمه، توجه به بافت جمله و معنی آن ضروری است.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. من هر روز به پارک کو می‌روم تا قدم بزنم و هوای تازه استنشاق کنم.
  2. در سفر به کوه‌های البرز، من از زیبایی طبیعت بسیار لذت بردم.
  3. او دوست دارد در کوچه‌های باریک شهر قدیمی قدم بزند و خاطرات کودکی‌اش را به یاد بیاورد.

واژگان مرتبط: شپشه، شپشه گندم، سوسه

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری