جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: کون . (اِ) سرین و جفته و نشستنگاه باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سرین . نشستنگاه . مقعد. در پزشکی ، نشیمنگاه و در حقیقت ناحیه ٔ سرینی است ومخرج در فرورفتگی منطقه ٔ عضلات سرینی چپ و راست قراردارد. (فرهنگ فارسی معین ). وجعاء. وَرب . وَربة. مِنثَجة. وَبّاعة. وَبّاغة. عَفّاقة. عُضارِ طِی ّ. عَزلاءة. عِزمة. ام عزمة. ام العزم . عَوَّة. عَوّاء. عَوّا. عَذانة. نَخب . وَرانِیه . زَمّاعة. سَنباء. سَنبات . (منتهی الارب ). دُبُر است . مقعد. ته . زیر. ام سوید. انجیره . پشت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : من غند شدم ز بیم غنده چون خرس به کون فتاده در دام . ابوطاهر خسروانی (از یادداشت ایضاً). کونی دارد چون کون خواجه اش لت لت ریشی دارد چو ماله آلوده به پت . عماره (از یادداشت ایضاً). گفت من نیز گیرم اندر کون سبلت و ریش موی لنج ترا. عماره (از یادداشت ایضاً). فربه کردی تو کون ایا بدسازه چون دنبه ٔ گوسفند در شب غازه . عماره (از یادداشت ایضاً). خایگان توچو کابیله شده ست رنگ او چون کون پاتیله شده ست . طیان (از یادداشت ایضاً). دشمن شاه ار به مغرب است ز بیمش بازنداند به هیچگونه سر از کون . فرخی . تا پای نهند بر سر حران با کون فراخ و گنده و ژند. عنصری (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
پس به بی بی بگوی کز ره درد با چنین کون هلیله نتوان خورد. سنایی (از امثال و حکم ص 1248). باد اگر کونت را به فرمان نیست غم مخور هیچ کون سلیمان نیست . سنائی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نای را بر کون نهاد او که ز من گر تو بهتر می زنی بستان بزن . مولوی . خواجه از فرط بزرگی همچو کون شد از دماغ لاجرم بهر بزرگان کون بجنباند ز جای . خواجه سلمان (از آنندراج ذیل کون جنبانیدن ). - سرخی کونش به رو آمدن ؛ سرخ شدن از خشم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - سوراخ کون ؛ سوراخ مقعد. (ناظم الاطباء). - کون ترازو زمین زدن ؛ برای گران فروختن یا عزیز کردن چیزی در بیع یا انتقال تعلل و تسامح کردن .(امثال و حکم ص 1248). - کون خر ؛ معروف است . (برهان ). نشستنگاه الاغ . (فرهنگ فارسی معین ). - || کنایه از مردم درشت ناهموار بی تمیز و نادان و بی عقل و احمق باشد. (برهان ). کنایه از احمق بی تمیز. (آنندراج ). بی تمیز. احمق . ابله . (فرهنگ فارسی معین ). ستیزنده در جهل . احمق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در کون خر اگر به ستیزه مثل زنند ایشان خر ستیزه کش و من ستیزه گر. سوزنی (از یادداشت ایضاً). اما خود حاشی السامعین کون خری تمام بود. (جهانگشای جوینی ). ور کشی مهمان همان کون خری گاو تن را خواجه تا کی پروری . مولوی . گر بی هنر به مال کند کبر بر حکیم کون خرش شمار اگر گاو عنبر است . سعدی (گلستان ). - کون خری ؛ نادانی . گولی . حماقت . (ناظم الاطباء). بلاهت . حماقت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بود اقامت ارباب عقل کون خری در آن دیار که شاعر بود کم از بیطار. ملا ماتمی مازندرانی (از آنندراج ). لوزینه به گاو دادن از کون خری است . ؟ (از امثال و حکم ص 1372). - || بدی . (ناظم الاطباء). - || زبونی . (ناظم الاطباء). - || بدعملی . (ناظم الاطباء). - کون و پیزی . رجوع به پیزی شود. - کون و کچول ؛ قر و غربیله . غربیله . رقص و کچول . لور و سمول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کچول و کاچول شود. - کون و کچول کردن ؛ جفته و سرین جنبانیدن رقص را. رقصیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شربتی از این به خونی دادند، چون بخورد، اندکی روی ترش کرد. گفتند: دیگر خواهی ؟ گفت : بلی . شربتی دیگر بدو دادند، در طرب کردن و سرود گفتن و کون و کچول کردن آمد. (نوروزنامه ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - امثال : کون خر درخور است بر سر خر . ؟(آنندراج ). کون خر را به مصلحت بوسند . (از آنندراج ). کون خود را به خایه پاک کند . (از آنندراج ). کون نداری هلیله چرا خوری ؛ یعنی ایفا نتوانی کرد وعده چرا کنی . (امثال و حکم ص 1248). || سوراخ . چشمه .سوفار: کون سوزن ؛ سم الخیاط. سوفار سوزن . چشمه ٔ سوزن . چشم سوزن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || بیخ . بن . نوک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - کون آرنج یا کونارنج ؛ تیزی بن آرنج . تیزی استخوان ساعد از جانب وحشی . تیزی آرنج از جانب وحشی آن . تیزنای آرنج . تیزه ٔ مرفَق . تیزه ٔ آرنج . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (ص ) کونی . امرد. مخنث . (فرهنگ فارسی معین ). || (پسوند) مزید مؤخر امکنه : سارکون ، زیکون ، آبسکون ، دیراسکون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). 1- ته،
2- دبر، سرين، ماتحت، مخرج، مقعد، نشستنگاه bottom أسفل، أدنى، قاع، قعر، أعماق، صميم، عجيزة، السطح السفلي، حضيض، أساس، أرض منخفضة، قاعدة أساسية، سافلة المركب، كفل alt bas unten abajo metter il fondo a
أسفل|أدنى , قاع , قعر , أعماق , صميم , عجيزة , السطح السفلي , حضيض , أساس , أرض منخفضة , قاعدة أساسية , سافلة المركب , كفل
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "کون" در زبان فارسی به معنای جزء خاصی از بدن اشاره دارد و در بحثهای مرتبط با زبان و نگارش، بهتر است به نکات زیر توجه کنید:
استفاده و معانی: این کلمه به طور عمومی در مکالمات غیررسمی و محاورهای به کار میرود و ممکن است در برخی از زمینهها به عنوان یک اصطلاح غیررسمی یا حتی توهینآمیز تلقی شود. بنابراین، باید با احتیاط از آن استفاده شود.
نحوه نوشتن: این کلمه به صورت "کون" نوشته میشود و هیچ گونه تغییر قاعدهمندی در نوشتن آن وجود ندارد.
قواعد نگارشی: اگر این کلمه در نوشتار رسمی یا ادبی به کار میرود، بهتر است از تعابیر یا معانی جایگزین استفاده شود تا جنبههای غیررسمی یا توهینآمیز آن کاهش یابد.
کاربرد در شعر و ادبیات: در شعر و ادبیات، ممکن است این کلمه به دلایل خاصی به کار رود، اما توجه به زمینه و تأثیر آن بر خواننده بسیار مهم است.
قوانین فرهنگی: در بسیاری از فرهنگها، صحبت درباره بعضی از اعضای بدن ممکن است ممنوع یا غیرقابلقبول باشد. باید به موقعیت و جمع حاضر توجه کنید.
به طور کلی، به استفاده از این کلمه باید با احتیاط و تفکر کافی نسبت به شرایط و مخاطب توجه شود.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
دوست من به شوخی گفت که باید برای حفظ سلامتیاش بیشتر ورزش کند و به سلامتی کون خود اهمیت بدهد.
در یک روز آفتابی، ما به پارک رفتیم و بچهها با شور و هیجان در حال بازی بودند و خندههایشان به گوش میرسید.
در مسابقه دو، او با سرعتی حیرتانگیز به جلو رفت و همه را پشت سر گذاشت، به طوری که کسی نتوانست به او برسد.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر