جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: گراز. [ گ ُ ] (اِ) خوک نر. (اوبهی ). در اوستا ورازا ، در پهلوی وراز (نوشته میشود وراچ ) ، در ارمنی ورز ، در هندی باستان وراها و در کردی براز . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خوک نر بمناسبت دلیری و شجاعت . (غیاث اللغات ). خوک نر و چون بغایت دلیر و شجاع و سخت تر و کینه ور میشود و مکرر به دندان چیزهای سخت و صلب به دو پاره کند. (آنندراج ). خوک نر که جفت خوک ماده است . (برهان ) : سر دشمنان تو مانا بگاز بریده چنان کآن سران گراز. فردوسی . گرازان به دندان و شیران به چنگ توانند کردن به هر جای جنگ . فردوسی . تن مرد و سر همچو آن گراز به بیچارگی مرده بر تخت ناز. فردوسی . نتوان جست خلافش به سلاح و به سپاه زآنکه نندیشد شیر یله از یشک گراز. فرخی . بانگ او کوه بلرزاند چون شیهه ٔ شیر سُم ّ او سنگ بدرّاند چون نیش گراز. منوچهری . به باطن چو خوک پلید و گراز. (تاریخ بیهقی ). به چهره سیاه و به بالا دراز به دیدار دیو و به دندان گراز. اسدی (گرشاسب نامه ). علما را که همی علم فروشند ببین پر و بالش چو عقاب و به حریصی چو گراز. ناصرخسرو. چه کند مرد جز سفر که گرفت گرگ صحرا و مرغزار گراز. ناصرخسرو. و دندانهای شما چون دندان گراز است همه برکنم . (اسکندرنامه ٔ نسخه ٔ سعید نفیسی ). زنگی که پادشاه ایشان بود سیاهی بود چون کوهی از انقاس سیاه تر بر صورت مردم ، اما دندانش چون دندان گراز بود. (اسکندرنامه ایضاً). گرعقابی مگیر عادت جغد ور پلنگی مگیر خوی گراز. مسعودسعد. مانند نخجیر و گراز در شیب و فراز دویدن گرفت . (سندبادنامه ). برآمیخته لشکر روم و زنگ سپید و سیه چون گراز دورنگ . نظامی . || کنایه از مردم شجاع و دلیر است . (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ). مرد بهادر.(غیاث اللغات ). به مناسبت قوت جانور مزبور «گراز»، در بهرام یشت (اوستا) بهرام ، فرشته ٔ پیروزی ده ترکیب جسمانی به خود گرفت و خود را به زرتشت نمود، از هر یک از این ترکیبهای مختلف که اسب و شتر و ورزاو و غیره باشد یک قسم قوتی اراده شده است . در بند 15 یشت مذکور بهرام به صورت گرازی جلوه میکند، بهمین مناسبت قوت این جانور است که ورازه اسم اشخاص آمده از جمله در بند 96 فروردین یشت ، در میان نامداران و شاهزادگان ایران قدیم و ممالک همسایه ، مثل : ارمنستان و البانیا و غیره به گروهی برمیخوریم که اسم آنان با «ورازه » ترکیب یافته است ، مثل : ورازبنده ، ورازدات ، ورازدخت ، ورازسون ، ورازپیروز، ورازمهر، ورازنرسی و غیره . (یشتها پورداود ج 1 ص 359 ح 3).ورک : یوستی . نام نامه . در این بیت به معنی شجاع و پهلوان آمده : دور سپهر مثل تو هرگز نیاورد از هفت پشت پهلو شیرافکن و گراز. عمید لوبکی (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || بر مرد ظالم و ستمگر اطلاق کنند. (غیاث اللغات ). - گرازبینی ؛ که سوراخ بینی مشهود و بر بالا دارد، مانند سوراخ بینی خوک و گراز. ج ، گرازان . (برهان ) (آنندراج ) : گرازان به دندان و شیران به چنگ توانند کردن به هر جای جنگ . فردوسی . - گرازدندان ؛ کسی که دندان او بلند و بدشکل باشد. - مثل گراز رفتن ؛ سربزیر انداختن و بدون توجه راه رفتن . || بیلی بود رسن اندر او بسته و بدو کس همی کشند و عمارت بدان راست کنند و برزگران نیز زمین را بدو کنند. (از فرهنگ اسدی ). بیلی باشد بزرگ که حلقه ٔ آهنین بر دو طرف تعبیه کرده باشندو ریسمانی بر آن بندند و زارعان ، زمین شیاره کرده رابدان هموار کنند. (از برهان ). بیلی بوده که زمین رابدان کنند. (جهانگیری ). آهنی که زمین بدان شکافند. (غیاث ). بیلی باشد سرکج که برزگران رسن در آن بندند و به دوش بکشند و زمین راست کنند. (اوبهی ). بیلی رشته در آن بسته که کشاورزان زمین بدان راست کنند. (صحاح الفرس ) : تا بود شادی دهقان همه از باده ٔ باغ تا گرازیدن ورزیگر باشد به گراز. (منسوب به رودکی ). مجلس و مرکب و شمشیرچه داند همی آنک سروکارش همه با گاو و زمین است و گراز. عماره (از فرهنگ اسدی ). بفرمود تا کارگر با گراز بیارند چندی ز راه دراز. فردوسی . 1- خنزير، خوك
2- خرامش، لنجه pig, hog, pork, tusker خنزير، لحم الخنزير، أكول، شرطي، شره، شخص شره، نهم، سبيكة، إمرأة مستهترة فاجرة، قذر، حيي كالخنازير، أكل بشراهة، تلد الخنذيرة، حقر açgözlü porc schwein cerdo maiale خوک، ادم حریص و کثیف، قالب ریختهگری، خنازیر، گوشت خوک، دارای دندان گراز، فیل عاج دار
کلمه "گراز" در زبان فارسی به معنای نوعی حیوان وحشی از خانواده خوکها است. برای نوشتن صحیح این کلمه و استفاده از آن در جملات، قواعد نگارشی زیر میتواند مفید باشد:
نوشتار صحیح: اطمینان حاصل کنید که کلمه "گراز" به درستی نوشته شده است. این کلمه با حرف "گ" آغاز میشود و باید به شکل صحیح نوشته شود.
استفاده در جملات:
میتوانید از "گراز" در جملات مختلف استفاده کنید. به عنوان مثال: «دیروز در جنگل گرازی دیدم.» یا «گرازها معمولاً در شب فعال هستند.»
جمعبندی: در صورت نیاز به جمع بستن کلمه، معمولاً در زبان فارسی برای کلمات مشابه، از پسوند "ها" استفاده میشود. برای مثال: "گرازها".
توجه به سیاق: هنگام استفاده از این کلمه، به سیاق متن توجه کنید و مطمئن شوید که کلمه در متن به درستی معنا میدهد.
نکات نگارشی:
اگر "گراز" در میانه جمله قرار گرفت، نیازی به بزرگنویسی ندارد.
اگر کلمه در ابتدای جمله قرار گیرد، حرف اول آن با حرف بزرگ نوشته میشود: «گراز در طبیعت یافت میشود.»
با رعایت این نکات، میتوانید کلمه "گراز" را به درستی در متنهای خود بهکار ببرید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در جنگلهای سرسبز، گرازها به راحتی در جستجوی غذا حرکت میکنند.
یک گراز وحشی ناگهان از میان بوتهها بیرون پرید و همه را شوکه کرد.
بررسی رفتار گرازها میتواند به ما در درک بهتر اکوسیستمهای طبیعی کمک کند.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: خوک، ادم حریص و کثیف، قالب ریختهگری، خنازیر، گوشت خوک، دارای دندان گراز، فیل عاج دار
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر