جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: گردان . [ گ َ ] (نف ) گردنده . چرخنده . دوار. متحرک به حرکت دوری : آئین جهان چونین تا گردون گردان شد مرده نشود زنده و زنده به ستودان شد. رودکی . ای منظره ٔ کاخ برآورده به خورشید تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان . دقیقی . کی کردار بر اورنگ بزرگی بنشین می گردان که جهان یافه و گردانستا. دقیقی . می نبینی که ز پیری و ضعیفی گشته ست پشت من چفته و تن کاسته و سر گردان . جوهری هروی . سرش گشت گردان و دل پرنهیب بدانست کآمد بتنگی نشیب . فردوسی . چو دارنده ٔ چرخ گردان بخواست که آن پادشا را بود کار راست . فردوسی . دل چرخ گردان همه چاک شد همه کام خورشید پرخاک شد. فردوسی . همیشه تا که بود زیر پا زمین گردان چنانکه از برِ چرخ است گنبد دوار. فرخی . چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده چو گردان گردبادی تند گردی تیره اندروا. فرخی . من و تو غافلیم و ماه و خورشید بر این گردون گردان نیست غافل . منوچهری . چو از تو بود کژی و بی رهی گناه از چه بر چرخ گردان نهی . اسدی (گرشاسب نامه ). هزاران گوی سیم آکنده گردان که افکند اندر این میدان اخضر. ناصرخسرو. در این بام گردان و این بوم ساکن ببین صنعت و حکمت غیب دان را. ناصرخسرو. من بر سر میدان تو گردانم چون گوی و اندر کف هجران تو غلطانم چون گوز. سوزنی . فلک را کرده گردان بر سر خاک زمین را جای گردشگاه افلاک . نظامی . نه خورشید جهان کاین چشمه ٔ خون بدین کار است گردان گرد گردون . نظامی . گفتم : ای فرزند! دخل ، آب روان است و عیش ، آسیای گردان . (گلستان ). || به مجاز، متغیر. متحول . متلون : تن ما نیز گردان چون جهان است که گه زو پیر و گاهی زو جوان است . (ویس و رامین ). بدان که بیشتر خائفان از سوء خاتمت ترسنده اند برای آنکه دل آدمی گردان است و وقت مرگ وقتی عظیم است . (کیمیای سعادت ). این دو حالت گردان است . (کتاب المعارف ). هرگاه بدین درگاه باشی ، مستوجب و نامزد خلعت باشد ترا و اگر گردان می باشی و نامزد خلعت تو گردان می باشد تا پایان بر یکی مقرر مانی . (کتاب المعارف ). زجر استادان به شاگردان چراست خاطر از تدبیرها گردان چراست ؟ مولوی . - زبان گردان به چیزی ؛ به مجاز، گویا. ناطق : کنون تا در این تن مرا جان بود زبانم به مدح تو گردان بود. اسدی (گرشاسب نامه ). و رجوع به گردانیدن و گردیدن شود. 1- دوار، سيار، گردنده
2- جاري، روان، سيال
3- متحول، متغير، منقلب ثابت battalion, winch كتيبة، جماعة منظمة tabur bataillon bataillon batallón battaglione دستگیره چرخ جراثقال، هندل، استوانه تارکشی نخ
در زبان فارسی، کلمه "گردان" به عنوان یک اسم و صفت کاربرد دارد و معانی مختلفی را میتواند به خود بگیرد. برای استفاده صحیح از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی مرتبط با آن، موارد زیر را در نظر بگیرید:
معانی و کاربرد:
اسم: به معنای وسیلهای که ادوات و اشیاء را میچرخاند. مانند "گرداننده".
صفت: به معنای متغیر یا غیر ثابت، معمولاً در محاوره به کار میرود. مانند "شخص گردان".
نحوه استفاده:
در متون رسمی، هنگام استفاده از "گردان" به عنوان اسم، باید به سیاق جمله توجه داشته باشید و با سایر کلمات هماهنگ کنید.
در متون ادبی یا شعر، "گردان" میتواند به عنوان یک عنصر توصیفی با تکیه بر معنا و حس مورد نظر شاعر به کار رود.
قواعد املا و نگارش:
"گردان" باید با حروف فارسی نوشته شود و از نگارش انگلیسی یا زبانهای دیگر پرهیز شود.
در جملهبندی، باید توجه داشته باشید که به عنوان اسم، میتواند مفعول یا فاعل جمله باشد و به همین ترتیب، فعل و دیگر اسمها باید با آن سازگار باشند.
جملات مثال:
او حلقهگردان را به دست کرد.
در این جنگ، فرماندهان گردان از استراتژیهای نوینی استفاده کردند.
با رعایت این نکات، میتوانید با کلمه "گردان" به طور صحیح و مؤثر کار کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
دانشآموزان در روز جشن، گردان زیبایی از پرچمها را به اهتزاز درآوردند.
نیروهای نظامی در تمرینات خود با هماهنگی کامل، به شکل یک گردان سازماندهی شده بودند.
در مسیر کوه، گردان کوچکی از دوچرخهسواران به سمت قله حرکت کردند.