جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

ga(e)lu
throat  |

گلو

معنی: گلو. [ گ ُ / گ َ ] (اِ) در اوستا گَرَه (گلو)، پهلوی گروک ، سانسکریت گَلَه ، لاتینی گولا ، ارمنی کول (فروبرده ، بلعیده )، کردی گَرو ، افغانی غاره ، غرئی (گردن ، قصبةالریه )، استی قور (غیرقطعی )، سنگلیچی غر ، خوانساری گلی ، دزفولی گلی ، گیلکی گولی ، کردی گئورو ، گئوری (گلو، معبر تنگ )، گئوری ، گریو ، گوری . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). حلق . حلقوم . (برهان ) (آنندراج ) (دهار). مجرای غذا و دم در درون گردن : ذبح ، ذباح ، ذبحة؛ درد گلو. شکیکه . ذمط؛ گلو بریدن کسی را. ذعط؛ گلو بریدن کسی را. ذکاة؛ گلو بریدن گوسپند را. اجترار؛ جره برآوردن شتر از گلو. تهوید؛ آواز به گلو برگردانیدن بنرمی . جرض ؛ به گلو درماندن طعام و جز آن . جرجرة؛ آواز کردن گلو. جائر؛ به گلو درماندگی چیزی . جرثومه ٔ؛ سرنای گلو. حز؛ گلوی آسیای . فحفحة؛ عارض شدن گرفتگی در گلو در آواز. (منتهی الارب ) :
راست گویی که در گلوش کسی
پوشکی را همی بمالد گوش .
شهید.
به خروش اندرش گرفته غریو
به گلو اندرش بمانده غرنگ .
منجیک .
فروهشته بر گردن افراخته
چو نای دم اندر گلو ساخته .
فردوسی .
ای دیده هاچو دیده ٔ غوک آمده برون
گویی که کرده اند گلوی ترا خبه .
فرخی (دیوان ص 455).
بسته زیر گلو از غالیه تحت الحنکی
پیرهن دارد زین طالب علمانه یکی .
منوچهری .
گر بلبل بسیارگو بست از فراق گل گلو
گلگون صراحی بین در او بلبل بگفتار آمده .
خاقانی .
ناچخی راند بر گلوش دلیر
چون بر اندام گور پنجه ٔ شیر
اژدها را درید کام و گلو
ناچخ هشت مشت شش پهلو.
نظامی (هفت پیکر ص 75).
گلوی خویش عبث پاره میکند بلبل
چو گل شکفته شود در چمن نمی ماند.
صائب (از آنندراج ).
- امثال :
از گلو بیرون کشیدن ؛ به جبر و عنف چیزی را از کسی ستدن .
از گلوی خود بریدن و به دیگران دادن ؛ کنایه است از خودگذشتگی و بخشش بسیار.
در گلو گیر کردن .
گریه به گلو ؛ آماده ٔ گریه . اشک در مشک .
گریه گلوی کسی را گرفتن ؛ بغض کردن . آماده ٔ گریه کردن بودن .
گلو پیش کسی گیر کردن یا گیر کردن گلو پیش کسی ؛ عاشق کسی شدن .
گلو هفت بند دارد ؛ کنایه از آن است که به تأمل و اندیشه بسیار سخن باید گفت .
مال خود در گلوی خود فرونرفتن ؛ از خود دریغ داشتن بخیل ، مالی را بسبب بخل فراوان .
... ادامه
463 | 0
مترادف: حلقوم، حلق، حنجره، خرخره، خشكناي، گل، ناي
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [پهلوی: garūk] (زیست‌شناسی)
مختصات: (فنی )
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: galu
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 56
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
throat | pharynx , throttle , gullet , fauces , gorge , lane
ترکی
boğaz
فرانسوی
gorge
آلمانی
kehle
اسپانیایی
garganta
ایتالیایی
gola
عربی
حنجرة | حلق , حلقوم , مجاز ضيق , غمغم , حُلقُوم
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "گلو" در زبان فارسی به معنای بخشی از بدن است که هوا را به ریه‌ها و غذا را به معده منتقل می‌کند. در زیر چند نکته درباره قواعد نگارشی و استفاده از این کلمه آورده شده است:

  1. نوشتن و تلفظ: کلمه "گلو" به‌صورت "گُلُو" تلفظ می‌شود و با "گ" و "ل" و "و" نوشته می‌شود.

  2. جمع بستن: جمع این کلمه به‌صورت "گلوها" یا "گلوهای" (با حرف "ی" برای ندا) است. به‌طور مثال: "گلوهای انسان" یا "گلوها".

  3. استفاده در جملات:

    • می‌توانید از کلمه "گلو" در جملات زیر استفاده کنید:
      • "گلو یکی از اعضای مهم بدن است."
      • "مراقب باشید که چیزی به گلویتان نرود."
  4. قواعد نگارشی:

    • هنگام نوشتن جملات، باید به مکان قرارگیری کلمه "گلو" در جمله توجه کنید و ساختار جملات را به‌طور صحیح رعایت کنید.
    • برای نشان دادن مالکیت می‌توان از "گلو" استفاده کرد به‌گونه‌ای که مثلاً "گلو او" یا "گلو من".
  5. استفاده استعاری: در برخی از متون ادبی، "گلو" ممکن است به‌طور استعاری به‌کار رود، مثلاً برای توصیف احساسات یا حالاتی مانند غم و درد.

به‌طور کلی، رعایت این نکات می‌تواند به شما کمک کند تا کلمه "گلو" را به‌درستی و با دقت در متن‌های مختلف به‌کار ببرید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. صدای زنگ ساعت در گلویم مثل موسیقی زندگی می‌پیچید.
  2. وقتی سرما خوردم، احساس می‌کردم گلویم مثل آتش می‌سوزد.
  3. او با صدای نرمش، گلویم را شاد کرد و تمام نگرانی‌هایم را از بین برد.

واژگان مرتبط: دهانه، دهان، نای، صدا، گلوگاه، دریچه کنترل بخار یا بنزین، مری، مجرا، کانال، اب گذر، پر خوری، دره تنگ، گدار، کوچه، راه باریک، خط سیر هوایی، راه دریایی

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری