جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: گنگ . [ گ َ ] (اِخ ) شهری است خرم به ترکستان ، بهارخانه نیز گویندش از غایت خوشی . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). بهارخانه ای است و شهری است به ترکستان . (نسخه ای از لغتنامه ٔ اسدی ). نام شهری است که در شرق خطا واقع است ، گویند شب و روز همیشه درآنجا یکسان است ، یعنی هر یک دوازده ساعت میباشد و هوای آن در نهایت اعتدال بود چنانکه پیوسته در آنجا بهار باشد، و گنگ دژ همان است . (برهان ). رجوع به گنگ دژو گنگ بهشت و بهشت گنگ شود. || نام بتکده ای است از بتکده های چین . نام بتخانه ای است در ترکستان و گویند آن بتخانه را کیکاوس ساخته است : تا چون بهار گنگ شد از روی او جهان چشمان خسروانی مانند گنگ شد. خسروانی . برفتند از آن سوی ببْهشت گنگ به جایی نبودش فراوان درنگ تهی کرد و شد با سپه سوی گنگ بهانه نجست و فریب و درنگ . فردوسی . گشاده شد این گنگ افراسیاب سر بخت او اندرآمد به خواب . فردوسی . از کف ترکی دلارامی که از دیدار اوست حسرت صورتگران چین و نقاشان گنگ . معزی . زمین ز باد صبا شد نگارخانه ٔ چین چمن ز فیض هوا شد بهارخانه ٔ گنگ . ازرقی . تضمین کنم به قافیه ٔ تنگ بیتکی از شعر خویش کآن به خوشی چون بهشت گنگ . سوزنی . || مطلق بتکده (؟) : یکی گنگ بودش به سان بهشت گلش مشک سارا بد و زَرْش خشت . فردوسی . || رودخانه ای باشد بسیار بزرگ در ملک هندوستان و منبع آن کوههای سوالک است و ازملک هندوستان و بنگاله گذشته به عمان میریزد و هندوان بدان اعتقاد بسیار دارند و در آن آب غسل کردن و مردهای خود را سوختن و خاکستر و استخوانهای آنها را در آن آب ریختن فوز عظیم و سبب درجات و مزیل سیئات می دانند. (برهان ). نام رودی بسیار بزرگ در هندوستان که فیزوم نیز گویند و فرنگیان گانژ خوانند و این رود که منبع آن کوهستان سوالک است از جمنا و اﷲآباد گذشته مشروب میکند بنارس و پاتنا و شاندرناگور و کلکته را... (ناظم الاطباء). آب گنگ به هند از کوهها[ ی ] مابین ملک ختای و هند برمی خیزد و اهل هند این آب را چنانکه مسلمانان آب روم را سخت متبرک دارند و گویند منبعش از بهشت است و از آن آب تا دویست فرسنگ به تبرک برند و عظما و کبرا را به وقت وفات بدان غسل دهند و اکفان خود را بدان آب برآرند و معابد خود را بدان شویند. طول این رود سیصد فرسنگ باشد. (نزهةالقلوب چ گای لسترانج ص 219). یکی از رودهای بزرگ آسیاست که در شمال شبه جزیره ٔ هندوستان جاری است و از کوه هیمالیا سرچشمه گرفته از بلاد اﷲآباد و بنارس و پتنه گذشته به خلیج بنگاله میریزد. طول این رود تقریباً 3100 کیلومتر (443 فرسنگ ) است . شعب معروف آن عبارتند از جمنا و سن از جانب راست و گومتی و گندک و گوگرا از جانب چپ . عرض رود گنگ گاه به 4500 ذرع و عمق آن به هشت ذرع میرسد و در ثانیه 80000 قدم مکعب آب به دریا میریزد. هندیان رود گنگ را مقدس میشمارند و آب آن را در انجام شعائر دینی برهما به کار می برند. (تمدن قدیم تألیف فوستل دو کولانژ فرانسوی ترجمه ٔ نصراﷲ فلسفی ص 501). پهنای این رود 1300 اِستاد (تقریباً یک فرسنگ ) و عمق آن بیش از هر رود دیگرهند است . (ایران باستان پیرنیا ص 1804). به عقیده ٔ هندوها رود مذکور اول در آسمان بوده با ریاضت یکی ازراجگان مقدس به زمین آورده شد... (فرهنگ نظام ) : تا چون بهار گنگ شد ازروی او جهان دو چشم خسروانی چون رود گنگ شد. ابوطاهر خسروانی . شد از باختر سوی دریای گنگ دلی پر ز کنیه سری پر ز جنگ . فردوسی . ملاح خاطرم نکند مر مرا رها تا برکشم سفینه ٔ مدح تو را به گنگ . سوزنی . || (اِ) نام بادی است که به سبب سودا در بدن مردم به هم میرسد و بن مویها میخارد و تا موی را نکند خارش برطرف نمیشود. (برهان ) : تا برکند حسود تو سبلت به دست خویش در سبلت حسود تو افتاده باد گنگ . سوزنی . گنگ اندرافکنم به در کون شاعران تا مویهای کون بکنند از نهیب گنگ . سوزنی . || جزیره . (از برهان ) : ای گوی کآرام جود تو همی دریا کند هر کجا آزار بخل سفلگان کرده ست گنگ . منجیک . همانگه سپاه اندرآمد به جنگ سپه همچو دریا و دریا چو گنگ . عنصری . گلنارها بیرنگها، شاهسپرم ، بی چنگها گلزارها چون گنگها، بستانهاچون اودیه . منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 78). || (ص ) حدب که بر پشت مردم بود. (لغت فرس اسدی ). هر چیز خمیده و کج و گوژ را گویند. (برهان ). غوز: همی مناظره و جنگ خواهی از تن خویش کنون که گنگ شدی و برآوریدی «گنگ ». ؟ (از لغت فرس ). که به بینی پس از این از قِبَل خدمت تو پشت اعدای تو چون پشت حمایل شده گنگ . سنایی (دیوان چ مدرس رضوی ص 277). || گوژ مادرزاد. (برهان ) (ناظم الاطباء) : ای پهلوان که زیر طناب سرادقت گردون همی خمیده رَوَد بر مثال گنگ . عمید لوبکی (از رشیدی ). || گنگ مؤاجر. (لغت فرس ). امرد بزرگ و قوی تن . (نسخه ای از لغت فرس ). امرد بود ضخم و زَفت . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). امرد قوی جثه . (انجمن آرا) : داری گنگی کلندره که شب و روز خواجه ٔ ما را ز کیر دارد خشنود. منجیک . گنگی پلیدبینی گنگی پلیدپای محکم ستبر ساقی زین کرده ساعدی . عسجدی یا عنصری . رجوع به لغت فرس چ اقبال ص 269 شود. در لغت فرس چ دبیرسیاقی ص 113 گنگ به این معنی آمده و شعر فوق به عنوان شاهد آمده است . || (اِخ ) نام کوهی است . (از برهان ) : برادر بُوَد جهن و جنگی پشنگ که در جنگ دریا کند کوه گنگ . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 5 ص 1294). یکی ژنده پیل است بر کوه گنگ اگر باسلیح اندرآید به جنگ . (شاهنامه چ بروخیم ج 6 ص 1683). || (ص ) نیکو و خوب و زیبا را گویند. (برهان ) : به هر گونه بوی و به هر گونه رنگ نکوتر بیارای آن شنگ گنگ . فردوسی (از رشیدی ). ولی در فهرست ولف ، گنگ به این معنی نیامده . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || (اِ)روزی است در هفته . روزهای هفته را گویند همچنانکه شنبه ، یکشنبه ، دوشنبه . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). 1- صامت
2- مبهم
3- ابكم، اصم، الكن، بكم، بي زبان، لال گويا dumb,mute,speechless,inexpressive,incommensurable,tongueless,surd,unvocal,voiceless,whist أخرس، أبكم، صامت، مغفل، أعجم، خرس، أحمق sesini kapatmak muet stumm silenciar muto
کلمه "گنگ" در زبان فارسی به معنای "فهمناپذیر" یا "گنگ و مبهم" به کار میرود و همچنین ممکن است به عنوان صفتی برای توصیف حالت یا حالتی از عدم وضوح به کار رود. در زیر به قواعد فارسی و نگارشی که به کلمه "گنگ" مربوط میشود اشاره میکنم:
ترکیب و معانی:
"گنگ" به عنوان صفت میتواند برای توصیف صحبتها، نوشتهها یا احساسات به کار رود؛ به عنوان مثال: "گفتارش گنگ بود."
استفاده در جمله:
برای استفاده از "گنگ" در جمله باید توجه کرد که به درستی در موقعیت مناسبش قرار گیرد:
صحیح: "متن این کتاب بسیار گنگ است."
نادرست: "این کتاب گنگ است بسیار."
قواعد نگارشی:
هنگام نوشتن، "گنگ" باید با حفظ علائم نگارشی مناسب مورد استفاده قرار گیرد.
مثال صحیح: "نوشتهی او گنگ و نامفهوم بود."
به علائم نگارشی مانند ویرگول و نقطه دقت کنید.
صرفنظر از معانی:
"گنگ" ممکن است در زبان محاورهای و گفتاری به معنای "بسیار سخت" یا "دشوار" به کار رود. این کاربرد باید با بافت جمله مطابقت داشته باشد.
استفاده تلفیقی:
میتوان "گنگ" را در ترکیب با دیگر واژهها برای توصیف بهتر به خرج داد؛ مثلاً: "گنگ بودن مفاهیم."
وصف شخصی یا حالتی:
در برخی موارد به حالتهای احساسی یا روانی اشاره دارد؛ برای مثال: "احساس گنگی داشتم."
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "گنگ" به طور مؤثر و درست در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در طول صحبتهایش، به دلیل استفاده از اصطلاحات سخت، مفهوم صحبتهای او بسیار گنگ به نظر میرسید.
صدای گنگ موتور ماشین در دل شب، خواب را از چشمانم ربود.
او به دلیل عدم وضوح در توضیحاتش، باعث شد که سوالات زیادی در ذهن دیگران گنگ بماند.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر