جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

go[w]
say  |

گو

معنی: گو. (اِ) گوی که آن را با چوگان بازند. (برهان ). گوی که به چوگان بازی به آن کنند. (غیاث ). گوی را گویند که با چوگان زنند. (آنندراج ) :
چو چوگان فلک ، ما چو گو در میان
برنجیم از دست سود و زیان .
(شاهنامه چ بروخیم ج 6 ص 1445).
بر سر میدان عشق در خم چوگان دوست
دل به صفت همچو گو بی سروپا ساختن .
عطار.
در حلقه ٔ صولجان زلفش
بیچاره دل اوفتاده چون گوست .
سعدی (ترجیعات ).
ای گوی حسن برده ز خوبان روزگار
مسکین کسی که در خم چوگان چو گو بود.
سعدی .
بگفت ار خوری زخم چوگان او
بگفتا به پایش در افتم چو گو.
سعدی .
خواهم اندر پایش افتادن چو گو
گر به چوگانم زند هیچش مگو.
سعدی (از انجمن آرا) (آنندراج ).
|| تکمه ٔ جامه باشد. (جهانگیری ). تکمه ٔ جامه وگریبان را نیز می گویند. (برهان ). گوی . گوک . گوی انگله . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || سرگین . (ناظم الاطباء). رجوع به گُه شود. || کلمه و لفظ و سخن و گفتار. (ناظم الاطباء). || (ص ) خرد و کوچک . (برهان ) (ناظم الاطباء).
... ادامه
502 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [قدیمی]
مختصات: (گُ) (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: بن حال
آواشناسی: gu
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 26
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
say
ترکی
söylemek
فرانسوی
dire
آلمانی
sagen
اسپانیایی
decir
ایتالیایی
dire
عربی
يقول
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "گو" در زبان فارسی، همانند بسیاری از واژه‌ها، می‌تواند در جمله‌های مختلف معانی و کارکردهای متفاوتی داشته باشد. در اینجا به برخی قواعد و نکات نگارشی و دستوری مرتبط با کلمه "گو" اشاره می‌کنم:

  1. کاربردهای مختلف:

    • فعل: "گو" به عنوان فعل امر از فعل "گفتن" است. برای مثال: «برو و بگو که من آمدم.»
    • اسم: در بعضی از متون ادبی و شعر، "گو" به معنای "گفتار" یا "نطق" نیز به کار می‌رود.
    • قید: در بعضی مواقع، این واژه می‌تواند به معنی "به طور کلی" یا "به هر صورت" در جملات وجود داشته باشد.
  2. نحو و ساختار جملات:

    • در جملات امری، "گو" معمولاً در جای فعل قرار می‌گیرد: مثلاً «گو حق با من است».
    • در جملات خبری، نمی‌توان به طور مستقیم "گو" را به گونه‌ای به کار برد که نقش فعل را به عهده بگیرد. در این حالات باید از فعل "گفتن" به شکل‌های دیگر استفاده کنیم.
  3. استفاده در شعر و نثر:

    • در ادبیات فارسی، "گو" به وفور در اشعار شاعران بزرگ مانند حافظ و سعدی مشاهده می‌شود و معمولاً بیانگر عشق، احساسات و گفتگوهای عمیق است.
  4. نگارش و املاء:

    • "گو" به صورت "گو" نوشته می‌شود و در متون نگارش باید به دلیل عدم وجود حروف اضافه یا اشکالات املایی توجه شود.
  5. نکات معنایی:
    • در بعضی از متن‌ها می‌توان از "گو" به عنوان کلمه‌ای کنایه‌ای یا استعاری استفاده کرد که می‌تواند نقش واژه‌ای توصیفی با لحن خاص را ایفا کند.

برای رعایت قواعد و نکات مربوط به کلمه "گو"، مهم است که با بافت و زمینه جمله آشنایی داشته باشیم و آن را با دقت در متن قرار دهیم.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. گوهرهای طبیعی همیشه در دل زمین پنهان هستند.
  2. من گویم که امروز به بازار برویم تا خرید کنیم.
  3. در داستان‌های قدیمی، همیشه داستان‌های قهرمانان بزرگ گویاست.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری