جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

'āhu
defect  |

آهو

معنی: آهو. (اِ) غزال . غزاله . ظبی . ظبیه . ابوالسفاح . فائر. ج ، فور :
بباغ اندر کنون مردم نبرّد مجلس از مجلس
براغ اندر کنون آهو نبرّد سیله از سیله .
رودکی .
چون نهاد او پَهَنْد را نیکو
قید شد در پَهَنْد او آهو.
رودکی .
آهو از دام اندرون آواز داد
پاسخ گرزه بدانش بازداد.
رودکی .
اکنون فکنده بینی از ترک تا یمن
یکچند گاه زیر پی آهوان سمن .
دقیقی .
آهو همی گرازد گردن همی فرازد
گه سوی کوه تازد گه سوی راغ و صحرا.
کسائی .
آهو مر جفت را بغالد بر خوید
عاشق معشوق را بباغ بغالید.
عماره .
بزرگان ببازی بباغ آمدند
همه میش و آهو براغ آمدند.
فردوسی .
بپرّیم تا مرغ جادو شویم
بپوییم و در چاره آهو شویم .
فردوسی .
چپ و راست گفتی که جادو شده ست
به آورد تازنده آهو شده ست .
فردوسی .
نوازنده بلبل براغ اندرون
گرازنده آهو براغ اندرون .
فردوسی .
چو زان بگذری سنگلاخ است و دشت
که آهو برآن بر نیارد گذشت .
فردوسی .
دگر سو سرخس و بیابان به پیش
گله گشته بر دشت آهو و میش .
فردوسی .
همه دشت پر خرگه و خیمه گشت
از انبوه آهو سراسیمه گشت .
فردوسی .
چو پیلان بزور و چو مرغان به پر
چو ماهی بدریا چو آهو به بر.
فردوسی .
بدان دژ درون رفت مرد دلیر
چنانچون سوی آهوان نرّشیر.
فردوسی .
گوزن است اگر آهوی دلبر است
شکاری چنین درخور مهتر است .
فردوسی .
ببایست بر کوه آتش گذشت
بمن زار بگریست آهو بدشت .
فردوسی .
همه کوه نخجیر و آهو بدشت
چو این شهربینی نباید گذشت .
فردوسی .
نه اندر شکاری که گور افکنی
وگر آهوان را بشور افکنی .
فردوسی .
همی کرد نخجیر آهو نخست
ره شیر و جنگ پلنگان نجست
کنون نزد او جنگ شیر ژیان
همانست و نخجیر آهو همان .
فردوسی .
بخارید گوش آهو اندرزمان
خدنگی نهاد آن زمان در کمان
سر و گوش و پایش بیک جای دوخت
بر آن آهو آزاده را دل بسوخت .
فردوسی .
بگوش یکی آهو اندرفکند
پسند آمدش بود جای پسند.
فردوسی .
وزآن پس برفتند سیصد سوار
پس بازداران همه یوزدار...
قلاده بزر هشتصد بود سگ
که در دشت آهو گرفتی به تگ .
فردوسی .
صحرای سنگروی و کُه وسنگلاخ را
از سم ّ آهوان و گوزنان شیار کرد.
فرخی .
ز مرغ و آهو رانم بجویبار و بدشت
از آن جفاله جفاله از این قطارقطار.
عنصری .
آهوی محالات و آرزو را
اندردل من معدن ِ چرا نیست .
ناصرخسرو.
بمال و قوّت دنیا مشو غره چو دانستی
که روزی آهوان بودند پر از آرد انبانها(؟).
ناصرخسرو.
کی شناسدقیمت و مقدار دُر بی معرفت
کی شناسد قدر مشک آهوی خرخیز و ختن ؟
سنائی .
دیدی آن جانور که زاید مشک
نامش آهو و او همه هنر است ؟
خاقانی .
سگ تازی که آهوگیر گردد
بگیرد آهوش چون پیر گردد.
نظامی .
وقت شکار دل است آهوی تو شیرگیر
گشته گریزان چو شیر زین دل آتش فشان .
سیف اسفرنگ .
چو بستی نرگسش را پرده ٔ خواب
شدی با شمع همدم در تب و تاب
دو مست آهوی خود را تا سحرگاه
چرانیدی بباغ حسن آن ماه .
جامی .
بمارقیب تو داند هنر گرفتن عیب
بلی بود هنر سگ گرفتن آهو.
منصور شیرازی .
به پیش اندر آمدْش آهو دو جفت
جوانمرد خندان به آزاده گفت ...
کدام آهو افکنده خواهی به تیر
که ماده جوان است و همتاش پیر
چنین گفت آزاده کای شیرمرد
به آهو نجویند مردان نبرد...
وزآن پس هیون را برانگیز تیز
چو آهو ز جنگ تو گیرد گریز.
فردوسی .
گشاده برو چرب دستی ّ و زور
کمان مهره ٔ آهو و شیر و گور.
فردوسی .
|| کنایه از چشم معشوق .
- آهوَکان ؛ آهوان خُرد.
- آهوی سپید ؛ رئم . ج ، اَرْآم ، آرام .
- ماده آهو ؛ظبیه .
- امثال :
آهو شدن ؛ در تداول عوام ، برای یافتن مطلوب یا معشوقی سر به بیابان نهاده رفتن چنانکه کس او را بازیافتن نتواند.
آهوی مانده (آهوی لنگ ) گرفتن ؛ زبون گیری کردن . زور با ناتوان . جنگ با افتاده :
زهی سوار که آهوی مانده می گیرد!
بود مصاف تو ای چرخ با شکسته دلان
همیشه شیر تو آهوی لنگ می گیرد.
صائب .
آهوی ناگرفته بخشیدن ؛ چیز را که در تصرف وملکیت ندارد بعطا دادن :
فرستاده گفت ای خداوند رخش
بدشت آهوی ناگرفته مبخش .
فردوسی .
به آهو گوید دو بتازی گوید گیر ؛دو تن را بر یکدیگر برآغالد.
شاخ آهو میوه نیارد :
ز شاخ آهو هرگز مدار چشم ثمر.
قاآنی .
- مثل آهو ؛ تند در تک .
- || با چشمانی نیکو.
... ادامه
561 | 0
مترادف: 1- جيران، ظبي، غزال، گوزن 2- آك، عيب، وصمت 3- بيماري، مرض، ناخوشي 4- بد، ناپسند، نامقبول
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [پهلوی: āhūk، جمع: آهوان] (زیست‌شناسی)
مختصات: ( اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: 'Ahu
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 12
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
defect | illness
ترکی
ceylan
فرانسوی
gazelle
آلمانی
gazelle
اسپانیایی
gacela
ایتالیایی
gazzella
عربی
خلل | شائبة , ضعف , مأخذ , علة عيب , إرتد ينشق , تخلى عن حزبه
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "آهو" در زبان فارسی به معنای نوعی حیوان پستاندار از خانواده‌ی گوزن‌ها است. در مورد زبان و نگارش، می‌توان به چند نکته‌ی مهم اشاره کرد:

  1. نگارش صحیح: کلمه "آهو" با حروف "ا"، "ح" و "و" نوشته می‌شود و به شکل صحیح "آهو" نوشته می‌شود، نه "آهوا" یا اشکال دیگر.

  2. جمع: جمع "آهو" به صورت "آهوان" ساخته می‌شود. همچنین در بعضی از متون می‌توان از "اهو" به عنوان جمع غیررسمی استفاده کرد، اما "آهوان" جمع رسمی و استاندارد است.

  3. نوع و حالت: در جملات می‌توان "آهو" را به عنوان فاعل، مفعول و سایر اجزای جمله به کار برد. به عنوان مثال:

    • فاعل: آهو در دشت می‌دود.
    • مفعول: من آهو را دیدم.
  4. موارد استفاده:

    • کلمه "آهو" در شعر فارسی و نثر به عنوان نماد زیبایی و لطافت به کار می‌رود.
    • در متون علمی و طبیعت‌شناسی نیز به عنوان نام علمی حیوانات به کار می‌رود.
  5. قواعد نگارشی:
    • هنگام استفاده از "آهو" در جملات، باید توجه داشت که به صورت مفرد و جمع، به درستی در متن استفاده شود.
    • همچنین استفاده از علامت‌های نگارشی مناسب مانند ویرگول و نقطه در جمله‌بندی صحیح اهمیت دارد.

با رعایت این نکات، می‌توان به درستی از کلمه "آهو" در نوشتار و گفتار فارسی استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "آهو" در جمله آورده‌ام:

  1. آهو در جنگل با زیبایی و آرامش می‌چرتید.
  2. شکارچی‌ها تلاش کردند تا آهو را در علفزار پیدا کنند.
  3. بچه آهوها با هم در دشت می‌دویدند و بازی می‌کردند.
  4. صدای قدم‌های آهوی وحشی در شب، به گوش می‌رسید.
  5. مادربزرگ داستان‌هایی از آهوها و زندگی آن‌ها در طبیعت برای ما می‌گفت.

اگر به مثال‌های بیشتری نیاز دارید، حتماً بگویید!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری