جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

laškari
martial  |

لشکری

معنی: لشکری . [ ل َ ک َ ](ص نسبی ، اِ) منسوب به لشکر. || سپاهی . مرد سپاهی . (غیاث ). مقابل کشوری . مقابل شهری . جندی . یک تن از افراد سپاه . عسکر. مرد جنگ . یکی از افراد لشکر. ج ، لشکریان : و مردمان وی [دیلمان خاصه ] همه لشکریانند یا برزیگر. (حدودالعالم ). مردمان این ناحیت جز لشکری و برزیگر نباشند. (حدود العالم ).
گزین کرد هشتاد تن نوذری
همه گرزدار و همه لشکری .
فردوسی .
که از شاه و دستور و ازلشکری
بر آن گونه نشنید کس داوری .
فردوسی .
مکن تیزمغزی و آتش سری
نه زینسان بود مهتر و لشکری .
فردوسی .
پس پشت بدشارسان هری
به پیش اندرون تیغزن لشکری .
فردوسی .
چنین داد پاسخ که گر مهتری
بیابی ، مکن جنگ با لشکری .
فردوسی .
بدانست شهری و هم لشکری
کزان کار شور آید و داوری .
فردوسی .
پراکنده شهری و هم لشکری
همی جست هر کس ره مهتری .
فردوسی .
یاری گزیدم از همه گیتی پری نژاد
زان شد به پیش چشم من امروز چون پری
لشکر برفت و آن بت لشکرشکن برفت
هرگز مباد کس که دهد دل به لشکری .
فرخی .
آلتونتاش ... گفت بنده را خوشتر آن بود که چون پیر شده است از لشکری دست بکشیدی .(تاریخ بیهقی ). وی پیر شده است و از وی کاری نمی آیدمراد وی آن است که از لشکری توبه کند و به تربت امیرماضی بنشیند. (تاریخ بیهقی ). پس از فرمان های ما بر مثال تو کار باید کرد لشکری و رعیت را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 398). کار از درجه ٔ سخن به درجه ٔ شمشیر کشید و رعیت و لشکری میل سوی عیسی کردند. (تاریخ بیهقی ص 341).
چوچاره نبد شهری و لشکری
گرفتند زنهار و خواهشگری .
اسدی (گرشاسب نامه ص 310).
ز شاهانی ار پیشه ور گوهری
پدر ورزگر داری ار لشکری .
اسدی (گرشاسب نامه ص 19).
ترا خط قید علوم است و خاطر
چوزنجیر مرکب لشکری را.
ناصرخسرو.
آنکه تنها سپاهی است آن مردم حشری هزیمت کرد و لشکری چون هزیمت دید نیز براندن گرفت . (تاریخ سیستان ).
غریق منت و احسان بیشمار تواند
ز لشکری و رعیت ز عامی و علوی .
سوزنی .
در عراق و کهستان قحطسالی عظیم بود لشکری به رنجی تمام به بغداد رسید. (راحةالصدور راوندی ). چنین گوید برزویه ٔ طبیب مقدّم اطبای پارس که پدر من از لشکریان بود. (کلیله و دمنه ). و لشکری ورعیت بر طاعت و عبودیت بیارامید. (کلیله و دمنه ).
یار چون لشکری شود من نیز
بر پیش لشکری توانم شد.
خاقانی .
لشکریان را از برای دفع شر و اطفاء آن نایره برنشاند. (سندبادنامه ص 202). در تقوی تا بحدی بود که در ابتدا مادرش مرغی بریان کرده بود گفت بخور که در خانه ٔ خود پرورده ام و در هیچ شبهت نیست . احمد گفت روزی به بام همسایه برشد و از آن بام دانه ای چند بخورد و آن همسایه لشکری بود، حلق مرا نشاید. (تذکرة الاولیاء عطار). نقل است که ابراهیم روزی به صحرا رفته بود، لشکریی پیش آمد گفت تو چه کسی ؛ گفت بنده ای . گفت آبادانی از کدام طرف است اشارت به گورستان کرد. آن مرد گفت بر من استخفاف میکنی و تازیانه ای چند بر سر او زد. (تذکرة الاولیاء عطار). مسکین در این سخن که پادشه پسری به صید از لشکریان دور افتاده ... (گلستان ).
وگر ترک خدمت کند لشکری
شود شاه لشکرکش از وی بری .
سعدی .
ای کودک لشکری که لشکرشکنی
تا کی دل ما چو قلب لشکر شکنی .
سعدی .
عشق و دوام عافیت مختلفند سعدیا
هرکه سفر نمیکند دل ندهد به لشکری .
سعدی .
چون دست رس نماند مرا لشکری شدم
دنیا به دست نامد و دین رفت برسری .
سعدی .
جان بدهم و بندهم خاک درت ز دست
هر چند باددست بود مرد لشکری .
مکی طولانی .
صنمی لشکریم غارت دل کرد و برفت
آه اگر عاطفت شاه نگیرد دستم .
حافظ.
عسکرة؛ لشکری گردیدن . (منتهی الارب ).
... ادامه
540 | 0
مترادف: ارتشي، سپاهي، سرباز، نظامي
متضاد: كشوري
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت نسبی، منسوب به لشکر)
مختصات: ( ~ .) (ص نسب .)
الگوی تکیه: WWS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: laSkari
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 560
شمارگان هجا: 3
دیگر زبان ها
انگلیسی
martial | army
ترکی
bir ordu
فرانسوی
une armée
آلمانی
eine armee
اسپانیایی
un ejército
ایتالیایی
un esercito
عربی
عسكري | حربي , شجاع , الدفاع عن النفس
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "لشکری" در زبان فارسی به عنوان یک صفت یا اسم استفاده می‌شود و معانی مختلفی دارد. در زیر چند نکته قواعدی و نگارشی مرتبط با این کلمه آورده شده است:

  1. معنی و کاربرد:

    • "لشکری" در معنای مرتبط با نیروهای نظامی (لشکریان) به کار می‌رود.
    • می‌تواند به معنای صفات وابسته به جنگ و نظام و همچنین برای توصیف ویژگی‌های مرتبط با جنگ نیز استفاده شود.
  2. نحوه نوشتن:

    • کلمه "لشکری" به این صورت و با این املاء نوشته می‌شود و نیازی به تغییر یا حروف چینی ندارد.
    • در برخی ترکیبات، مانند "نیروی لشکری"، به درستی و به سیاق زبان فارسی با واژه‌های دیگر ترکیب می‌شود.
  3. قواعد صرف و نحو:

    • "لشکری" به عنوان صفت می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد، مانند: "ارتش لشکری".
    • همچنین می‌تواند به عنوان اسم نیز به کار رود، مانند: "لشکری در میدان نبرد".
  4. جمع و مفرد:

    • جمع "لشکری" ممکن است "لشکرها" یا "لشکریان" باشد، که بسته به مفهوم مورد نظر استفاده می‌شود.
  5. نگارش رسمی:
    • در متون رسمی، از "لشکری" به همان مفهوم و سیاق عمومی استفاده می‌شود، و باید دقت کرد که معانی دیگر آن، که ممکن است غیررسمی باشد، در جاهای مناسب خود به کار روند.

در کل، "لشکری" یک کلمه کاربردی با معانی و سیاق‌های مختلف است که باید به درستی در جملات و ترکیبات مختلف استفاده شود.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. لشکری از سربازان با تجهیزات کامل به سمت میدان جنگ حرکت کردند.
  2. در کتاب تاریخی خواندم که لشکری بزرگ به رهبری یک فرمانده معروف، در نبردهای قرون وسطی شرکت داشت.
  3. فیلم جدیدی با عنوان "لشکری از دلیران" به تازگی در سینماها اکران شده است.

واژگان مرتبط: نظامی، جنگی، جنگجو، مریخی، لشکر

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری