جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

la''āb
glaze  |

لعاب

معنی: لعاب . [ ل ُ ] (ع اِ) آب دهن که روان باشد. یقال : تکلم حتی سال لعابه . بفج . برغ . (منتهی الارب ). خیو. خدو. ریق . بزاق . بصاق . غلیز. آب دهان را لعاب گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). لیزآبه . و ان علق (الجزع ) علی طفل کثر سیلان لعابه . (ابن البیطار).
از شرف مدح تو در کام من
گرد عبیر است و لعابم گلاب .
ناصرخسرو.
چو زهر گردد در کامها لعاب دهن
چومار پیچد در یالها دوال عنان .
مسعودسعد.
گر آنچه هست بر این تن زنند بر دریا
برنج دُرّ دهان صدف لعاب کنند.
مسعودسعد.
راست بر ره چگونه تیز رود
وز لعابش چرا خبر باشد.
مسعودسعد (در وصف قلم ).
به شرط آنکه اگر سگ شوی مرا نگزی
لعاب درنچکانی به کاسه ٔ خوردی .
سوزنی .
چه عجب زآنکه گوزنان ز لعابی برمند
که هزبرانش در آب شمر آمیخته اند.
خاقانی .
چون از لعاب شیر نر دندان گاو است آب خور
تیغش بر اعدا از سقر زندان نو پرداخته .
خاقانی .
یا لعاب اژدهای حمیری
بر درفش کاویان خواهم فشاند.
خاقانی .
شمه ای از خاطرش گر بدمد صبح وار
مهره ٔ نوشین کند در دم افعی لعاب .
خاقانی .
قومی از فضله های آب دهانش
در لب من لعاب دیده ستند.
خاقانی .
مار زرینش نوش مهره دهد
چون عبیر از لعاب میچکدش .
خاقانی .
صاحب آنندراج گوید: با لفظ زدن و افشاندن و ریختن و نهادن مستعمل است :
در کام طفل خصم تو چون دایه شیر کرد
گردون لعاب عقربیش در لبان نهاد.
سلمان .
همچو کرم پیله از دیبا و اطلس فارغم
بر تن عریان لعابی از دهان افشانده ام .
حسین ثنائی .
عنکبوتی دانمش کز غایت بی دانشی
روز و شب بر دوک نادانی لعابی میزند.
حسین ثنائی .
روآم ؛ لعاب دهن . لعم ؛ لعاب دهن . العاب ؛ لعاب رفتن از دهان . لعابناک شدن دهان . (منتهی الارب ). || آنچه از لزوجت برآید از چیزهایی که پس از تر نهادن . (خیساندن ) لزج گردند. هر چیزی که غلظلت و چسبندگی دارد. (غیاث ). لزوجت روان پاره ای ریشه ها یا دانه هاو جز آن که با جوشانیدن یا تر نهادن گیرند. ماده ٔ لزج که در بعضی چیزها باشد، چون : اسپغول و دانه ٔ آبی و تخم کتان و تخم بارتنگ و تخم تو دری و مرو و آنچه بدین ماند. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). لیزآبه . پَت ، لعاب سپستان ، لعاب بارهنگ ، لعاب قدومه لعاب اسفرزه ، لعاب وهنگ ، لعاب ریشه ٔ خطمی ، لعاب صمغ، لعاب بزرقطونا. صاحب اختیارات بدیعی گوید: مختلف بود به سبب انواع و به حسب مزاج شخص و قوت وی منضج و محلل بود و کلف و نمش را زایل گرداند و محلل خون مرده بود. || لعاب که به سفالینه دهند. سوثا. سینی :
گلودرد آفاق را از غبار
لعابی زجاجی دهد روزگار.
نظامی .
|| کنایه از برف :
ابر آمد و چون گوزن نالید
بر کوه لعاب از آن برافکند.
خاقانی .
به میغها که سیه تر ز تخم پرپهن است
چو تخم پرپهن آرد برون سپید لعاب .
خاقانی .
و رجوع به لعاب گوزن شود.
|| لاو. (مهذب الاسماء).
- بدلعاب ؛ بدقلق .
- بدلعابی ؛ بدقلقی .
... ادامه
698 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عربی] [قدیمی]
مختصات: (لُ) [ ع . ] (اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: lo'Ab
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 103
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
glaze | enamel , mucilage , slime , glair , glazed
ترکی
sır
فرانسوی
glaçage
آلمانی
glasur
اسپانیایی
vidriar
ایتالیایی
smalto
عربی
سطح أملس | طلاء , طبقة ملساء , لمعان الثلج , زجج , كسا , رنق
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "لعاب" در زبان فارسی به معنای نوعی پوشش شفاف و براق است که معمولاً روی ظروف سفالی یا سرامیکی قرار می‌گیرد. برای استفاده صحیح از این کلمه و نوشتارهای آن، قواعد زیر قابل توجه هستند:

  1. هجی صحیح: کلمه "لعاب" باید با حروف "ل"، "ع"، "ا" و "ب" نوشته شود و به‌صورت "لعاب" خوانده شود.

  2. جنس و تعداد: "لعاب" به‌طور معمول به شکل مفرد استفاده می‌شود اما ممکن است در بعضی متون و حالت‌ها به شکل جمع "لعاب‌ها" به کار رود.

  3. کاربرد در جملات:

    • "این گلدان با لعاب زیبا پوشش داده شده است."
    • "لعاب‌های سرامیکی می‌توانند رنگ‌های مختلفی داشته باشند."
  4. نکات نگارشی:

    • در نوشتار رسمی یا علمی، از کلمه "لعاب" در زمینه‌های مرتبط با هنر، صنعت سفالگری و سرامیک استفاده کنید.
    • رعایت قواعد نگارشی و املایی در نوشتن جملات حاوی این کلمه مهم است. (به‌ویژه توجه به نقطه‌گذاری و استفاده از ویرگول‌ها)
  5. تلفظ صحیح: تلفظ صحیح این کلمه "لَعاب" (/læ'ɑːb/) است.

با توجه به این نکات، می‌توانید به‌راحتی و به‌درستی از کلمه "لعاب" در نوشته‌های خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. لعاب روی ظرف سفالی جلوه‌ای زیبا به آن بخشیده و باعث می‌شود که رنگ‌ها زنده‌تر به نظر برسند.
  2. این کاشی‌ها با لعاب مخصوص پوشش داده شده‌اند تا در برابر رطوبت و لکه‌ها مقاومت بیشتری داشته باشند.
  3. هنرمند با دقت تمام لعاب را بر روی آثار خود اعمال کرد تا نتیجه نهایی درخشان و جذاب باشد.

واژگان مرتبط: مینا، لعاب شیشه، مهره، برق، چسب، لزوجت گیاه، اب لیز، لجن و گل، چیز چسبناک، سفیده تخم مرغ، سفیده

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری