license
98
3908
100
معنی کلمه مجبور کردن معنی واژه مجبور کردن
معنی:
مجبور کردن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناگزیر کردن . داشتن به ... واداشتن به . به ستم داشتن بر کاری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).مترادف وادار كردن، ملزم كردن، اجبار كردن، ناگزير كردنانگلیسی force, compel, enforce, oblige, bludgeon, necessitate, forcingعربی فرض، تجبر، اضطر، كره، دفع بالقوة، شق طريقه بالقوة، اغتصب، إنتزع عنوة، توغل، سرع، قوة، إكراه، نفاذ، جيش، عنف، سريان مفعول، ضغط، قهر، عظمة، قوة منظمة، بطشمرتبط راندن، درهم شکستن، قفل را شکستن، بزور باز کردن، بی عصمت کردن، وادار کردن، اجرا کردن، از پیش بردن، تاکید کردن، ممنون کردن، مرهون ساختن، متعهد شدن، لطف کردن، با چماق زدن، کتک زدن، ناگزیر ساختن، ایجاب کردن، بایسته کردن، مستلزم بودن، واجب کردن
مترادف:
وادار كردن، ملزم كردن، اجبار كردن، ناگزير كردن
آواشناسی:
منبع:
لغتنامه دهخدا
معادل ابجد:
525
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
force | compel , enforce , oblige , bludgeon , necessitate , forcing
عربی
فرض | تجبر , اضطر , كره , دفع بالقوة , شق طريقه بالقوة , اغتصب , إنتزع عنوة , توغل , سرع , قوة , إكراه , نفاذ , جيش , عنف , سريان مفعول , ضغط , قهر , عظمة , قوة منظمة , بطش
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)کلمه "مجبور کردن" تشکیل شده از دو قسمت است: "مجبور" و "کردن". در زیر به برخی از قواعد نحوی و نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میشود:
مفاهیم :
"مجبور" به معنای وادار کردن کسی به انجام کاری است.
"کردن" فعل است و در اینجا به معنای "انجام دادن" است.
کاربرد :
این ترکیب معمولاً به معنای وادار کردن فرد یا گروهی به انجام کاری استفاده میشود.
مثال: "او مرا مجبور کرد تا در جلسه شرکت کنم."
نحو :
در جملات، "مجبور کردن" معمولاً با فاعل و مفعول به کار میرود.
ساختار جملات معمولاً به شکل "فاعل + مجبور کردن + مفعول" است.
زمان و نوع فعل :
"مجبور کردن" میتواند به شکلهای مختلف زمان و شخص صرف شود.
مثال: "من او را مجبور کردم"، "او مرا مجبور میکند".
معادلهای ادبی :
در متون ادبی میتوان از معانی و ترکیبهای مختلف برای بیان مفهوم "مجبور کردن" استفاده کرد، مانند "وادار کردن" و "ناچار کردن".
نگارش :
در نوشتار، باید توجه شود که این کلمه به صورت صحیح و بدون اشتباهات املایی نوشته شود.
در نهایت، "مجبور کردن" یک فعل مرکب است که در زبان فارسی بهطور گستردهای مورد استفاده قرار میگیرد و در جملات رسمی و غیررسمی کاربرد دارد.
لغتنامه دهخدا واژگان مرتبط: راندن، درهم شکستن، قفل را شکستن، بزور باز کردن، بی عصمت کردن، وادار کردن، اجرا کردن، از پیش بردن، تاکید کردن، ممنون کردن، مرهون ساختن، متعهد شدن، لطف کردن، با چماق زدن، کتک زدن، ناگزیر ساختن، ایجاب کردن، بایسته کردن، مستلزم بودن، واجب کردن