جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: محقق . [ م ُ ح َق ْ ق َ ](ع اِ) نام خطی از شش خط که ابن مقله آن را وضع کرده است . (غیاث ) (ناظم الاطباء). (قلم یا خط...) خط عراقی است که در زمان بنی عباس مرسوم گشت . قسمی از خطوط عربی (برای نوشتن ). یکی از هفت قلم قدیم . (یادداشت مرحوم دهخدا). قلمی (شعبه ای ) از خط عربی است مستخرج ازقلم ریاسی یا مدور کبیر. (ترجمه ٔ الفهرست ص 14). این خط در عهد بنی عباس پدید آمد و آن را خط عراقی و خط وراقی هم میگفتند و این خط مرتباً رو به ازدیاد و زیبائی گذاشت تا زمان مأمون . (ترجمه ٔ الفهرست ص 14). تاييد، تحقيق شده، ثابت شده، درست، راست، قطعي، محرز، مدلل، مسجل، مسلم نامحرز certain, ascertained, unquestionable, unquestioning, incontestable, positive, sure, right, scholar, researchist, research fellow مؤكد، معين، متأكد، يقيني، متيقن، لا ريب فيه، محتوم، واثق، تأكيد معین، قطعی، فلان، معلوم، مشخص، غیرقابل منازعه، رد نکردنی، غیرقابل اعتراض، بی چون و چرا، غیر قابل بحی، مثبت، یقین، مطمئن، خاطر جمع، صحیح، بجا، درست کار، پژوهشگر، دانشمند، دانش پژوه، دانشور، ادیب
... ادامه
1015|0
مترادف:تاييد، تحقيق شده، ثابت شده، درست، راست، قطعي، محرز، مدلل، مسجل، مسلم
certain|ascertained , unquestionable , unquestioning , incontestable , positive , sure , right , scholar , researchist , research fellow
عربی
مؤكد|معين , متأكد , يقيني , متيقن , لا ريب فيه , محتوم , واثق , تأكيد
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
در زبان فارسی، واژه "محقق" به معنای شخصی است که تحقیقات علمی یا پژوهشی انجام میدهد. برای استفاده صحیح از این کلمه و نگارش مرتبط با آن، موارد زیر را در نظر داشته باشید:
نقاطگذاری: در متون رسمی و نگارشهای علمی، باید به قواعد نقطهگذاری توجه شود. برای مثال، پس از جملهای که از "محقق" استفاده میکند، باید نقطه قرار داده شود.
توافق در تعداد: اگر در جملات خود از "محقق" به صورت جمع استفاده میکنید، به شکل "محققان" مینگرید.
کاربرد درست: "محقق" به عنوان اسم گاهی در جایگاه فاعل یا مفعول جمله قرار میگیرد. برای مثال:
"محقق به انجام آزمایش پرداخت."
"این تحقیق توسط محقق انجام شده است."
نحو و صرف: واژه "محقق" از نظر صرف و نحو به صورت های مختلفی در جملات استفاده میشود. توجه کنید که زمان و نوع فعل متناسب با فاعل تغییر کند.
نقش صفت: میتوان از "محقق" به عنوان صفت نیز استفاده کرد. به عنوان مثال: "محقق برجستهای از دانشگاه ما آمد."
قید و وصف: اگر بخواهید اطلاعات بیشتری درباره محقق بدهید، میتوانید از قید و صفات توصیفی استفاده کنید:
"محقق جوان و با انگیزهای در این زمینه فعالیت میکند."
با رعایت این قواعد، میتوانید بهخوبی از واژه "محقق" در متون فارسی استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
محققان دانشگاه در حال بررسی تأثیر تغییرات اقلیمی بر روی اکوسیستمهای دریایی هستند.
محقق پس از سالها تلاش، موفق به کشف درمانی نوین برای بیماریهای نادر شد.
در کنفرانس علمی اخیر، یک محقق جوان به ارائه یافتههای خود در زمینه علوم زیستی پرداخت.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: معین، قطعی، فلان، معلوم، مشخص، غیرقابل منازعه، رد نکردنی، غیرقابل اعتراض، بی چون و چرا، غیر قابل بحی، مثبت، یقین، مطمئن، خاطر جمع، صحیح، بجا، درست کار، پژوهشگر، دانشمند، دانش پژوه، دانشور، ادیب