جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

morakkab
compound  |

مرکب

معنی: مرکب .[ م َ ک َ ] (ع اِ) برنشستنی از ستور. (منتهی الارب ). اسب . آنچه برآن سوار شوند از قسم مواشی ، اکثر به معنی اسب مستعمل است . (از غیاث ) (آنندراج ). اسب بارگی . باره . برنشستی . برنشست . برنشستنی . بارگیر. سواری . ولید. ج ، مراکب :
مجلس و مرکب و شمشیر چه داند همی آنک
سروکارش همه با گاو و زمین است و گراز.
عماره .
مرکب غزو ورا کوه منی زیبد زین
پرده ٔ خان خطا زین ورا زیبد یون .
مجلدی (از لغت نامه ٔ اسدی ص 403).
آفرین زان مرکب شبدیزنعل رخش روی
اعوجی مادرش وان مادرش را یحموم شوی .
منوچهری .
حسنک را سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند و بر مرکبی که هرگز ننشسته بود نشانیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 184). جامه های دوخته پیش آوردند و در هر بابی سخن گفت که در آن فخر است و همچنان در باب مرکبان خاصه که بداشته بودند. (تاریخ بیهقی ص 377). شرط آن است که از زرادخانه پنجهزار اشتر باسلاح و بیست هزار اسب از مرکب و ترکی ... نزدیک ما فرستاده آید. (تاریخ بیهقی ).
به پای ماچه ره شاید بریدن
بدین مرکب کجا شاید رسیدن .
ناصرخسرو.
مرکب من بودزمان پیش از این
کرد نتانست ز من کس جداش .
ناصرخسرو.
سخن به منزلت مرکبی است جان ترا
بر او توانی رفتن بسوی شهر هدی .
ناصرخسرو.
چو مرکب فدای بت دلستان شد
مرا گفت دلبرکه طال المعاتب .
(منسوب به حسن متکلم یا برهانی یا معزی ).
کاری نه بقدر همت افتاد
راهی نه به پای مرکب آمد.
خاقانی .
جان خاک نعل مرکبت وز آب طوق غبغبت
در آتش موسی لبت باد مسیحا داشته .
خاقانی .
کس سلیمان دید دیوی زیر ران
او بر آن مرکب چنان آمد به رزم .
خاقانی .
دوم چون مرکبت را پی بریدند
وز آن بر خاطرت گردی ندیدند.
نظامی .
صیدکنان مرکب نوشیروان
دورشد از کوکبه ٔ خسروان .
نظامی .
مهین بانو جوابش داده کای ماه
به جای مرکبی صد ملک درخواه .
نظامی .
راهیست دراز و عمر کوتاه
باری است گران و مرکب لنگ .
عطار.
مرکب عشق تو چو برگردد
خاک در چشم عقل افشاند.
عطار.
شیخ کامل بود و طالب مشتهی
مرد چابک بود و مرکب درگهی .
مولوی .
از حق ان الظن لایغنی رسید
مرکب ظن بر فلکها کی دوید.
مولوی .
ای که بر مرکب تازنده سواری هشدار
که خر لاغر بیچاره در این آب و گل است .
سعدی .
مرکب به جانب وی راند. (گلستان سعدی ).
روزی به پای مرکب تازی درافتمش
گر کبر و ناز بازنپیچد عنان دوست .
سعدی (کلیات ص 386).
برفتد مرکبی که تند رود
زود در سر رود هر آنکه دود.
مکتبی .
قعدة؛ مرکبی مر زنان را. (منتهی الارب ).
- مرکب ابلق ؛ کنایه از شب و روز است :
ای تاخته شصت سال زیرت
این مرکب بی قرار ابلق .
ناصرخسرو.
- مرکب از چوب ؛ چوبین ، اسب چوبین ، اسبی که از چوب ساخته باشند و بچه ها غالباً از آن بعنوان بازیچه استفاده کنند :
مرکب از چوب کرده کودک وار
پس به دروازه ٔ هلاک شده .
خاقانی .
- || کنایه از تابوت . (از آنندراج ) : چون سلطان [ مسعود ] پادشاه شد این مرد [ حسنک ] بر مرکب چوبین نشست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 176).
- مرکب الفرس ؛ در اصطلاح علم افلاک متن الفرس . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- مرکب جم ؛ کنایه از باد است که از جمله عناصر باشد. (برهان )(آنندراج ). باد زیرا که تخت جم (سلیمان ) را باد می برد.
- مرکب جمام ؛ فرسوده و مانده و ناآسوده از ماندگی :
گفتم ز وادی بشریت توان گذشت
گفتا توان اگر نبود مرکبت جمام .
خاقانی .
- مرکب زین پشت ؛ کنایه ازشتر دوکوهان . (غیاث ) (آنندراج ).
- مرکب سواری ؛ ستور زینی . مقابل ستور پالانی و بارکش .
- مرکب گرم کردن ؛ سوار شدن بر ستور :
مرکب خویش گرم کرده سوار
دردگر دست مرکبی رهوار.
نظامی (هفت پیکر).
- || راندن اسب به تندی .
- مرکب گفتار را پی کردن ؛ کنایه است از دم از گفتار بستن . بیش سخن نگفتن :
شاهراه شرع را بر آسمان علم جوی
مرکب گفتار پی کن چنگ در کردار زن .
سنائی .
- مرکب ندامت را در جولان کشیدن ؛ کنایه است از اظهار پشیمانی کردن : روباه ... مرکب ندامت را در جولان کشید. (کلیله ودمنه ).
- هفت مرکبان فلک ؛ سبعه ٔ سیاره . هفت ستاره :
از پشت چارلاشه فرودآمده چو عقل
بر هفت مرکبان فلک ره بریده ایم .
خاقانی .
|| کشتی . زورق . سفینه . (از غیاث ) (آنندراج ) (صراح ) :
مرکبان آب دیدم صف زده برروی آب
پالهنگ هریکی پیچیده بر کوه گران .
فرخی .
چون به ساحل دریای شام رسید کشتیها و مرکبها ساخته کرد و سیصد کشتی و زورق ساخته شد. (ترجمه ٔ اعثم کوفی ص 127). سیراف باعشر مرکبهای دریا دویست و پنجاه و سه هزار دینار. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 171). و کان معنا فی المرکب حاج من أهل الهند. (ابن بطوطه ). || مرحوم دهخدا در یادداشتی نوشته است : گمان می کنم یک معنی مرکب ، «دریچه » و «بوته »و «بوتقه » و «قالب » و «گاه » و «تبنک » زرگران باشد. اسدی در لغت نامه گوید: «تَبَنک دریچه مرکب باشد». درنسخه ٔ دیگر اسدی آمده است «تبنک دریچه ٔ مراکبیان باشد» و در نسخه ٔ سوم «دریچه و قالب و مرکب زرگر و سیمگر بود». و در نسخه ٔ چهارم «دریچه ای بود که به قالب از او ریخته ها کنند از هر صورت ». (لغت نامه ٔ اسدی چ اقبال ص 256 و حاشیه ). || نشستنگاه . جای نشستن . قرارجای : باز اگرچه وحشی و غریب است از دست ملوک برای او مرکب سازند. (کلیله و دمنه ). || (اِخ ) نام ستاره ای از قدر سیم بر مقدم صورت سفینه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
... ادامه
1354 | 0
مترادف: 1- اسب، باره، راحله، سواري 2- كشتي
متضاد: بسيط 1- تركيب يافته، تشكيل شده 2- جوهر
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عربی]
مختصات: (مُ رَ کَّ) [ ع . ]
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: markab
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 262
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
compound | composite , composed , multiplex , mazy , implicate , entangled , intricate
ترکی
kompozit
فرانسوی
composite
آلمانی
zusammengesetzt
اسپانیایی
compuesto
ایتالیایی
composito
عربی
مركب | مجمع مبان , كلمة مركبة , مكينة مركبة , المنحوتة كلمة منحوتة من كلمتين , رقعة أرض واسعة , زاد , اتفق , ضاعف , سوى , وافق , مُجَمَّع
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه مرکب در زبان فارسی به کلماتی اطلاق می‌شود که از ترکیب دو یا چند کلمه مستقل به وجود آمده‌اند. در نگارش و استفاده از کلمات مرکب، چند نکته و قاعده وجود دارد که در زیر به آن‌ها اشاره می‌شود:

  1. نحوه نوشتن: کلمات مرکب معمولاً به صورت یکجا نوشته می‌شوند. برای مثال، "کتابخانه" و "دوچرخه" از ترکیب دو کلمه به وجود آمده‌اند و به صورت یک کلمه نوشته می‌شوند.

  2. فاصله‌گذاری: در برخی موارد که ترکیب دو کلمه به صورت ترکیب اسمی یا صفاتی است، معمولاً باید بین آن‌ها فاصله باشد. مثلاً "بسیاری از" یا "چندین نفر".

  3. تکیه‌گذاری: در برخی کلمات مرکب، بخش اول ممکن است به عنوان صفت یا قید عمل کند. به عنوان مثال، در "ساعت‌سنج" (که به دستگاه اندازه‌گیری زمان اشاره دارد) "ساعت" به عنوان صفت عمل می‌کند.

  4. تغییر معنایی: با ترکیب کلمات ممکن است معنی متفاوتی ایجاد شود. برای مثال، "آب‌نما" به معنی نماد یا نمایی از آب است و با "آب" و "نما" به صورت جداگانه معنای خاصی دارند.

  5. قواعد هم‌نوایی و هم‌خوانی: در ترکیب کلمات مرکب، باید به هم‌خوانی و تطابق صداها نیز توجه شود تا کلمه به صورت روان تلفظ شود.

  6. پیوست‌ها و پسوندها: در برخی موارد، می‌توان به کلمات مرکب پسوند یا پیشوند اضافه کرد. مثلاً "کتابخانه" + "ای" (کتابخانه‌ای) برای توصیف یا تأکید بیشتر.

با توجه به این نکات، می‌توان به درستی از کلمات مرکب در نوشتار و گفتار استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. قلمی که روزنامه‌نگاران استفاده می‌کنند، معمولاً مرکب خوبی دارد که نوشته‌ها را واضح و خوانا می‌سازد.
  2. در کارگاه هنر، از مرکب‌های مختلف برای نقاشی استفاده می‌کنیم تا به طرح‌های زیبایی دست پیدا کنیم.
  3. مرکب‌های رنگی می‌توانند به هر اثر هنری احساسی تازه و زنده ببخشند.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری