جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

moztar[r]
disaster  |

مضطر

معنی: مضطر. [ م ُ طَرر ] (ع ص ) (از «ض رر») حاجتمند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). تنگدست و حاجتمند . (ناظم الاطباء) :
خاقانیم نه واﷲ خاقان نظم و نثرم
گویندگان عالم پیشم عیال و مضطر.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 19).
|| ضرررسیده . (غیاث ) (آنندراج ) :
ما جرم چه کردیم نزادیم بدان وقت
محروم چرائیم ز پیغمبر و مضطر؟
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 509).
|| مجازاً به معنی بی اختیار و بیچاره . (غیاث ) (آنندراج ). بیچاره . (دهار) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). بی اختیار و ناچار و لاعلاج . (ناظم الاطباء). صیغه ٔ اسم مفعول باشد از اضطرار که از باب افتعال است . بدانکه هر مصدری که از باب افتعال باشد و فاء کلمه ضاد معجمه یا صاد مهمله واقع شود تاء افتعال را به طاء مهمله بدل کنند چنانکه در اضطراب و اضطرار و اصطبار که در اصل اضتراب و اضترار و اصتبار بود. (غیاث ) (آنندراج ) :
جهان جوی در حسن او گشته حیران
سخنگوی در وصف او مانده مضطر.
ناصرخسرو.
زیرا که جمله پیشه وران باشند
اینها به کار خویش درون مضطر.
ناصرخسرو.
تو بی هنری چرا عزیزی
او بی گنهی چراست مضطر؟
ناصرخسرو (دیوان چ سهیلی ص 153).
عمیدالملک نواب خلیفه را در بند آورد... تا خلیفه مضطر و منزعج شد. (سلجوقنامه ٔ ظهیری ).
تیغت در آب آذر شده چرخ و زمین مضطر شده
دودش به بالا برشده رنگش به پهنا ریخته .
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 391).
جان مضطر چو خاک راهش گشت
روی بر خاک اضطرار نهاد.
عطار (دیوان چ تفضلی ص 113).
بدان رسد و بدان کشد که همه عاجز و مضطر و درویش و بدحال گردند. (تاریخ قم ص 143).
عاجز از موی میانت مردمان موشکاف
مضطر از درک دهانت مردمان خرده بین .
وحشی (دیوان چ امیرکبیر ص 25).
... ادامه
564 | 0
مترادف: 1- پريشان، تنگدست، فقير، تهي دست 2- بيچاره، درمانده 3- دژم 4- ناچار، مجبور، ناگزير
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عربی: مضطرّ]
مختصات: (مُ طَ رّ) [ ع . ] (اِمف .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: moztar
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 1049
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
disaster
ترکی
sıkıntılı
فرانسوی
affligé
آلمانی
betrübt
اسپانیایی
afligido
ایتالیایی
distressed
عربی
كارثة | مصيبة , نكبة , فاجعة , حدث , محنة , طامة , نائبة مصيبة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "مضطر" در زبان فارسی به معنای کسی است که به ناچار و در شرایط سخت و اضطراری قرار دارد. در مورد قواعد فارسی و نگارشی مربوط به این کلمه می‌توان به نکات زیر اشاره کرد:

  1. هجی و تلفظ: "مضطر" به عربی است و باید به صورت صحیح هجی و تلفظ شود. هجی آن به صورت "مَضطَر" است.

  2. جنسیت: این کلمه به صورت عمومی به کار می‌رود و می‌تواند به مردان یا زنان اطلاق شود. برای اشاره به زنان می‌توان از "مضطره" استفاده کرد.

  3. قید و صفات: در جملات فارسی، "مضطر" می‌تواند به عنوان صفت به کار رود. مثلاً: "او در شرایط مضطری قرار دارد."

  4. حالت‌های ترکیبی: این کلمه می‌تواند همراه با کلمات دیگر استفاده شود؛ مانند "مضطر به کمک" یا "مضطر در تصمیم‌گیری".

  5. استفاده در متون رسمی و ادبی: "مضطر" معمولاً در متون رسمی، ادبی و دین‌داران به کار می‌رود تا احساسات و شرایط خاص را توصیف کند.

  6. نکات نگارشی: در هنگام نوشتن، توجه به نوع جمله ویرگول‌ها و نقاط بسیار مهم است. به عنوان مثال، می‌توان جمله‌ای مانند "او مضطر شد که تصمیم سریع بگیرد" نوشت.

این نکات به نگارش درست و استفاده صحیح از کلمه "مضطر" در زبان فارسی کمک می‌کند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. در شرایط سخت، وقتی که فرد به کمک نیاز دارد، او به حالت مضطر می‌رسد.
  2. او به علت بیماری ناگهانی، مضطر شد تا به پزشک مراجعه کند.
  3. در زمان‌های بحران، انسان‌ها مضطر می‌شوند که تصمیمات سریع و دشواری اتخاذ کنند.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری