جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: معاند. [ م ُ ن ِ ] (ع ص ) ستیهنده . (دهار).عنادکننده و دشمن . (غیاث ) (آنندراج ). خودسر و سرکش و گردنکش و متمرد و نافرمان و دشمن و ژکاره . (ناظم الاطباء). معارض به خلاف نه به وفاق . ستیزه کننده . آن که عناد کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : برانداختن بی دینان و بر خاک مالیدن بینی معاندان . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315). بعضی بر خانه ٔ موالی خویش خروج کردند و به معاندان آن دولت التجا ساختند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 10). چون عرصه ٔ خراسان از معاندان پاک گردانید و دشمنان آن سامان را نیست کرد ایلک خان ماوراءالنهر با تصرف گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 275). و استرضاء جوانب از موءالف و مجانب ... و موالی و معاند... و منافق و مناصح ... به اتمام رسانید. (مرزبان نامه ). معاندان به حسد در حق وی خوضی کرده اند. (گلستان ). ولیکن معاندان در کمین اند و مدعیان گوشه نشین . (گلستان ). چون به حکایت ملک او رسیم ذکر رود که ملک و سریر و دیهیم پدر با چندان معاندو معارض از اقربا و برادران چگونه به دست آورد. (تاریخ ابن اسفندیار). || از هم جدا گردیده وکرانه گزیده . || برخلاف مکافات کرده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به معاندة شود. 1-اسم
2- خصم، دشمن، عدو، متخاصم، معارض، منازع
3- سركش، لجوج، نافرمان معاون، معاضد obstinate, rancorous, stubborn, inimical, spiteful, contumacious, bitter-end, mahavand عنيد، متعنت، حرون، عضال، متصلب zıtlıklar les contraires gegensätze opuestos gli opposti یک دنده، کله شق، سر سخت، خود رای، دارای عداوت و دشمنی دیرین، خیره، سمج، خیره سر، مضر، دشمنانه، نامساعد، غیر دوستانه، کینه توز، سرکش، سرپیچ، متمرد، یاغی، اخرین پریشانی
کلمه «معاند» در زبان فارسی به معنای دشمن، مخالف یا کسی است که با کسی یا چیزی به شدت در تضاد و ستیز است. در نگارش این کلمه و استفاده از آن، چند نکته وجود دارد:
نوشتار صحیح: کلمه «معاند» باید بهدرستی و با هجی صحیح نوشته شود. این کلمه به صورت «معاند» و نه به شکل دیگر.
جملهسازی: برای استفاده از کلمه «معاند» در جملات، میتوان آن را بهراحتی در کنار اسمها و عبارات مختلف قرار داد. بهعنوان مثال:
«او یک معاند سرسخت است.»
«گفتوگو با معاندین بهسختی امکانپذیر است.»
نگارش رسمی: در متون رسمی و علمی، باید به کارکردها و معانی دقیق واژهها توجه کرد. کلمه «معاند» میتواند در متون حقوقی، سیاسی و اجتماعی بهکار رود.
خودداری از مبهمگویی: زمانی که از کلمه «معاند» استفاده میکنید، مشخص کنید که این مخالفت به چه موضوعی مربوط میشود تا از ابهام جلوگیری شود.
استفاده در مقالات و نوشتارها: به هنگام نوشتن مقالات علمی یا ادبی، دقت کنید که استفاده از «معاند» در سیاق مناسب و با دلایل کافی باشد.
با رعایت این نکات، میتوانید بهخوبی از کلمه «معاند» در نگارشهای خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
رفتار معاند او نسبت به نظرات دیگران باعث ایجاد اختلاف در گروه شد.
معاندین سیاسی همیشه سعی در تخریب اعتبار مخالفان خود دارند.
در این مقاله به بررسی دلایل معاندت برخی افراد نسبت به ایدههای نوین پرداخته شده است.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: یک دنده، کله شق، سر سخت، خود رای، دارای عداوت و دشمنی دیرین، خیره، سمج، خیره سر، مضر، دشمنانه، نامساعد، غیر دوستانه، کینه توز، سرکش، سرپیچ، متمرد، یاغی، اخرین پریشانی