جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

mo'tame(a)d
reliable  |

معتمد

معنی: معتمد. [ م ُ ت َ م َ ](ع ص ) اعتمادکرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مورد اعتماد،ثقه . امین . استوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر او را برانداخته آید و معتمدی از جهت خداوند در آنجا نشیند پادشاه را خزانه ٔ معمور و لشکر بسیار برافزاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 320). در روزگار امیر عبدالرشید از جمله ٔ همه ٔ معتمدان و خدمتکاران اعتماد بروی افتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 105). فضل به خانه باز آمد و خالی بنشست و آنچه نبشتنی بود نبشت و کار راست کرد و معتمدی را با این فرمانها نزدیک طاهر فرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 136). هر روز نوع دیگر می گفت و امیر نومید می شد و کارها فروبماند تا جوانی را که معتمد بود پیشکار امیر کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 363). باکالیجار صد سوار از عجمیان خویش راست کرد و صد غلام ترک و معتمدی از آن قاضی . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 119). تا جولاهگان از بهر دیوان بافند و معتمد دیوان ضبط می کند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 146). و بیاعان معتمد باشند که قیمت عدل بر آن نهند.(فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 146).و معتمدی به نزدیک انوشیروان فرستاد. (کلیله و دمنه ). معتمد قاضی همان فصل روز اول تازه گردانید. (کلیله و دمنه ). پس روی به معتمدان قابوس کرد و گفت این جوان در فلان محلت ... بر دختری ... عاشق است . (چهارمقاله ). معتمدی از بهر قضای حاجات و قیام به مهمات ایشان نصب فرمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 375). چون او را به معتمد سلطان سپردند او را با تخت بندی که داشت به جانب غزنه بردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 345). عمال و معتمدان او در انبارهای غله باز کردند و غله ها بریختند و بر فقرا و مساکین صرف کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 330 و 331).
هیچ دل از حرص و حسد پاک نیست
معتمدی بر سر این خاک نیست .
نظامی .
بعداز آن پرسید امنا و معتمدان شما کیستند. (جهانگشای جوینی ). از روی بی حرمتی واذلال بدیشان تعلقی نمی ساختند و مطالبت مال از معتمدان آن قوم می رفت . (جهانگشای جوینی ). ملک زاده را بر حال تباه او رحمت آمد خلعت و نعمت داد و معتمدی با وی بفرستاد تا به شهر خویشش رسانیدند. (گلستان ). || تکیه کرده شده . (ناظم الاطباء). مُعَوَّل . (منتهی الارب ). سَنَد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
... ادامه
426 | 0
مترادف: استوار، استوان، امين، بااعتبار، درستكار، موتمن، متكي، محرم، مستند، مطمئن، معتبر، موثق، واثق
متضاد: غيرمعتمد، ناموثق
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم، صفت) [عربی: متعمَد]
مختصات: (مُ تَ مِ) [ ع . ] (اِفا.)
الگوی تکیه: WWS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: mo'tamed
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 554
شمارگان هجا: 3
دیگر زبان ها
انگلیسی
reliable | trustful , fiducial , trusted
ترکی
güvenilir
فرانسوی
de confiance
آلمانی
vertrauenswürdige
اسپانیایی
confiable
ایتالیایی
fidato
عربی
موثوق | ثقة , جدير بالثقة , فعال , جاد , قوي
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "معتمد" در زبان فارسی به معنای شخصی است که قابل اعتماد و مورد اعتماد دیگران باشد. این کلمه از ریشه "اعتماد" به‌دست می‌آید و به طور خاص به افرادی اشاره دارد که در امور خاصی می‌توان به آنها رجوع کرد و نظرشان معتبر است.

قواعد نگارشی مرتبط با "معتمد"

  1. نقطه‌گذاری: اگر کلمه "معتمد" در پایان جمله قرار گیرد، باید از نقطه استفاده کرد. مثلاً:

    • او یک فرد معتمد است.
  2. استفاده از ویرگول: در جملات پیچیده، اگر "معتمد" بخواهد به عنوان توصیفی از یک شخص دیگر بیاید، می‌توان از ویرگول استفاده کرد:

    • محمد، فردی معتمد، همیشه در کارهای گروهی به ما کمک می‌کند.
  3. حروف اضافه: ممکن است "معتمد" با حروف اضافه ترکیب شود. مثلاً:

    • به عنوان یک معتمد در این زمینه، او همیشه نظرات خوبی می‌دهد.
  4. صرف و نحو:

    • "معتمد" به عنوان صفت به کار می‌رود و معمولاً پیش از اسم می‌آید.
    • مثال: "او یک معتمد خوب است."
  5. جمع‌سازی: جمع "معتمد" به صورت "معتمدین" و "معتمدین" است. در جملات جمعی باید توجه داشت که صفت باید با اسم جمع سازگاری داشته باشد:
    • معتمدین در این گروه تصمیم‌گیری خواهند کرد.

مثال‌ها

  • او فردی معتمد و دلسوز است.
  • معتمدین در اجتماع نقش مهمی ایفا می‌کنند.
  • اگر به نظری معتمد نیاز دارید، می‌توانید با او مشورت کنید.

با رعایت این نکات، می‌توانید به طور صحیح و موثر از کلمه "معتمد" در نوشتار خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. او به عنوان یک معتمد در جامعه شناخته می‌شود و همیشه به مردم کمک می‌کند.
  2. برای انجام امور مالی، بهتر است از یک معتمد با تجربه استفاده کنید تا از مشکلات بعدی جلوگیری شود.
  3. معتمد بودن به معنای داشتن اعتماد و صداقت در روابط اجتماعی است.

واژگان مرتبط: قابل اعتماد، قابل اطمینان، قابل اتکا، اعتماد، اطمینان، ثابت، امانتی، اعتمادی، وابسته به امین ترکه

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری