جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: منجم . [ م ُ ن َج ْ ج ِ ] (ع ص ) ستاره شناس . (دهار). ستاره شناس و وقت شناس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ستاره شناس . دانای علم نجوم . کسی که تقویم می نویسد و آن راترتیب می دهد. (از ناظم الاطباء). آنکه مواقیت و سیر ستارگان را اندازه گیرد برای دانستن احوال عالم . (ازاقرب الموارد). اخترشمار. ستاره شمر. اخترشناس . اخترگر. فلکی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : منجم بیاورد صلاب را بینداخت آرامش و خواب را. فردوسی . ز قوت حرکاتش همی ز سیاره منجمان نشناسند خیر را ز شریر. عنصری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 54). هست طبیب بزرگ و هست منجم فلسفی و هندسی و صاحب سؤدد. منوچهری . تا مبصر را دل اندر معرفت روشن شود تا منجم را دوچشم اندر فلک ناظر شود. منوچهری . منجم به بام آمد از نور می گرفت ارتفاع سطرلابها. منوچهری . منجمی به هارون بازگفت و او را حکم کرد که امیر خراسان خواهد شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 695). منجمان به دو صد سال کرد نتوانند قیاس جود و حساب سخای میرحسیب . قطران (دیوان چ نخجوانی ص 39). کسری مضطر گشت فرمود تا همه ٔ کاتبان را و عارفان را و زاجران فال و منجمان و معبران را جمع کنند. (مجمل التواریخ و القصص ص 235). پرویز رابه فال بد آمد و از منجمان بازپرسید، گفتند: حالی نو در این عالم پیدا گردد. (مجمل التواریخ و القصص ص 250). بر ضمیر توزیبد منجمان ترا مجره تخته و ماه دو هفته اسطرلاب . امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 55). حکم سال و حکم فال او به پیروزی کند هر منجم کو حدیث از علم احکام آورد. امیرمعزی (ایضاً ص 159). تا به گفتار منجم زیر کیوان اندر است اورمزد و مهر و ماه و زهره و بهرام و تیر. امیرمعزی (ایضاً ص 220). لاجرم از غایت توکل و اخلاص فارغی از ریبت منجم و کاهن . عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 465). دی مرا گفت منجم که بیا مژده بیار که نود سال همی عمر دهد نور خورش . سنائی (دیوان چ مصفا ص 184). کو منجم کو محاسب گو بیا معلوم کن ابتدا پیدا کن و مر انتها را حجت آر. سنائی (ایضاً ص 139). ترا دانند زیف و ضال و مجنون گهی ساحر، گهی کاهن ، منجم . سنائی (ایضاً ص 207). قوام ملک به دبیر است و بقاء اسم جاودانی به شاعر و نظام امور به منجم . (چهارمقاله ص 18). امّا دبیر و شاعر و منجم و طبیب از خواص پادشاهند. (چهارمقاله ص 18). پادشاه خردمند را چاره نیست از این چهار شخص : دبیر و شاعر و منجم و طبیب . (چهارمقاله ص 19). رانده ست منجم قدر حکم کآفاق شه کیان گشاید. خاقانی . کرده منجم قدر، حکم کز اخترت بود فسخ لوای ظالمی ، خسف بنای کافری . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 425). منجم از آن سخن تعجب نمودتا خود چه رمز و اشارت است . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 189). منجم پرسید که طالع تو از بروج کدام است . (مرزبان نامه ایضاً ص 189). همان زمان منجم طالع ولادت او را رصد کرد. (مرزبان نامه ایضاً ص 251). همچنانکه طبیب به وقت صحت و سقم معالجه ٔ اشخاص کند منجم به هنگام سعادت و نحوست معالجه ٔ احوال کند. (مرزبان نامه ایضاً ص 300). چون بهرام چهارساله شد و امید بقای او پدید آمد منجمان زایچه ٔ طالع او بنهادند. (المعجم چ دانشگاه ص 198). منجمان حکم کرده بودند که فتنه ای ظاهر شود.(جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 85). این آوازه با حکم منجمان موافق افتاد. (جهانگشای جوینی ایضاً ص 86). آن طبیب و آن منجم از گمان می کنند آگاه و ما خود از عیان . مولوی . که منجم گفت اندر حکم سال زاد خواهد دشمنی بهر قتال . مولوی . با منجم این همه انجم به جنگ کای رها کرده تو جان بگزیده رنگ . مولوی . آن منجم چون نباشد چشم تیز شرط باشد مرد اسطرلاب ریز. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 311). شاهد منجم است چه حاجت به شرح حال در وی نگاه کن که بداند ضمیر تو. سعدی . کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم ؟ حافظ (دیوان چ قزوینی ص 216). - منجم احکامی ؛اخترگوی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منجم حشوی . رجوع به ترکیب بعد شود. - منجم حشوی ؛ آنکه از روی محاسبات نجومی به استخراج احکام بپردازد و وقایع عالم را پیشگویی کند. (مقدمه ٔ التفهیم ص یدویه ) : فاما منجمان حشوی این هرسه ستاره بجمله و به یک وقت خداوندان مثلثه دارند وفرق میانشان به روز و به شب گردانیدن ترتیب کنند و بس . (التفهیم صص 399-400). اخترشناس، ستاره شناس، گردون شناس، نجوم دان، اختربين astronomer, astrologer, stargazer, astronome عالم الفلك، فلكي astronom astronome astronom astrónomo astronomo احکامی، طالع بین، کسیکه به ستاره ها خیره شده
... ادامه
613|0
مترادف:اخترشناس، ستاره شناس، گردون شناس، نجوم دان، اختربين
کلمه "منجم" به معنای کسی است که به علم نجوم و حرکت اجرام سماوی میپردازد. این کلمه به صورت زیر در قواعد فارسی و نگارشی بررسی میشود:
جنس کلمه: "منجم" یک اسم است و به مردان اشاره دارد. معادل مؤنث آن "منجمه" است.
عددی و جمع:
جمع "منجم" میتواند "منجمان" یا "منجمین" باشد، اما در زبان روزمره "منجمان" بیشتر کاربرد دارد.
تلفظ و نوشتار: این کلمه به صورت "manjam" در الفبای لاتین نوشته میشود. تلفظ آن به صورت /mænˈdʒæm/ است.
مفاهیم مرتبط: منجم کسی است که به مطالعه و پیشبینی حرکات سیارات و ستارهها میپردازد. به این ترتیب، بسیاری از اصطلاحات مرتبط با نتایج پیشبینیهای نجومی و محاسبات علمی در این حوزه به کار میروند.
استفاده در جملات:
"منجمها با استفاده از ابزارهای خاص، حرکات سیارات را بررسی میکنند."
"در گذشته، بسیاری از منجمها نقشهای مهمی در تعیین زمانهای کشاورزی داشتند."
نگارش:
توجه داشته باشید که در نوشتار فارسی، کلمات باید به درستی املائی و نگارشی ثبت شوند. لذا رعایت قواعد در نوشتن جملات و استفاده صحیح از کلمات بسیار حائز اهمیت است.
اگر سوال خاصی در مورد استفاده یا ترکیب این کلمه در زبان فارسی دارید، لطفاً بفرمایید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
منجم با دقت به آسمان شب نگاه میکند تا ستارههای جدیدی را کشف کند.
در کلاس علوم، معلم به ما گفت که منجمها چگونه میتوانند حرکت سیارات را پیشبینی کنند.
منجم معروف، پیشبینی کرد که یک شهاب سنگ بزرگ به زمین نزدیک میشود.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: احکامی، طالع بین، کسیکه به ستاره ها خیره شده
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر