جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: نال . (اِ) نای میان خالی . (برهان قاطع). نی . (انجمن آرا). نی میان تهی . (غیاث اللغات ). نی . قصب . (فرهنگ نظام ). به معنی نی عموماً و نی میان تهی . (از آنندراج ) (بهار عجم ). نی ضعیف و باریک . (بهار عجم ). نی میان خالی و کاواک . نی زرد و باریک . (ناظم الاطباء). نی میان آکنده . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). جگن : از لب جوی عدوی تو برآمد ز نخست زین سبب کاسته و زرد و نوان باشد نال . فرخی . گردان دلاور چو درختان تناور گردان شده از بیم چو از باد خزان نال . فرخی . تن مخالف او گر قوی درخت بود چو دید تیرش لرزان شود بگونه ٔ نال . فرخی . هنگام خیر سست چو نال خزانیند هنگام شرّ سخت چو سد سکندرند. ناصرخسرو. گوئی که حجتی تو و نالی به راه من از نال خشک خیره چه بندی کمر مرا. ناصرخسرو. جهل آتش تن آمد و جان نال جهالت وز آتش نالان نرهد هرگز نالش . ناصرخسرو. خشم تو آذر است و حسود تو نال خشک مر نال خشک را رسد از آذر آذرنگ . سوزنی . گر شود محسوس دریای دلت اخترش گوهربود طوباش نال . انوری . لیلی چو شد آگه از چنین حال شد سروبنش ز ناله چون نال . نظامی . خنیده چنان شد کز آن چاه چست بر آهنگ آن ناله نالی برست . نظامی (اقبالنامه ص 46). به ناله گفت که ای همچو نال گشته نزار به مویه گفت که ای همچو موی گشته بتاب . فتحعلی خان صبا. || مزمار. (برهان قاطع). نای . مزمار. (از ناظم الاطباء). نی که نوازند : نال دمیده بسان سوسن آزاد بنده بر آن نال نال وار دمیده . عماره . ای سرو سهی که در فراقت چون زرین نال زار و زردم . خاقانی . نالشی چند مانده نال شده خاک در دیده ٔ خیال شده . نظامی . من از بس ناله چون نالم من از بس مویه چون مویم سرشک ابر بر لاله بود چون اشک بر رویم . قریع. ای از بر من دور همانا خبرت نیست کز مویه چوموئی شدم از ناله چو نالی . ؟ || لوله . (ناظم الاطباء). هر چیز میان تهی که به صورت نی باشد. (از آنندراج ) (بهار عجم ). || قلم نویسندگی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : نخوانم کلک او را نال زین پس که دریای نوال است آن نه نال است . انوری . || آن چوب باریک بود که در میان قلم باشد. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین از لغت فرس ). رگها و ریشه های باریکی که از میان قلم برمی آید. (برهان قاطع). به معنی ریشه ٔ قلم درزبان اردونیز بکار میرود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا). ریشهای باریک که در میان قلم بهم رسد. (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا). و آن را نال قلم ونال نی و نال خامه گویند. (آنندراج ). آنچه مانند رشته از میان قلم وقت تراشیدن برمی آید. (غیاث اللغات ).ریشه ٔ باریک که از میان نی برآید. (از بهار عجم ). رگهای باریکی که از میان قلم برمی آید. (ناظم الاطباء) : چو شد آگاه از مضمون نامه به خود پیچید همچون نال خامه . وحشی . مغز گردد در استخوانش نال چو قلم هرکه عاشق سخن است . صائب (از آنندراج ). گشته عیان از قلمش در رقم تازگی لفظ چو نال قلم . میرزا طاهر وحید (از آنندراج ). چون نال نی که سبز شود در درون نی افغان به خانه ٔ دل عشاق زاده است . میرزا طاهر وحید (از آنندراج ). پیچیده درد بس که به هر استخوان مرا کرده ست همچو نال قلم ناتوان مرا. امید همدانی . مانند نال خامه محال است جز به تیغ مهرت برون رود ز دل بیقرار ما. شفیع (از آنندراج ). || نی میان پر که از آن تیر سازند. (از برهان قاطع). نی صلب و میان پری که از آن تیر میسازند. (ناظم الاطباء). || به معنی نیشکر هم به نظر آمده است . (برهان قاطع). نیشکر. (از آنندراج ) (غیاث اللغات ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : یتیم مانده جگرگوشه ٔ صدف ز سخات ذلیل گشته ز الفاظ تو سلاله ٔ نال . کمال اسماعیل . عصاره ٔ نالی به قدرت او شهد فائق شده . (گلستان ). || ناله . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). افغان . ناله . (از آنندراج ) (انجمن آرا). اظهار اندوه کردن به آواز. زاری . افغان . ناله . (فرهنگ نظام ) : همی بد به زندان درون هفت سال همی بود با درد و با رنج و نال . شمسی (یوسف و زلیخا). || نام مرغکی است کوچک و بسیار خوش آواز. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). مرغی است کوچک و خوش آواز. (آنندراج ) (انجمن آرا). نام مرغکی است کوچک که به غایت خوش آواز باشد. (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ) . || رودخانه ٔ کوچک و جوی بزرگ را نیز گویند. (برهان قاطع). جوی و رودخانه ٔ کوچک را در هندوستان نیزبه همین نام خوانند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ). رودخانه ٔ کوچک . (غیاث اللغات ). رود. جوی بزرگ . || جوی خرد. آبگیر خرد. || نوک زبان . (ناظم الاطباء). || نعل . صورت دیگری است از کلمه ٔ نعل . - امثال : خدا داده به ما مالی یک اسب میخواد سه پا نالی . || (نف ) ناله کننده . (از برهان قاطع) (آنندراج )(انجمن آرا). اسم فاعل مرخم از نالیدن است و در ترکیب به کار می رود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ناله کننده . نالان . (ناظم الاطباء). || (فعل امر) امر به نالیدن هم هست ، یعنی بنال و ناله کن . (برهان قاطع). امر به نالیدن . (آنندراج ) : ناله و گریه ست بدسگال ترا کار تا بزید گو همی گری و همی نال . سوزنی . 1- مزمار، ني
2- نيشكر
3- ناله
4- جو، نهر null باطل hükümsüz nul null nulo nullo
کلمه "نال" در زبان فارسی به معنای نالیدن یا گریستن است و معمولاً در قالب فعلی استفاده میشود. در گفتار و نوشتار فارسی، استفاده صحیح از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی اهمیت دارد. در ادامه به برخی نکات مربوط به استفاده و نگارش این کلمه اشاره میکنم:
نحو و صرف فعل: کلمه "نال" از ریشه "نالیدن" است و باید به شکلهای مختلف صرف شود. برای مثال:
من نالم
تو نالی
او نالید
ما نالیدیم
استفاده در جملات: این کلمه معمولاً در جملات توصیفی یا احساسی به کار میرود. مثال:
او در حزن و اندوه نالید.
صدای نالیدن او در فضای اتاق طنین انداخت.
تلفظ و نگارش: هنگام نگارش، به قواعد املایی و تلفظ صحیح این کلمه توجه کنید. "نال" باید به درستی و به شکل صحیح نوشته شود و در صورت نیاز از دیگر اشکال و مشتقات آن استفاده شود.
قواعد نگارش: در نوشتار رسمی و ادبی، رعایت قواعد نگارش از جمله علامتگذاری و فاصلهگذاری نیز مهم است. برای مثال:
او به خاطر فقدانش نالید و اشک ریخت.
در شبانی که همه جا خاموش بود، نالههای او به گوش میرسید.
همواره توجه به شرایط معنایی و استفاده از واژهها در جایگاه مناسب، کیفیت نوشتهها را بهبود میبخشد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
شب هنگام، صدای نال قنات قدیمی در دل تاریکی، نوستالژی دوران گذشته را زنده میکند.
وقتی که او به یاد خاطرات تلخ گذشته میافتاد، نال دلش صدای آزاردهندهای میشد.
در میان جنگل، صدای نال پرندگان باعث آرامش و سکوت دلانگیز طبیعت میشود.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر