جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: نفر. [ ن َ ف َ ] (ع اِ) در فارسی : تن . کس . شخص . (یادداشت مؤلف ). فارسیان بر یک کس اطلاق کنند. (غیاث اللغات ). کس . فردفرد از هر جمعیتی و گروهی و از سپاهی . (از ناظم الاطباء). واحد شمارش انسان است : از زایر و از سائل و خدمتگر و مداح هر روز بدان درگه چندین نفرآید. فرخی . ز کافران که شدندی به سومنات به حج همی گسسته نگشتی به ره نفر ز نفر. فرخی . غلامان نیرو کردند و آن دو نفر دیگر را از اسب بگردانیدند. (تاریخ بیهقی ). پنج نفر غلام ترک قیمتی .(تاریخ بیهقی ص 296). برنیایم یک تنه با سه نفر پس ببرمشان نخست از یکدگر. مولوی . || واحد شمارش شتر است . گویند یکی نفر شتر: زنبورکچی باشی را امر نمود که شتران زنبورک که هفتصد نفر بودند... زانوی آنها را بسته . (مجمل التواریخ گلستانه ). || واحد شمارش دندان است ، گویند: چهار نفر از دندانهایم را کشیده ام . || گروه مردم از سه تا ده . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (از مهذب الاسماء). گروه مردم از سه تا ده یا تا هفت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نَفَر. (از منتهی الارب ). رهط. و آن بر کمتر از ده تن از مردم (یا مردان به استثنای زنان ) اطلاق شود از سه نفر تا ده یا تا هفت تن وبر بیش از ده تن ، نفر اطلاق نشود. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). ج ، انفار : زمین ستوه شد از پای زایران ملک که وفد نگسلد از وفد او نفر ز نفر. عنصری . پای ناخوانده رسید و نفر مویه گران وارشیداه کنان راه نفر بگشائید. خاقانی . می شخولیدند هر دم آن نفر بهر اسبان که هلا ز این آب خور. مولوی . اندرافتادند در لوت آن نفر قحطدیده مرده از جوع البقر. مولوی . ماه روزه گشت در عهد عمر بر سر کوهی دویدند آن نفر. مولوی . || مردم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). همگی مردم . الناس کلهم . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || قبیله و عشیره ٔ انسان . (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء). || چاکر. (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). خدمتکار. (ناظم الاطباء). - یوم النفر ؛ روز بازگشت حاجیان از منی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روز سیم عید اضحی .(مهذب الاسماء). و آن دوازدهم ذی الحجة است . (آنندراج ). یوم النَفر. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). یوم النفور. (اقرب الموارد). 1- آدم، تن، شخص، فرد
2- تعداد person,man,soldier,man jack شخص، فرد، إنسان، النفس، الذات، أقنوم، نفر، بشر، جسد الانسان، ذات kişi personne person persona persona
شخص|فرد , إنسان , النفس , الذات , أقنوم , نفر , بشر , جسد الانسان , ذات
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "نفر" در زبان فارسی به معنای فرد یا شخص است و در نوشتار و گفتار بهکار میرود. در زیر برخی از نکات و قواعد نگارشی مرتبط با "نفر" آورده شده است:
استفاده بهعنوان واحد شمارش:
"نفر" معمولاً بهعنوان یک واحد شمارش برای افراد به کار میرود. مثلاً: "سه نفر" به معنای سه فرد.
نحوه نوشتن:
کلمه "نفر" بهصورت پیوسته و بدون فاصله با عدد نوشته میشود. مثلاً: "5 نفر"، "10 نفر".
جمع بستن:
برای جمع بستن "نفر"، از "نفر" بهعنوان یک کلمه غیر قابل شمارش استفاده نمیشود. به همین دلیل به شکل "نفرات" نیز میتوان اشاره کرد، هرچند که استفاده از "نفرات" در زبان محاورهای کمی کمتر رایج است.
تطابق با فعل:
فعلها باید با تعداد نفرات سازگار باشند. مثلاً: "دو نفر آمدهاند" (فعل جمع) یا "یک نفر آمده است" (فعل مفرد).
استفاده در متنهای رسمی و غیررسمی:
"نفر" در هر دو نوع متنهای رسمی و غیررسمی قابل استفاده است، اما در متون علمی و رسمی ممکن است بهجای آن از واژههای دیگری مثل "فرد" استفاده شود.
این قواعد به شما کمک میکند تا در نگارش خود از کلمه "نفر" بهدرستی استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در این مسابقه، هر نفر باید در مدت زمان معین به سوالات پاسخ دهد.
برای رستوران، ما دو نفر را دعوت کردیم تا شام را با هم بگذرانیم.