جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: نقل . [ ن َ ] (ع مص ) از جائی به جائی بردن . (از غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (زوزنی ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).فاوابردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || وضع لغتی برای معنی تازه ای سپس آنکه برای معنی دیگری وضع شده است . (از اقرب الموارد). || از جای به جای رفتن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). || یک باره و دو باره آب خورانیدن شتر را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || درپی کردن نعل و موزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || اصلاح نمودن خف شتر و موزه را. (از اقرب الموارد). اصلاح نمودن موزه را و درپی کردن آن را. (از ناظم الاطباء). پاره دوختن سپل شتر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نهل و علل دادن ستور را. (تاج المصادر بیهقی ). نَقَل َ الابل َ؛ سقاها نهلاً و عللاً. (از اقرب الموارد). || وژنگ در جامه دادن . (تاج المصادر بیهقی ). وصله کردن جامه . (از اقرب الموارد). || درپی کردن جامه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || برداشتن حدیث را.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روایت کردن سخنی از گوینده ٔ آن . (از اقرب الموارد) : گوش را نزدیک کن کآن دور نیست لیک نقل آن به تو دستور نیست . مولوی . || نسخت کردن کتاب . (از اقرب الموارد). || (اِ) موزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). موزه ٔ کهنه . (از اقرب الموارد). نعل کهنه ٔ درپی کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نعلین کهنه . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). نِقْل . نَقَل . (منتهی الارب ). || آنچه از پسته و سیب و غیر آن که تنقل کنند بدان با شراب . (از اقرب الموارد). نُقْل . (اقرب الموارد). ج ، نقول ، نقولات . رجوع به نُقْل شود. || طریق مختصر. (اقرب الموارد). || (اِمص ) جابه جائی . جابه جاشدگی . جابه جاکردگی . تغییر جا و مکان . انتقال . (ناظم الاطباء). || حمل . ارسال : چون ملکان عزم شدآمد کنند نقل بنه پیشتر از خود کنند. نظامی . و چون نقل علوفه ها از طرف ارمن تا یزد و از ولایت اکراد تا جرجان بود. (جهانگشای جوینی ). || حرکت . عزیمت : سبق برد رهرو که برخاست زود پس از نقل بیدار بودن چه سود. سعدی . || بیان . حکایت . روایت . خبر. (ناظم الاطباء). حکایت و روایت واقعه ای یا داستانی و بازگوئی سخنی از قول کسی . - امثال : نقل عیش به از عیش . نقل کفر کفر نیست . || قصه . داستان . افسانه . (ناظم الاطباء). سمر. (یادداشت مؤلف ) : باده ٔ گلرنگ و تلخ و تیز و خوشخوار و سبک نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام . حافظ. || ترجمه . استنساخ : با خود گفت اگر نقل این به ذات خویش تکفل کنم عمری دراز در آن بشود. (کلیله و دمنه ). و خوانندگان این کتاب را از آن فواید باشد که سبب نقل آن بشناسند. (کلیله و دمنه ). || منقول . چیز جابه جاشده . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح تجوید) یکی از اقسام نُه گانه ٔ وقف مستعمل است وآن چنان است که هنگام وقف حرفی را از وسط کلمه ٔ موقوف علیه به آخر انتقال می دهند، مانند: «علی شفا جرف هارِ» (قرآن 109/9) که در اصل هائر بود که بعد از نقل «هارء» و بعد از قلب «هارِ» یا «هاری » شد. - نقل به معنی ؛ مقابل ترجمه ٔ تحت اللفظ. (یادداشت مؤلف ). - نقل قول ؛ بازگفتن سخن دیگری . از قول کسی سخنی را نقل و روایت کردن . - نقل نور ؛ نزد منجمان نوعی است از اتصال . رجوع به اتصال شود. 1- انتقال، جابجايي، حمل
2- حكايت، داستان، قصه
3- بازگويي، گزارش
4- ترجمان، ترجمه، تعبير، تفسير
5- بيان، روايت
6- بازگو، بازگويي، ذكر transportation, transfer, story, transference, sweet, quote نقل، أجرة النقل، سفر، نقليات، تذكرة النقل، إيصال، منقول، جواز نقل، إبعاد، نفي، جواز النقل، وسيلة نقل، مواصلات alıntı citation zitat cita citazione حمل و نقل، ترابری، تبعید، بارکشی، واگذاری، تحویل، سند انتقال، ورابری، روایت، حکایت، حواله
... ادامه
787|0
مترادف:1- انتقال، جابجايي، حمل
2- حكايت، داستان، قصه
3- بازگويي، گزارش
4- ترجمان، ترجمه، تعبير، تفسير
5- بيان، روايت
6- بازگو، بازگويي، ذكر
transportation|transfer , story , transference , sweet , quote
ترکی
alıntı
فرانسوی
citation
آلمانی
zitat
اسپانیایی
cita
ایتالیایی
citazione
عربی
نقل|أجرة النقل , سفر , نقليات , تذكرة النقل , إيصال , منقول , جواز نقل , إبعاد , نفي , جواز النقل , وسيلة نقل , مواصلات
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "نقل" در زبان فارسی میتواند در معانی و کاربردهای مختلفی استفاده شود. این کلمه بهطور کلی به مفهوم انتقال یا انتقالدهی اطلاعات، اخبار، یا روایتها مورد استفاده قرار میگیرد. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی در ارتباط با کلمه "نقل" اشاره میشود:
مفاهیم مختلف:
"نقل" میتواند به معنای نقل قول، نقل حکایت، یا نقل اخبار باشد. بستگی به زمینهی متن دارد.
نقل قول:
زمانی که از "نقل قول" استفاده میکنید، باید از علامتهای نگارشی مناسب استفاده کنید. بهعنوان مثال، نقل قول مستقیم معمولاً با علامتهای نقل قول (" ") مشخص میشود.
مثال: او گفت: "من همیشه به یاد تو هستم."
بهکارگیری وابستهها:
کلمه "نقل" میتواند بهصورت فعل نیز بهکار برود (مثلاً "نقل کردم"). در این صورت، باید به زمان فعل و تناسب آن با فاعل توجه داشت.
مثال: من داستان او را نقل کردم.
استفاده از قیدها و صفتها:
برای توصیف نوع نقل، میتوانید از صفتها و قیدها بهره بگیرید.
مثال: نقل قول دقیق، نقل داستانهای قدیمی.
رتبهبندی:
در متنهای علمی، برای تأسیس اعتبار میتوانید به منابع اشاره کنید و از "نقل" به معنای ارجاع به منابع استفاده کنید.
مثال: طبق نقل قول الفلاسفه،...
استفاده از ساختارهای مختلف:
میتوانید از ساختارهای مختلف برای بیان نقل استفاده کنید. بهعنوان مثال:
"نقل از ..."
"نقل به ..."
جداکردن از سایر کلمات:
در جملاتی که "نقل" بهکار میرود، توجه به فاصله و جداکردن کلمات مناسب است تا مفهوم بهدرستی منتقل شود.
با رعایت این نکات میتوانید در نگارش خود از کلمه "نقل" به نحو مؤثری استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
او کتاب جدیدی خرید که در آن نقل قولهای زیبایی از نویسندگان معروف وجود دارد.
در جلسه امروز، مدیر به نقل از یکی از اعضای تیم درباره اهمیت همکاری صحبت کرد.
برای نوشتن مقالهاش، چندین نقل از تحقیقات معتبر را جمعآوری کرد.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: حمل و نقل، ترابری، تبعید، بارکشی، واگذاری، تحویل، سند انتقال، ورابری، روایت، حکایت، حواله