جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: نقل . [ ن ُ ] (ع اِ) آنچه بعد شراب از قسم ترش و نمکین و کباب و غیره خورند . (غیاث اللغات از بحرالجواهر و منتخب اللغات ). آنچه بر شراب خورند. نَقْل . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). آنچه جهت تغییر ذائقه بر سر شراب خورند. (از ناظم الاطباء). ما ینقل به علی الشراب . (غیاث اللغات از صراح ) (بحر الجواهر). هرچه از آن مزه ٔ شراب کنند.مزه . زاکوسکا. آجیل . گزک . تنقلات . دندان مز. میوه . میوه ٔ شراب . هر خوردنی لذیذ که بدان تنقل کنند چون شیرینی آلات و آجیل و غیره . (یادداشت مؤلف ) : روان خون چو می ناله شان بم و زیر پیاله سر خنجر و نقل تیر. فردوسی . می و نقل و خوان خواست و آواز رود رخ خوب و شادی و بزم و سرود. فردوسی . درم دارد ونان و نقل و نبید سر گوسفندی تواند برید. فردوسی . هر نبیدی را بوسی ز لب ساقی نقل فرخی تا بتوانی بجز این باده مخور. فرخی . نقل با باده بود باده دهی نقل بده دیرگاهی است که این رسم نهاد آنکه نهاد. فرخی . مجلسی سازم با بربط و با چنگ و رباب با ترنج و بهی و نرگس و با نقل و کباب . منوچهری . و گر ایدون به بن انجامدمان نقل و نبید چاره ٔ هر دو بسازیم که ما چاره گریم بمزیم آب دهان تو و می انگاریم دو سه بوسه بدهیم آنگه و نقلش شمریم . منوچهری . باز به شراب درآمد ولکن خوردنی بودی باتکلف و نقل هر قدحی بادی سرد. (تاریخ بیهقی ). گفت مگر گوشت نیافته بودی و نقل که مرا و کدخدایم را بخوردی . (تاریخ بیهقی ص 327). طبق های نقل از عقیق یمن پر از مشک کرده بلورین لگن . اسدی . و محرور را که پیوسته شراب خورد هیچ نقلی به از انار ترش و آبی نیست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). می خورد باید و ز لب می گسار نقل زیرا که نقل به ز لب می گسار نیست . مسعودسعد. دفع مضرات شرابی که نه تیره بود و نه تنک با نقل نار و آبی کنند. (نوروزنامه ). و نقل [ شراب تلخ و تیره ] میوه های ترش کنند تا زیان ندارد. (نوروزنامه ). نقل [ شراب آفتاب پرورده ] ریباس و انار کنند. نقل [ شراب تازه ] میوه ٔ خشک کنند. (نوروزنامه ). آشوب عقلم آن شبه عاج مفرش است نقل امیدم آن شکر پسته پیکر است . سیدحسن غزنوی . آنکه شبی تا به روز باده ٔ وصلم دهی وآنکه نهی نقل من پسته و بادام و قند. سوزنی . روز می خوردن تو بدر و هلال خوان نقل تو باد و جام تو باد. انوری . نقل خاص آورده ام زآنجا و یاران بی خبر کاین چه میوه است از کدامین بوستان آورده ام . خاقانی . کسی کاین نزل و منزل دید ممکن نیست تحویلش کسی کاین نقل و مجلس یافت حاجت نیست نقلانش . خاقانی . لب ساقی چو نوش نوش کند نقل از آن ناردانه بستانیم . خاقانی . گل چون بتان سیمبر بر کف نهاده جام زر هر دم ز لعل چون شکر صد نقل دیگر ریخته . عطار. که در سینه پیکان تیر تتار به از نقل و مأکول ناسازگار. سعدی . تا زر و سیم و نقل داری و می منه از جای خویش بیرون پی . اوحدی . نقل کم خور که می خمار کند نقل کم کن که سر فگار کند. اوحدی . گزیدم از سر مستی به زنخدانش چو باده تلخ بود نقل سیب شیرین تر. امیرخسرو. باده ٔ گلرنگ و تلخ و تیز و خوشخوار و سبک نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام . حافظ. در طاس سیم صورت حلوا کشیده اند القاب نقل بر طبق زر نوشته اند. بسحاق . || نوعی از حلوا که در میان آن بادام و پسته و نخود بوداده و مغز هیل و مانند آن گذارند.(ناظم الاطباء). قسمی حلوا و شیرینی خرد مدور یا دراز که در میان آن خلال بادام و یا دیگر چیزها نهند: نقل بادام ، نقل هیل . و قسمی بسیار ریزه که به اطفال خردسال دهند و در میان هریک دانه ای خشخاش باشد و آن رانقل خشخاش نامند. (یادداشت مؤلف ). 1- انتقال، جابجايي، حمل
2- حكايت، داستان، قصه
3- بازگويي، گزارش
4- ترجمان، ترجمه، تعبير، تفسير
5- بيان، روايت
6- بازگو، بازگويي، ذكر transportation, transfer, story, transference, sweet, quote نقل، أجرة النقل، سفر، نقليات، تذكرة النقل، إيصال، منقول، جواز نقل، إبعاد، نفي، جواز النقل، وسيلة نقل، مواصلات alıntı citation zitat cita citazione حمل و نقل، ترابری، تبعید، بارکشی، واگذاری، تحویل، سند انتقال، ورابری، روایت، حکایت، حواله
... ادامه
652|0
مترادف:1- انتقال، جابجايي، حمل
2- حكايت، داستان، قصه
3- بازگويي، گزارش
4- ترجمان، ترجمه، تعبير، تفسير
5- بيان، روايت
6- بازگو، بازگويي، ذكر
transportation|transfer , story , transference , sweet , quote
ترکی
alıntı
فرانسوی
citation
آلمانی
zitat
اسپانیایی
cita
ایتالیایی
citazione
عربی
نقل|أجرة النقل , سفر , نقليات , تذكرة النقل , إيصال , منقول , جواز نقل , إبعاد , نفي , جواز النقل , وسيلة نقل , مواصلات
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "نقل" در زبان فارسی میتواند در معانی و کاربردهای مختلفی استفاده شود. این کلمه بهطور کلی به مفهوم انتقال یا انتقالدهی اطلاعات، اخبار، یا روایتها مورد استفاده قرار میگیرد. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی در ارتباط با کلمه "نقل" اشاره میشود:
مفاهیم مختلف:
"نقل" میتواند به معنای نقل قول، نقل حکایت، یا نقل اخبار باشد. بستگی به زمینهی متن دارد.
نقل قول:
زمانی که از "نقل قول" استفاده میکنید، باید از علامتهای نگارشی مناسب استفاده کنید. بهعنوان مثال، نقل قول مستقیم معمولاً با علامتهای نقل قول (" ") مشخص میشود.
مثال: او گفت: "من همیشه به یاد تو هستم."
بهکارگیری وابستهها:
کلمه "نقل" میتواند بهصورت فعل نیز بهکار برود (مثلاً "نقل کردم"). در این صورت، باید به زمان فعل و تناسب آن با فاعل توجه داشت.
مثال: من داستان او را نقل کردم.
استفاده از قیدها و صفتها:
برای توصیف نوع نقل، میتوانید از صفتها و قیدها بهره بگیرید.
مثال: نقل قول دقیق، نقل داستانهای قدیمی.
رتبهبندی:
در متنهای علمی، برای تأسیس اعتبار میتوانید به منابع اشاره کنید و از "نقل" به معنای ارجاع به منابع استفاده کنید.
مثال: طبق نقل قول الفلاسفه،...
استفاده از ساختارهای مختلف:
میتوانید از ساختارهای مختلف برای بیان نقل استفاده کنید. بهعنوان مثال:
"نقل از ..."
"نقل به ..."
جداکردن از سایر کلمات:
در جملاتی که "نقل" بهکار میرود، توجه به فاصله و جداکردن کلمات مناسب است تا مفهوم بهدرستی منتقل شود.
با رعایت این نکات میتوانید در نگارش خود از کلمه "نقل" به نحو مؤثری استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
او کتاب جدیدی خرید که در آن نقل قولهای زیبایی از نویسندگان معروف وجود دارد.
در جلسه امروز، مدیر به نقل از یکی از اعضای تیم درباره اهمیت همکاری صحبت کرد.
برای نوشتن مقالهاش، چندین نقل از تحقیقات معتبر را جمعآوری کرد.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: حمل و نقل، ترابری، تبعید، بارکشی، واگذاری، تحویل، سند انتقال، ورابری، روایت، حکایت، حواله