جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

bate  |

نگه داشتن

معنی: نگه داشتن . [ ن ِ گ َه ْ ت َ ] (مص مرکب ) نگاه داشتن . حفظ کردن . حراست کردن . صیانت کردن . احتفاظ. محافظت کردن :
تو مر بیژن خرد را در کنار
بپرور نگه دارش از روزگار.
فردوسی .
به پیروزی شهریار بزرگ
من ایران نگه دارم از چنگ گرگ .
فردوسی .
به جنگ برادر مکن دست پیش
نگه دار از تیغ من جان خویش .
فردوسی .
مخور غم به چیزی که رفتت ز دست
مر این را نگه دار اکنون که هست .
اسدی .
دل چه کند گویدم همی ز هوی
سخت نگه دار مردوار مرا.
ناصرخسرو.
آن بود مال کت نگه دارد
از همه رنج ها به عمر دراز.
ناصرخسرو.
شرط بود دیده به ره داشتن
خویشتن از چاه نگه داشتن .
نظامی .
چشم ادب بر سر ره داشتی
کلبه ٔ بقال نگه داشتی .
نظامی .
نگه دار از آمیزگار بدش
که بدبخت و بدره کند چون خودش .
سعدی .
اگر راست بود آنچه پنداشتم
ز خلق آبرویش نگه داشتم .
سعدی .
که خود را نگه داشتم آبروی
ز دست چنان گربزی یاوه گوی .
سعدی .
|| رعایت کردن . مراعات کردن . پاس داشتن . ارج نهادن :
بلاغت نگه داشتندی و خط
کسی کو بدی چیره بر یک نقط
چو برداشتی آن سخن رهنمون
شهنشاه کردیش روزی فزون .
فردوسی .
که تن گردد از جنبش می گران
نگه داشتند این سخن مهتران .
فردوسی .
نیاکان ما آنکه بودند پیش
نگه داشتندی هم آئین و کیش .
فردوسی .
نصیب روزه نگه داشتم دگر چه کنم
فکند خواهم چون دیگران بر آب سپر.
فرخی .
حق مادر نگه داشتن بهتر از حج کردن است . (کشف المحجوب ).
به هر خوردی که خسرو دستگه داشت
حدیث باج و برسم را نگه داشت .
نظامی .
تخم ادب چیست وفا کاشتن
حق وفا چیست نگه داشتن .
نظامی .
نگه دار فرصت که عالم دمی است
دمی پیش دانا به از عالمی است .
سعدی .
وفای عهد نگه دار و از جفا بگذر
به حق آنکه نیم یار بی وفا ای دوست .
سعدی .
تو میروی و مرا جان و دل به جانب توست
ولی چه سود که جانب نگه نمی داری .
سعدی .
- دل کسی را نگه داشتن ؛ پاس خاطر او داشتن . او را دل آزرده نکردن و نرنجاندن :
دل ایشان را ناچار نگه باید داشت
گویم امروز نباید شودش عیش تباه .
فرخی .
هم دل خلق نگه دارد هم مال امیر
کارفرمای چنین در همه آفاق کجاست .
فرخی .
|| توجه کردن . مراقب بودن . پاییدن . مواظب بودن . ملتفت بودن :
نگه دار تا مردم عیب جوی
نجویدبه نزدیک شه آبروی .
فردوسی .
این صورت خوب را نگه دار
تا نفکنیش به قعر سجین .
ناصرخسرو.
یکی آمد به مصطفی گفت که اًنّی احبک . گفت : هش دار که چه می گوئی . گفت : اًنّی احبک . گفت : نگه دار که چه می گوئی . باز مکرر کرد. (فیه مافیه ). || به خاطر سپردن . (یادداشت مؤلف ) :
نگه داشتندی به روز و به شب
اگر داستان را گشادی دو لب .
فردوسی .
حزیران و تموز و آب و ایلول
نگه دارش که از من یادگار است .
(نصاب الصبیان ).
|| نگه داری کردن . مصرف نکردن . از دست ندادن . محفوظ داشتن . ذخیره کردن :
سخن رانگه داشتم سال بیست
بدان تا سزاوار این گنج کیست .
فردوسی .
هزار از بهر می خوردن بود یار
یکی از بهر غم خوردن نگه دار.
نظامی .
آنانکه دست قوتی ندارند سنگ خرد نگه می دارند تا به وقت فرصت دمار ازدماغ ظالم برآرند. (گلستان ). خدای تعالی مرا مالک این مملکت گردانیده که بخورم و ببخشم نه پاسبانم که نگه دارم . (گلستان ).
منه بر روشنائی دل به یک بار
چراغ از بهر تاریکی نگه دار.
سعدی .
مجال سخن تانیابی مگوی
چو میدان نبینی نگه دار گوی .
سعدی .
|| امساک کردن . (از زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). رجوع به شواهد ذیل معنی قبل و بعد شود. || جلو گرفتن . جلوگیری کردن . یله و رها نکردن . ضبط کردن . مانع شدن . بازداشتن . منع کردن :
خواهی که نیاری به سوی خویش زیان را
از گفته ٔ ناخوب نگه دار زبان را.
ناصرخسرو.
جان است و زبان است و زبان دشمن جان است
گر جانْت به کار است نگه دار زبان را.
مسعودسعد.
این تاوان ... بستدیم تا خداوندان اسپ را نگه دارند تا به کشت کسان اندرنیاید. (نوروزنامه ).
چشمی که نظر نگه ندارد
بس فتنه که بر سر دل آرد.
سعدی .
دیده نگه داشتیم تا نرود دل
با همه عیاری از کمند نجستیم .
سعدی .
سعدیا دیده نگه داشتن از صورت خوب
نه چنان است که دل دادن و جان پروردن .
سعدی .
... ادامه
1812 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 830
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
bate | to keep
عربی
خفض صوته | حبس أنفاسه من خوف , صفق الصقر بجناحيه بفروغ صر , بيت

واژگان مرتبط: خشم، نگهداشتن، غضب، دلیل و برهان اوردن، کم کردن، تخفیف دادن، پایین اوردن، بال زدن بطرف پایین

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری