جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: نیمروز. (اِ مرکب ) نصف روز و آن رسیدن آفتاب است بر دایره ٔ نصف النهار. (برهان قاطع). میان روز. وسط روز. هنگام زوال . (ناظم الاطباء). ظهر. منتصف نهار. گرمگاه . ظهیره . پیشین . (یادداشت مؤلف ) : چنین داد پاسخ که تا نیمروز که بالا کشد هور گیتی فروز. فردوسی . برآسود بهرام تا نیمروز چو بر اوج شد هور گیتی فروز. فردوسی . دونده همی تاخت تا نیمروز چو آمد بر زال گیتی فروز. فردوسی . ز بامدادان تا نیمروز خادم او میان دشت همی گشت با هزار سوار. فرخی . گویند که سیصد مرد بکشت از وقت روز برآمدن تا نیمروز. (تاریخ سیستان ). اگر [ برآمدن نور از قبرالمسیح ] نیمروز باشد دانند که سال میانه باشد و اگر اول روز بود فراخی بود و اگر آخر بود قحطی و تنگی باشد. (مجمل التواریخ ).آدم همان روز نیمروز آدینه از بهشت بیفتاد. (مجمل التواریخ ). شاید گر از فلک دو رخ نجم را کند خورشید نیمروز و مه نیمشب سلام . سوزنی . ز شرم رای تو در وقت نیمروز شود چو سایه از پس دیوار آفتاب نهان . سوزنی . می ناب خوردند تا نیمروز چو می در ولایت شد آتش فروز. نظامی . جمالی چو در نیمروز آفتاب کرشمه کنان نرگسی نیم خواب . نظامی . دگر نیمروز آن جوان دلیر ز پایان آن پشته آمد به زیر. نظامی . اشک چون شمع نیمسوز فشاند خفته تا وقت نیمروز بماند. نظامی . ظالمی را خفته دیدم نیمروز گفتم این فتنه است خوابش برده به . سعدی . تو خفته خنک در حرم نیمروز غریب از برون گو به گرما بسوز. سعدی . ترا من دوست می دارم که یک شب در آغوشت کشم تا نیمروزی . سعدی . تا روزی در گرم نیمروز بر قصر خود به اصفهان طوفی می زد. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 91). سادس ماه ربیعالاَّخر اندر نیمروز روز آدینه به حکم کردگار ذوالمنن . حافظ. || نیمی از روز. نیمه ای از روز. یکی از دو نیمه ٔ روز : به یک نیمروز آب دارد نگاه دگر نیمه مهمان بجویدبه راه . فردوسی . خسروان را در سالی یک روز بودی که داوری یک ساله را مظالم کردندی آن همه جهان به نیم روز راست گشتی و مظلومان سیستان را جداگانه نیم روز بایستی . (تاریخ سیستان ). || (اِخ ) نام پرده ای است از موسیقی که باربد مصنف آن است . (جهانگیری ). نوائی است از سی لحن باربد. (رشیدی ) (انجمن آرا). نام لحن بیست ونهم از سی لحن باربد. (ناظم الاطباء) : چو گفتی نیمروز مجلس افروز خرد بیخود بدی تا نیمه ٔ روز. نظامی . || (اِ مرکب ) جنوب . (مفاتیح ) (فرهنگ شاهنامه ) (التنبیه و الاشراف ) (یادداشت مؤلف ) : چنین ساخت سلطان گیتی فروز که دارد سپه چشم بر نیمروز. فردوسی . - پادشاه نیمروز ؛ کنایه از آفتاب . سلطان نیمروز. (از ناظم الاطباء). - || کنایه از پیغامبر اسلام . (ناظم الاطباء). - سلطان نیمروز ؛ کنایه از آفتاب . (ناظم الاطباء). - شاه نیمروز، شه نیمروز ؛ کنایه از خورشید است : بر شاه نیمروز کمین کن که آه تست هر نیمشب کمانکش مردان صبحگاه . خاقانی . چو نیمی شد از روز گیتی فروز روان گشت ازآنجا شه نیمروز. نظامی . - مَلِک ِ نیمروز ؛ کنایه از خورشید : نیم شبان کان مَلِک ِ نیمروز کرد روان مشعل گیتی فروز. نظامی . - || کنایه از پیامبر اسلام . - مُلْک ِ نیمروز ؛ سرزمین نیمروز. نیمه ٔ روز : در نیمشب چو صبح پسین درگرفته ایم در مُلْک ِ نیمروز به پیشین رسیده ایم . خاقانی . 1- ظهر
2- خاور، مشرق 1- پسين،
2- باختر midday, noontime, noon, meridian, noontide, south, nimroz منتصف النهار، زوالي، ظهري، نصف النهار، ظهيرة، وضح النهار، نهار، زول الظهر، ظهرنصف النهار، قائلة قيلولة Öğlen midi mittag mediodía mezzogiorno ظهر، نیم روز، موقع ظهر، وسط روز، خط نصف النهار، اوج، دایره طول، درجه کمال، بالاترین نقطه، جنوب
کلمه «نیمروز» در زبان فارسی به معنای نیمهی روز است و معمولاً به زمانهایی از روز که در وسط روز قرار دارد، اشاره دارد. در مورد قواعد نوشتاری و نگارشی این کلمه، نکات زیر را میتوان در نظر گرفت:
نوشتار صحیح: کلمه «نیمروز» به صورت پیوسته و با حروف کوچک نوشته میشود.
نوشتار جدا: اگر بخواهید به معنای کاملاً واضحتری اشاره کنید، میتوانید از کلمه «نیمهی روز» استفاده کنید که برخی مواقع در نوشتار رسمی یا ادبی بهتر به نظر میرسد.
استفاده در متن: این کلمه در جملات مختلف به کار میرود و معمولاً به زمان خاصی اشاره دارد. مثلاً: «ما در نیمروز به کلبه رفتیم.»
نکات گرامری: کلمه «نیمروز» به عنوان اسم و مفعول استفاده میشود و معمولاً با فعلهای حال یا گذشته به کار میرود.
علامتگذاری: اگر در مورد نیمروز توضیحاتی بیشتر دهید، میتوانید از ویرگول، دو نقطه یا علامت سوال استفاده کنید. به عنوان مثال: «نیمروز، زمان مناسبی برای استراحت است.»
با رعایت این نکات، میتوانید به درستی از کلمه «نیمروز» در نوشتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در نیمروز، آفتاب به شدت در آسمان میدرخشد و دمای هوا افزایش مییابد.
او تصمیم گرفت تا در سایه درختان بزرگ، از گرمای نیمروز کمی nghỉ کنید.
کوهها در نیمروز، با نور مستقیم خورشید، جلوهای بسیار زیبا به خود میگیرند.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: ظهر، نیم روز، موقع ظهر، وسط روز، خط نصف النهار، اوج، دایره طول، درجه کمال، بالاترین نقطه، جنوب