جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: هنجار. [ هَِ / هََ ] (اِ) راه و روش و طریق و طرز و قاعده و قانون . (برهان ). در سنسکریت سمکارا به معنی گشتن و گردیدن و راه است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : به آخر شکیبایی آورد پیش که جز آن نمی دید هنجارخویش . فردوسی . همی شدند به بیچارگی هزیمتیان گسسته پشت گرفته گریغ را هنجار. عنصری . خوشا راهی که باشد راه آنان که دارند از سفر هنجار جانان . فخرالدین اسعد. ره و هنجار ستمکاره همه زشت است ای خردمند مرو بر ره و هنجارش . ناصرخسرو. مهمان کند خزینه تو و من را مهمان کشی است شیوه و هنجارش . ناصرخسرو. قصه ای را که نظم خواهم کرد برطرازم سخن بدین هنجار. مسعودسعد. چیستی ؟ مرغی ، ستوری ،آدمستی ؟ بازگرد ور به راه آدمی چون آدمت هنجار کو؟ سنایی . نیکان ملت را به دین یاد تو تسبیح مهین پیکان نصرت را به کین عزم تو هنجار آمده . خاقانی . دلیری است هنجار لشکرکشی سرافکندگی نیست در سرکشی . نظامی . || جاده و راه راست و بعضی راه غیرجاده را هم گفته اند. (برهان ): گرفته هر دو هنجار خراسان بر ایشان گشت رنج راه آسان . فخرالدین اسعد. همواره پشت و یار من پوینده بر هنجار من خاراشکن رهوار من ، شبدیز خال و رخش عم . لامعی . گر از دنیا به رنجی راه اوگیر کز این بهترنه راه است و نه هنجار. ناصرخسرو. شعاع کوکب ثابت به چرخ بر رهبر مسیر دیو دژآگه به خاک بر هنجار. مسعودسعد. نه هرگز کسی دیده هنجار قبله نه هرگز شنیده کس اﷲ اکبر. عمعق . چو دیدم که هنجاراو دور بود شب از جمله شبهای دیجور بود. نظامی . وز ایشان به هنجارهای درست سوی ربع مسکون نشان بازجست . نظامی . مرغی که نه اوج خویش گیرد هنجار هلاک پیش گیرد. نظامی . از راه رحیل خار برداشت هنجار دیار یار برداشت . نظامی . نهفته بازمیپرسید جایش به دست آورد هنجار سرایش . نظامی . - بهنجار ؛ دارای راه و روش . آشنا به رموز. ماهر : در فسق و قمار نیز استادیم در دیر مغان مغی بهنجاریم . عطار. تا بجنباند بهنجار و به فن تا بدانم من که پنهان بودمن . مولوی . - بهنجار رفتن ؛ درست رفتن . از راه درست و راست رفتن : هم در سلوک گام بتدریج مینهند هم در طریق عشق بهنجار میروند. عطار. - هنجار بردن ؛ راه بردن : هم بدین تعبیه بران که ظفر سپهت را نکو برد هنجار. مسعودسعد. - هنجار بریدن ؛ طی طریق کردن . راه پیمودن : به قلعه ای که از او باد کم رود بیرون به بیشه ای که در او دیو بد برد هنجار. مسعودسعد. هر کجا روی آری از نصرت پیش نصرت همی برد هنجار. مسعودسعد. - هنجارجوی ؛ جوینده ٔ راه . راه یاب : نوند شتابنده هنجارجوی چنان شد که بادش نه دریافت بوی . اسدی . کم آسای و دمساز و هنجارجوی سبک پای و آسان دو و تیزپوی . اسدی . - هنجار کردن ؛ راه پیمودن . پوییدن یا راه یافتن : ... و به شب اندر آتش کردی بر میلها تا لشکر بدان هنجار راه کردندی . (مجمل التواریخ و القصص ). گر تو در دهر همدمی جویی در ره جست کم کنی هنجار. خاقانی . - هنجارنمای ؛ راه نمای . راه دان : در راه و روش چو خضر پویان هنجارنمای و راه جویان . نظامی . 1- رفتار، روال، روش، سيره
2- ضابطه، قاعده، قانون، معيار
3- سبك، سياق، شيوه
4- جاده، راه، طريق norm, normal, bezel, normalized معيار، مبدأ، نموذج، قاعدة سلوك، سنة، المعدل الإحصائى norm la norme die norm la norma la norma اصل قانونی، ماخذ قانونی، مقیاس یا معیار، حد وسط، خط ناظم، گودی، پخ، نگین دان، هنجار شده
معيار|مبدأ , نموذج , قاعدة سلوك , سنة , المعدل الإحصائى
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "هنجار" در زبان فارسی به معنی «قاعده، قانون یا معیار» است و معمولاً در زمینههای اجتماعی، فرهنگی یا هنری به کار میرود. در مورد قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با این کلمه، نکات زیر را میتوان ذکر کرد:
هجی کردن: کلمه "هنجار" به صورت "هنْجار" هجی میشود. توجه به حروف صدا دار و بیصدا در تلفظ صحیح آن مهم است.
نحوه استفاده در جمله: این واژه میتواند به عنوان اسم، در جملات و عبارات مختلف به کار رود. مثلاً:
"هنجارهای اجتماعی معمولاً در طول زمان تغییر میکنند."
"هنجارهای اخلاقی بر رفتار افراد تأثیرگذارند."
ترکیبها: "هنجار" ممکن است با سایر واژهها ترکیب شود. بهطور مثال:
"هنجارهای نانوشته"
"هنجارهایی که باید رعایت شوند"
مفاهیم مرتبط: این کلمه ممکن است با واژههای دیگری نظیر "قاعده"، "اصول" و "معیار" مورد استفاده قرار گیرد.
نکات نگارشی: در نوشتار رسمی و علمی، بهتر است "هنجار" دقیقاً به معنای مورد نظر و در بافت مناسب خود استفاده شود تا از ابهام جلوگیری شود.
جنس و شمار: کلمه "هنجار" در زبان فارسی واژهای مذکر است و میتواند هم به صورت مفرد و هم به صورت جمع (هنجارها) به کار رود.
توجه به این نکات میتواند در استفاده صحیح و مناسب از کلمه "هنجار" در نوشتار و مکالمه کمک کند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
هنجارهای اجتماعی میتوانند تأثیر زیادی بر رفتار افراد در جامعه داشته باشند.
در هر فرهنگ، هنجارهای خاصی وجود دارد که افراد باید به آنها احترام بگذارند.
شکستن هنجارهای مرسوم میتواند عواقب جدی در روابط بین فردی به همراه داشته باشد.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: اصل قانونی، ماخذ قانونی، مقیاس یا معیار، حد وسط، خط ناظم، گودی، پخ، نگین دان، هنجار شده