جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: وارد کردن . [ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درآوردن . داخل کردن به جایی . داخل کردن کالا و جز آن . مقابل صادر کردن . || مطلع کردن . واقف کردن . || فرود آوردن . وارد ساختن ضربه و جز آن به چیزی . || ایراد کردن . (از یادداشتهای مؤلف ). import, involve, initiate, bring in, induct, intern استيراد، أهمية، مغزى، شأن، مضمون، معنى، بضائع مستوردة، سلعة مستوردة، واردات، استورد، أفاد ضمنا، عنى، يستورد گذاردن، به کشور اوردن، اظهار کردن، دخل داشتن به، تاثیر کردن در، گرفتار شدن، پیچیدهشدن، پیچیدن، گرفتار کردن، گیر انداختن، ابتکار کردن، تازه وارد کردن، اغاز کردن، بنیاد نهادن، نخستین قدم را برداشتن، اوردن، درک کردن، استنباط کردن، گماشتن بر، اشنا کردن، القاء کردن، داخل شدن در، توقیف کردن
کلمه "وارد کردن" از یک فعل و یک اسم تشکیل شده است. در زبان فارسی، قواعدی ویژه برای استفاده از این نوع ترکیبها وجود دارد. در زیر به برخی از نکات نگارشی و قواعدی اشاره میشود که در استفاده از "وارد کردن" حائز اهمیت هستند:
فعل ترکیبی: "وارد کردن" یک فعل ترکیبی است و به معنای به داخل آوردن چیزی یا کسی به مکانی خاص استفاده میشود. در جملات، این فعل معمولاً به صورت فاعل + "وارد کردن" + مفعول به کار میرود.
مثال: "او کتاب را وارد کرد."
نکات نگارشی:
در نوشتار رسمی، همواره سعی کنید از جملات دقیق و روشنی استفاده کنید.
اگر "وارد کردن" در ابتدای جمله قرار گیرد، عنوان فعل، نیاز به فاعل دارد.
مثال: "وارد کردن اطلاعات جدید به سیستم ضروری است."
استفاده در زمانهای مختلف: این فعل میتواند در زمانهای مختلف صرف شود. مثلاً:
گذشته: "او وارد کرد."
حال: "او وارد میکند."
آینده: "او وارد خواهد کرد."
قید و صفت: میتوان برای توصیف نحوه وارد کردن از قیدها و صفات مختلف استفاده کرد.
مثال: "او به آرامی کتاب را وارد کرد."
قید مکان: در برخی موارد، ممکن است نیاز باشد مکان خاصی را مشخص کنید.
مثال: "او اطلاعات را به سیستم وارد کرد."
در مجموع، "وارد کردن" یک ترکیب رایج و کاربردی است و با رعایت اصول ذکر شده میتوان در نوشتار و مکالمات از آن به درستی استفاده کرد.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: گذاردن، به کشور اوردن، اظهار کردن، دخل داشتن به، تاثیر کردن در، گرفتار شدن، پیچیدهشدن، پیچیدن، گرفتار کردن، گیر انداختن، ابتکار کردن، تازه وارد کردن، اغاز کردن، بنیاد نهادن، نخستین قدم را برداشتن، اوردن، درک کردن، استنباط کردن، گماشتن بر، اشنا کردن، القاء کردن، داخل شدن در، توقیف کردن