ورانداز
licenseمعنی کلمه ورانداز
معنی واژه ورانداز
| اطلاعات بیشتر واژه | |||
|---|---|---|---|
| مترادف | بازديد، بررسي، تخمين، ملاحظه، نگاه اجمالي | ||
| انگلیسی | submersible | ||
| عربی | كلمة، قول، نبأ، كلمة الله، وعد، أمر، إشاعة، لفظة، عبر في كلمات | ||
| ترکی | dalgıç | ||
| فرانسوی | submersible | ||
| آلمانی | tauchfähig | ||
| اسپانیایی | sumergible | ||
| ایتالیایی | sommergibile | ||
| تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "ورانداز" به معنای نظر کردن، بررسی کردن یا نظارت بر چیزی به کار می‌رود و به عنوان یک فعل در متن‌ها استفاده می‌شود. در این‌جا به برخی از قواعد نگارشی و نکات زبانی مرتبط با این کلمه اشاره می‌کنیم:
این نکات به شما کمک می‌کند تا استفاده صحیح و مؤثری از کلمه "ورانداز" داشته باشید. | ||
| واژه | ورانداز | ||
| معادل ابجد | 269 | ||
| تعداد حروف | 7 | ||
| تلفظ | var[']andāz | ||
| نقش دستوری | صفت | ||
| ترکیب | (اسم مصدر) | ||
| مختصات | (وَ اَ) (اِمص .) | ||
| آواشناسی | varandAz | ||
| الگوی تکیه | WWS | ||
| شمارگان هجا | 3 | ||
| منبع | لغت‌نامه دهخدا | ||
| نمایش تصویر | معنی ورانداز | ||
| پخش صوت | |||
ورانداز. [ وَ اَ ] (اِمص مرکب ) بازدید. تخمین . (فرهنگ فارسی معین ). نگاه ژرفی است که از روی خریداری به کسی یا چیزی یا جائی کرده شود. (آنندراج ). رجوع به ورانداز کردن شود. کلمه "ورانداز" به معنای نظر کردن، بررسی کردن یا نظارت بر چیزی به کار می‌رود و به عنوان یک فعل در متن‌ها استفاده می‌شود. در این‌جا به برخی از قواعد نگارشی و نکات زبانی مرتبط با این کلمه اشاره می‌کنیم: نحوه نگارش: "ورانداز" به صورت جداگانه و بدون فاصله نوشته می‌شود و باید به درستی املای آن رعایت شود. صرف فعل: اگر "ورانداز" به عنوان فعل استفاده می‌شود، می‌توان آن را در زمان‌های مختلف صرف کرد. به عنوان مثال: به کار بردن در جملات: برای اینکه جملات شما ارتباط منطقی و معنایی داشته باشد، میتوانید کلمه "ورانداز" را در جملات مختلف به کار ببرید. به عنوان مثال: نوع و سیاق نوشتار: از کلمه ورانداز در متون رسمی، علمی و اداری بیشتر استفاده می‌شود. استفاده از آن در محاوره ممکن است محدودتر باشد. این نکات به شما کمک می‌کند تا استفاده صحیح و مؤثری از کلمه "ورانداز" داشته باشید.
بازديد، بررسي، تخمين، ملاحظه، نگاه اجمالي
submersible
كلمة، قول، نبأ، كلمة الله، وعد، أمر، إشاعة، لفظة، عبر في كلمات
dalgıç
submersible
tauchfähig
sumergible
sommergibile
