جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: وصی . [ وَ صی ی ] (ع اِ) ج ِ وَصیّة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وصیة شود. || (مص ) درهم و پیوسته روییدن گیاه . وُصی ّ. || (ص ، اِ) اندرزکرده شده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مذکر و مؤنث در وی یکسان است ، یا مؤنث و جمع وی نیاید. ج ، اوصیاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || اندرزدهنده . اندرزکننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اصطلاح فقه )کسی که برای حفظ و تصرف مال دیگری و حفظ و صیانت فرزندان او پس از مرگ وی معین میگردد. و فرق میان وصی و قیم آن است که به وصی حفظ مال و تصرف در آن داده میشود و به قیم فقط حفظ و نگهداری مال اعطا میشود نه تصرف در آن . (از اقرب الموارد). آنکه مرد برای رسیدگی به اموال و صغار خویش پس از مرگ خود نصب کند. آنکه به او وصیت کرده باشند. (غیاث اللغات ) : سیم نباشدْت اگر برون نکنی مال یتیم از کف وصی و ولی . ناصرخسرو. - وصی کردن ؛ نگهبان و حافظ و جانشین قرار دادن : چو بگشاد آن گنج آباد را وصی کرد گودرز کشواد را. فردوسی . از آن سید که از فرمان رب العرش پیغمبر وصی کردش در آن منزل که منبربود پالانش . ناصرخسرو. آنکه پیش از دگران بود به شمشیر و به علم وآنکه بگزید و وصی کرد نبی بر سر ماش . ناصرخسرو. - وصی گردانیدن ؛ وصی کردن . 1- سرپرست، قيم، كفيل، وكيل، ولي
2- سفارشگر، ناصح executor, administrate, vasi المنفذ، منفذ الوصية، وصى، منجز vasi exécuteur testamentsvollstrecker ejecutor esecutore مامور اجرا، قیم، اداره کردن، وصایت کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، تقسیم کردن
... ادامه
785|0
مترادف:1- سرپرست، قيم، كفيل، وكيل، ولي
2- سفارشگر، ناصح
«وصی» یکی از واژههای فارسی است که به معنای شخص منتخب برای تصدی امور مالی یا حقوقی یک فرد، به ویژه پس از فوت او، به کار میرود. در نگارش و استفاده از این کلمه، رعایت چند نکته مهم است:
نحوه نوشتار: کلمه «وصی» به صورت صحیح به همین شکل نوشته میشود و از لحاظ نگارشی نیازی به نشانهگذاری خاصی ندارد.
نقطهگذاری: اگر «وصی» در انتهای جمله به کار رود، باید پس از آن نقطه گذاشته شود. به عنوان مثال: «او وصی متوفی بود.»
تطابق با قواعد صرفی: در صورتی که بخواهیم از «وصی» در جملات مختلف استفاده کنیم، باید به تطابق آن با سایر واژهها و ساختارهای جمله توجه کنیم:
برای مفرد: وصی،
برای جمع: وصیها،
مثال: «وصیها وظایف خاصی دارند.»
استفاده از در کتابت: در متون رسمی و قانونی، معمولاً از «وصی» به عنوان یک اصطلاح حقوقی استفاده میشود و باید به مفهوم و شرایط قانونی آن دقت شود.
اجتناب از ابهام: در جملات نوشته شده، تا حد امکان مشخص کنید که «وصی» به چه کسی اشاره دارد تا از ابهام جلوگیری شود.
مثالهای صحیح:
«وصی متوفی باید طبق وصیت او عمل کند.»
«او به عنوان وصی تعیین شده است.»
با رعایت این نکات، میتوان به شکل صحیح و موثری از کلمه «وصی» در نگارش فارسی استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
وصی برای انجام آخرین خواستههای متوفی مسئولیت سنگینی بر عهده دارد.
برای تعیین وصی، نیاز است که شخصی مورد اعتماد و باخبر از امور مالی انتخاب شود.
وصی باید به دقت و با رعایت قوانین شرعی و قانونی، اموال را تقسیم کند.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: مامور اجرا، قیم، اداره کردن، وصایت کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، تقسیم کردن
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر