interface
licenseمعنی کلمه interface
معنی واژه interface
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | interface | ||
تعداد حروف | 9 | ||
نوع | n | ||
تلفظ آمریکایی | /ˈɪntərˌfes/ | ||
تلفظ انگلیسی | /ˈɪntəfeɪs/ | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی interface | ||
پخش صوت |
(Noun) (کامپیوتر) رابط، میانجی، فاصل - user interface - رابط کاربری
(Noun) سطح مشترک، فصل مشترک
(Noun) (مجازی) وجه مشترک
(Noun) واسطه، واسط، میانجی
(Verb - transitive) از طریق رابط به هم متصل کردن، از طریق واسطه به هم متصل کردن، به وسیلهی میانجی ارتباط برقرار کردن بین...
(Verb - intransitive) از طریق رابط به هم متصل بودن، از طریق واسطه به هم متصل بودن، به وسیلهی میانجی ارتباط داشتن
[کامپیوتر]: واسط ، وصل کردن از طریق رابط ، رابط میانجی ، فاصل .
[الکترونیک]: فصل مشترک ، واسط ، مدار واسط یک مرز یا پیوند مشترک 1. پیوند نقطه به نقطه بین رایانه ومنبع تغذیه یا سیگنال بیرونی 2. پیوندگاه بین مواد نیمه رسانا با ناخالصیهای متفاوت در یک قطعه نیمه رسانا نظیر پیوند سلیسم نوعی ( پی ) یا سلیسیم نوع ( ان ) در یک دیوید ( پی ان )( PN diode ) یا ترانزیستور ( بی جی تی ) . [الکترونیک]: فصل مشترک ، رابط ، مدار واسط
[عمران و معماری]: سطح مشترک [عمران و معماری]: وجه مشترک