pilot
license
98
1667
100
معنی کلمه pilot
معنی واژه pilot
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | pilot | ||
تعداد حروف | 5 | ||
نوع | (Noun), (Verb - transitive) | ||
تلفظ آمریکایی | /ˈpaɪlət/ | ||
تلفظ انگلیسی | /ˈpaɪlət/ | ||
مترادفات | fly, aviate | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی pilot | ||
پخش صوت |
رهبر، لیدر، خلبان هواپیما، راننده کشتی، اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی، پیلوت، چراغ راهنما، رهبری کردن، خلبانی کردن، راندن، ازمایشی
[کامپیوتر]: زبان برنامه نویسی پایلوت ؛ زبان پایلوت Programming Inquiry Learning of Teaching
[الکترونیک]: راهنما تک بسامدی که برای اندازه گیری یا کنترل مشخصه های سیستم ارسال ، فرستاده می شود . [الکترونیک]: راهنما ، راندن